eitaa logo
سرباز کوچک(کتاب شهید pdf)
659 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
407 فایل
کتاب شهدای دفاع مقدس pdf به روی دفتر دلم نوشته بود یک شهید برای خاطر خدا شما ادامه ام دهید! مدیر کانال: @sarbazekoochak1 @alimohammadi213 کانال دیگر ما دانشنامه قرآن کریم @Qoranekarim سرباز کوچک در اینستاگرام Instagram.com/sarbazekoochak110
مشاهده در ایتا
دانلود
15.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت های مادر مسیح کردستان شهید بروجردی ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
بسم الله الرحمن الرحیم
چرا شهید محمد بروجردی «مسیح کردستان» لقب گرفت؟ همرزم شهید «محمد بروجردی» گفت: بروجردی را خدا چنان حیاتی بخشیده بود که در میان مردم راه برود و با نورانیت خود، آن‌ها را زندگی بخشد؛ به همین دلیل لقب شهید بروجردی «مسیح کردستان» شد. ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
بیسیم، خبر محاصره شدن تعدادی از رزمندگان را داد، آن هم در منطقه ای صعب العبور. فرماندهان و شهید بروجردی خیلی ناراحت و نگران بودند. هیچ راه حلی برای رهایی نیروهای محاصره شده پیدا نمی کردند. شهید بروجردی بلند شد وضو گرفت و به ایستاد. پر از حضور ؛ پس از نماز بر اثر خستگی خوابش برد. بعد از چند دقیقه، ناگهان از خواب پرید؛ سراسیمه به سوی نقشه عملیاتی دوید، مدتی به نقشه زل زد، بعد با صدای بلند همه فرماندهان را به اتاق فرا خواند و طرحی را برای کمک به نیروهای در محاصره مطرح کرد؛ طرحی نو که همه را به تعجب وا داشت. همه موافق این طرح بودند. با اجرای طرح، محاصره شكسته شد و رزمندگان آزاد شدند. با خوشحالی به سمت رفتم و در مورد طرح، سؤال کردم؛ اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: هر وقت با مشكلی مواجه می شوم به می ایستم و توسل به پیدا می کنم. این کار راه هایی را جلوی رویم باز می کند. 📚زیر این حرف ها خط بكشید؛ ص۷۰ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
بچه ها را برای نماز صبح بلند می کرد. می خواند ای الله ی خوابیده چو نرگس نگران خیز از خواب گران خواب گران خواب گران خیز. می گفت: اگه آیه ی آخر سوره کهف رو بخونین، هر ساعتی که بخواین بیدار می شین. آمد بالای سرم، گفت: مگه آیه رو نخوندی؟ گفتم: چرا؟ گفت: پس چرا دیر بلند شدی؟ درست موقع اذان بود. گفتم: نیت کرده بودم سر اذان بیدار بشم که شدم. خندید. گفت: مرد مؤمن، این رو گفتم برای نماز شب بلند شین. شهید محمد بروجردی 📚یادگاران، جلد ۱۲ کتاب شهید بروجردی، ص۴۸ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
شهید بروجردی به بعضی از فرماندهان ارتش، احترام خاصی می‌گذاشت؛ از جمله به جناب سرهنگ «غضنفر آذرفر» که در مریوان فرمانده تیپ بود و در اثر اصابت خمپاره ضدانقلاب، از ناحیه پا به شدت مجروح شد؛ او بعداً که سلامتی نسبی خودش را به دست آورد، به فرماندهی لشکر ۲۸ کردستان و بعد هم به فرماندهی لشکر ۶۴ ارومیه منصوب شد. یادم هست در راهرو ستاد فرماندهی لشکر ۲۸ در سنندج، فرش انداختند تا نماز جماعت بخوانیم. شهید بروجردی جلو نایستاد و با اصرار سرهنگ «آذرفر» را جلو انداخت و همه به او اقتدا کردیم. این شکل رفتار، اتفاق خوبی بود و در روحیه عزیزان ارتش، اثر مثبت و عمیقی می‌گذاشت. ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
