eitaa logo
مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
1.5هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
39 فایل
بسم‌الرب‌الشھداوالصدیقین ماهمان‌هایۍهستیمـ ڪہ‌مسیرمان‌اربعین‌ڪرب‌بلاست و‌پایان‌راهمــان #‌شھادت ♥️:) ڪپی‌حلالھ‌رفیق ... فقط‌دعابرای‌ظھوریادت‌نره💚 ''لوگوحذف‌نشھ‌🚫🖇" «تبادل‌شبانه‌بدون‌محدودیت🤩🎉
مشاهده در ایتا
دانلود
"بـــــه نـــــــام تــــــــو" اگر رســم خـادمـے را خـــلاصــه کنم🔷 یعنی مــن یعنی تو یعنی ما لـحـظـه هـایـمان را رنــگ کنیم به 🍃🌸 همان رنـگ یـک رنــگـی کــه فقط خدا باشدومـا رســم خــادمــے یعنے اگر خودمان را 🔷 میوه ی وجودمان می شود 🌺 ان هم با طـعـم ✅ فرقی هم نمی کند در مناطق خادم بوده باشیم یا نه 🌸🍃 که اگر از شهدا گفتیم و نگذاشتیم راهوروش زندگیشان در طاقچه غفلت خاک فراموشی بخورد ...همه ما خــادم می شویم شهدا را 😊 پس غصه ات نباشد❤️❤️ پ.ن: الاهی بشه روزی که من هم نوکری شهدا رو کنم دعا کنید برای ارزوی قلبمون✅ ❤️ ❤️ ❤️ @sarbazelashkarim
ترازعسل🎈☺️ زود اشك هايش را پاك كرد و به همسرش خيره شد كه جلوى درب چادر ايستاده بود. - چرا چشم هايت قرمز شده حورا؟ - چيزى نيست، براى اين بى خوابى هاست. - فرصت براى خواب هست، بلند شو كه اذان نزديك است. - روى چشم، صبحانه چند دقيقه ديگر آماده ست، زينب را گذاشته ام كنار ديگ كه آتش را مراقب باشد - حيدر كجاست؟ - توى موكب. خواب است، ديشب تا ديروقت هيزم جمع كرد، بگذار بخوابد. - قبل از اذان بيدارش ميكنم. با عجله جارو را برداشت و جلوى چادر را جارو زد. زمان گذشت و صداى قدم هاى جاده بين صداى اذان صبح گم شد. با لهجه عربى محلى اش زوار را بيدار كرد، "ياعلى زائر"، "صلاة". زوار نماز را كه خواندند، نشستند سر سفره ى موكب. پاهاى زينب و حيدر از خستگى بى رمق بود اما سفره ها را خودشان انداختند و جمع كردند و موكب را جارو زدند. زوار كفش ها را پوشيدند و بعضى "شكرا" گويان و بعضى بدون حرف زدند به دل جاده. ابوحيدر نفس راحتى كشيد و رفت به خيمه ى حورا، بچه ها باز خوابشان برده بود. - چرا گريه ميكنى حورا؟ - آقا هنوز چند روز به اربعين مانده، ديگر هيچ چيز در خانه نداريم. - داريم! خرماها! خرما كه داريم؟ - بله آقا اما قدر يك سينى. - خدا را شكر، آماده شان كن صبح فردا ابوحيدر سينى خرماها را روى سر گذاشت و وسط جاده نشست. اشك ميريخت، زبان گرفته بود - آقا تمام شد، روسياهم، شرمنده ام غير از اين، ديگر هيچ چيز ندارم. اهل خانه ام فدايتان... اشك، روى گونه ى حورا و زينب و حيدر ميچكيد. خرماها داشت تمام ميشد. موكب خالى ابوحيدر بوى ياس گرفته بود، نهمين فرزند حسين (ع)، آخرين خرماى سينى را برداشت...😭 💙 @sarbazelashkarim