سال ۱۳۶۱ فرمانده سپاه «جوانرود» بودم. دورانی بود که عملیات «فتح‌المبین» با موفقیت انجام شده بود و بعد در عملیات «رمضان» شکست خورده بودیم. «جوانرود»، چون جبهه داغی نبود و پاک‌سازی‌های لازم از عناصر ضدانقلاب هم انجام شده بود، از نظر عملیاتی رکود داشت، در آن مقطع زمانی در «جوانرود» خبری نبود و همه اعضای غیربومی سپاه علاقه داشتند که برای شرکت در عملیات، به جبهه‌های جنوب بروند. ما در جوانرود حدود ۲ هزار و ۵۰۰ نیروی بومی داشتیم و حدود یک‌صد نفر هم نیروی غیر بومی که اسکلت و پیکر و شاکله‌ی سپاه جوانرود را تشکیل می‌دادند. این صد نفر مسئولیت‌های گوناگونی نظیر فرماندهی گروهان و گردان را عهده‌دار بودند. وقتی کثرت مراجعات بچه‌ها به من، برای این‌که از جوانرود بروند، زیاد شد، برای چاره‌جویی نزد شهید بروجردی رفتم و گفتم: «حاجی! این بچه‌ها دیگر حاضر نیستند جوانرود بمانند؛ هرچه صحبت می‌کنم فایده‌ای ندارد؛ می‌گویند می‌خواهیم برویم. اگر این بچه‌ها بروند، دیگر نمی‌توان سپاه جوانرود را اداره کرد». ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
شهید بروجردی جاذبه‌های روحی داشت که هرجا می‌رفت اثر عمیق می‌گذاشت. چرا؟ نمی‌دانم! یعنی توضیح همه‌کس‌فهم برای این موضوع ندارم. شهید بروجردی خیلی هم کار خاصی نمی‌کرد، نمازش را معمولی می‌خواند و قرآن خواندن و دعا خواندنش هم مثل بقیه بچه‌های آن دوران بود؛ ولی جاذبه‌های خیلی عمیقی داشت که در آدم‌ها خیلی اثر می‌گذاشت. پیامبرگونه که می‌گویم یعنی همین. شهید بروجردی نَفَس خاصی داشت، صاحب نَفَس بود. اگر در قالب الگو‌های موجود مدیریت ـ آن‌گونه که در دانشگاه‌ها تدریس می‌کنند و درباره‌اش کتاب و مقاله می‌نویسند، یا برمبنای آن، فیلم و انیمیشن درست می‌کنند ـ بخواهیم نحوه فرماندهی شهید بروجردی را تعریف کنیم، حتماً چیزی درنمی‌آید و در تحلیل آن درمی‌مانیم. البته در این سیاق مدیریتی، شهید بروجردی تنها نبود، کسان دیگری هم بودند که به او شبیه بودند و من آن بزرگواران را هم از نزدیک دیده بودم و با بعضی‌شان همرزم بودم؛ ولی شهید بروجردی تلألو و جلوه دیگری داشت. فرماندهی جنگ در آن دوران با چنین کسانی بود که پیش می‌رفت و شکوفا می‌شد، کسانی که آن‌ها هم مثل شهید بروجردی دارای جذابیت‌های خاص بودند. البته شهید بروجردی، یگانگی خاصی داشت. بین تمام همرزمان و فرماندهان شهیدی که تا امروز توفیق آشنایی با آنان را داشته‌ام، بروجردی یگانه است. بسیاری از خصوصیات او را در دیگر عزیزان یافته‌ام؛ اما کسی را نیافته‌ام که واجد مجموع خصال والای او با آن رنگ و بو و عطری که داشت، باشد. آن‌قدر که می‌دانم، «بروجردی» شهیدی بود که مِثل نداشت. افرادی هستند که تأثیرگذاری‌شان بر دیگران به موقعیت و مقام‌شان بازمی‌گردد، خودشان چیزی نیستند؛ ولی شهید بروجردی به‌عکس! جاذبه‌های روحی وی به مسئولیت و جایگاهش ربط نداشت. در روز‌های قبل از شهادتش، هیچ سِمتی نداشت؛ ولی مرجعیتش برای همرزمان و دوستان و آشنایانش همچنان برقرار و محل رجوع همگان بود. دیگران می‌رفتند نزدش تا آرامشی بگیرند و طمأنینه‌ای پیدا کنند. بروجردی را خدا چنان حیاتی بخشیده بود که در میان مردم راه برود و با نورانیت خود، آن‌ها را زندگی بخشد؛ به همین دلیل لقب بروجردی «مسیح کردستان» شد؛ چراکه از یک سو این لقب اشاره دارد به زنده کردن دوباره کردستان و احیای مردم اسلام‌دوست آن منطقه که زیر دست‌وپای ضدانقلاب از جهات مختلف در حال نابودی و مرگ بودند و از سوی دیگر این لقب، به‌خاطر سیمای نورانی و مهربان وی و شباهتش به تصویر‌هایی است که از حضرت عیسی (ص)، ترسیم شده است. ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
در توصیف بروجردی همین کلمه «مسیح» درست است؛ بروجردی «مسیح‌گونه» بود، پیامبرگونه بود. او با کلامش، با استدلال‌های متین، صداقت، صمیمیت و مهربانی‌اش، آدم‌هایی را که می‌رفتند تا جهنمی شوند متوقف می‌کرد و جهت‌شان را به جانب بهشت تغییر می‌داد. شهید بروجردی کسانی را که حقایق واضح را نمی‌دیدند و کور شده بودند، بینا می‌کرد، ذهن‌های بیمار را شفا می‌بخشید و دلِ انسان‌هایی را که در اثر مقابله با اسلام و انقلاب اسلامی قلب‌شان مرده بود، به تپشی دوباره وامی‌داشت و زنده‌شان می‌کرد. نجات کردستان، در آن شرایط بسیار پیچیده به بعثتی الهی نیازمند بود و رسولِ این برانگیختگیِ رستاخیزمانند، محمد بروجردی بود. غربی‌ها نشسته‌اند و درخصوص سبک‌های مدیریت تا آن‌جا که قدشان اجازه می‌داده و با همان حالت یک‌چشمی دنیاگرایانه‌شان چیز‌هایی را دیده‌اند، مطالبی را آورده‌اند و بعضاً هم، چون توان کافی برای تفسیر و تحلیل نداشته‌اند، حرف‌هایی را از خودشان درآورده‌اند که نباید جدی گرفت. آن‌ها، چون نمی‌توانند معنویت اشخاص پاک و خالص را تفسیر کنند، می‌گویند: «قدرت نفوذش بالاست!» یعنی هرچه می‌گوید، انجام می‌شود؛ یعنی مخاطبینش آن قدر باورش دارند که حاضرند برای عملی‌شدنِ حرف‌هایش، همه‌جور فداکاری کنند. وقتی در جایگاه یک رهبر یا فرمانده حرف می‌زند و از مردمش مطالبه‌ای دارد، مخاطبین او به خود می‌گویند نمی‌شود که نشود! مگر می‌شود نشود! اصلاً احتمالش را هم نمی‌دهند که آن حرف زمین بماند و در عمل هم هرجور شده نمی‌گذارند آن حرف زمین بماند. در این مدیریت بی‌ساختار، نفوذ معنوی است که کار می‌کند نه «موقعیت رسمی» و «قدرت اداری» و «شکل تقسیم کار» و «تکنیک‌ها و ابزار‌های مدیریتی»؛ نه! هیچ‌یک از این‌ها، کارآمدی اصلی را ندارد، بلکه آن‌چه دیگران را به تبعیت وادار می‌کند، نفوذ معنوی است. از این منظر است که بروجردی مِثل ندارد. تک‌تک شهدای بزرگی که شناخته‌ام و خیلی هم برجسته هستند، هر کدام ویژگی‌هایی دارند که به بروجردی شبیه‌اند؛ ولی تمامِ او نیستند. هر کدام بخشی از بروجردی هستند؛ ولی «مِثْلِ او» مسلماً نداریم؛ یعنی، به آن وارستگی، درایت، هوشمندی، صبوری، استقامت، توکّل، فروتنی، قوّت تدابیر نظامی، شناخت نسبت به ولایت و آینده‌نگری من نمی‌شناسم. بروجردی واقعاً هیچ تعلّقی نداشت. این‌که خدا با بندگانش چه معامله‌ای می‌کند و در آخرت چه کسانی، چه درجاتی دارند، موضوع عرض من نیست؛ صرفاً از دید تجربه و دریافت‌های شخصی خودم و جمعی از کسانی که شهید بروجردی را خوب می‌شناخته‌اند، این حرف را می‌زنم. به شهادت بسیاری از یاران همرزم و دوستان شهید بروجردی ـ که جمع قابل‌ملاحظه‌ای هم هستند ـ بروجردی، یگانه و بی‌نظیر است. بروجردی یک مجموعه درهم و به‌اصطلاح معجونی از یک فرمانده‌ی قَدر و کارآزموده نظامی بود، از یک سو؛ و یک آدم فوق‌العاده مهربان و معنوی و مکتبی، از سوی دیگر. تقریباً همه کسانی که با بروجردی کار کرده‌اند، نه‌تن‌ها «مکتبی» مانده‌اند، بلکه خودشان تبدیل به اجزای یک مکتب شده‌اند. آسیب‌های پس از پایان یافتن جنگ، در این‌ها کمتر بروز کرده است، به آفات دنیا یعنی همان حُبّ‌الدنیا کمتر گرفتار شده‌اند. به نظر من این حال، از اثرات همان نَفَسِ شهید بروجردی است. ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
بسم الله الرحمن الرحیم
╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
علی‌اکبر قربان شیرودی در دی ماه ۱۳۳۴ در روستای بالا شیرود از توابع شهرستان تنکابن درخانواده‌ای متدین دیده به جهان گشود و در هشتم اردیبهشت سال ۶۰ به شهادت رسید. شهید شیرودی در غائله‌های پیش از جنگ تحمیلی به خصوص موضوع پاوه نفش تعیین‌کننده‌ای داشت و اقدامات فراوانی را انجام داد، پس از شروع جنگ تحمیلی هم علی اکبر شیرودی رشادت‌های فراوانی از خود به خرج داد و در عملیات‌های فراوانی حضور داشت و آخر هم در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ برای مقابله با ارتش تا داندن مسلح بعث به سمت منطقه بازی‌دراز رفت و پس از وارد کردن ضربات سنگین به دشمن پرواز ابدی خود را انجام داد. شهید شیرودی بار‌ها به خاطر نتایج فوق العاده درجه‌های تشویقی نظامی دریافت کرد، اما باز هم همیشه خود را خلبان علی اکبر شیرودی معرفی و می‌گفت که «من و همرزمانم سرباز اسلام هستیم و برای اسلام می‌جنگیم». در همین راستا برای اولین بار تصاویر این شهید بزرگوار در هنگامی که بالگرد‌های عراقی را تعقیب می‌کرد منتشر شد. ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