eitaa logo
مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
1.6هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
39 فایل
بسم‌الرب‌الشھداوالصدیقین ماهمان‌هایۍهستیمـ ڪہ‌مسیرمان‌اربعین‌ڪرب‌بلاست و‌پایان‌راهمــان #‌شھادت ♥️:) ڪپی‌حلالھ‌رفیق ... فقط‌دعابرای‌ظھوریادت‌نره💚 ''لوگوحذف‌نشھ‌🚫🖇" «تبادل‌شبانه‌بدون‌محدودیت🤩🎉
مشاهده در ایتا
دانلود
برادر شهیدم...💔 اگر ٺو چفیہ داشٺے... من چادر دارم...♡ اگر تو با چفیہ اٺ علےوار مےجنگیدے، من با چادرم زهراوار زندگے مےڪنم☺️ اگر ٺو در برابر بمب هاے شیمیایے↷• چفیہ اٺ را مے بستے... من در برابر نگاه هاے هرزه...↷•• چادرم را سر مےڪنم...♡ برادرم خواسٺم بگویم: راهٺ ادامہ دارد...💛 💜 💞 ❤️ 😉 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
پسرک فلافل فروش🍃 زندگینامه و خاطرات شهید هادی ذوالفقاری🌹 قسمت4⃣1⃣ "دستگيري ازمردم" يادم هست در خاطرات خواندم كه هميشه دنبال گره گشايي از مشكالت مردم بود. اين شهيد والامقام به دوستانش گفته بود: از خدا خواستهام هميشه جيبم پر پول باشد تا گره از مشكالت مردم بگشايم.من دقيقاً چنين شخصيتي را در هادي ذوالفقاري ديدم. او ابراهيم هادي را خودش قرار داده بود. دقيقاً پا جاي پاي ابراهيم ميگذاشت.🌹😊هادي صبح ها تا عصر در بازار آهن كار ميكرد و عصرها نيز اگروقت داشت، با موتور كار ميكرد. اما چيزي براي خودش خرج نميكرد. وقتي مي ً فهميد كه هيئت نوجوانان مسجد، احتياج به كمك مالي دارد دريغ نميكرد.يا اگر ميفهميد كه شخصي احتياج به پول دارد، حتي اگر شده قرض ميكرد و كار او را راه ميانداخت. هادي چنين انسان بزرگي بود.من يك بار احتياج به پول پيدا كردم. به كسي هم نگفتم، اما هادي تا احساس كرد كه من احتياج به پول دارم به سرعت مبلغي را آماده كرد و به من داد.زماني كه ميخواستم عروسي كنم نيز هفتصد هزار تومان به من قرض داد،ظاهراً اين مبلغ همه ي پساندازش بود. او لطف بزرگي در حق من انجام داد. من هم به مرور آن مبلغ را برگرداندم.اما يك بار برادري را در حق من تمام كرد. زماني كه براي تحصيل در قم مستقر شده بودم، يك روز به هادي زنگ زدم و گفتم: فاصله ي حجره تا محل تحصيل من زياد است و احتياج به موتور دارم، اما نه پول دارم و نه موتورشناس هستم.هنوز چند ساعتي از صحبت ما نگذشته بود كه هادي زنگ زد. گوشي را برداشتم. هادي گفت: كجايي؟ گفتم: توي حجره در قم.گفت: برات موتور خريدم و با وانت آوردم قم، كجا بيارم؟تعجب کردم. کمتر از چند ساعت مشکل من را حل کرد. نميدانيد آن موتور چقدر كار من را راه انداخت. بعدها فهميدم كه هادي براي بسياري از اطرافيان همينگونه است. او راه درست را انتخاب كرده بود. هادي اين توفيق را داشت كه اينگونه اعمالش مورد قبول واقع شود. كارهاي او مرا ياد حديث امام كاظم 7 در بحاراالنوار، ج 75 ،ص 379 ُهر قبول اعمال شما، برآوردن نيازهاي برادرانتان انداخت كه فرمودند: همانا مهر قبولی و نيكي كردن به آنان در حد توانتان است و الا اگر چنين نکنيد(، هيچ عملي از شما پذيرفته نميشود. ٭٭٭ هادي دربارهي كارهايي كه انجام ميداد خيلي تودار بود. از كارهايش حرفي نميزد. بيشتر اين مطالب را بعد از شهادت هادي فهميديم. وقتي هادي شهيد شد و برايش مراسم گرفتيم، اتفاق عجيبي افتاد. من در كنار برادر آقا هادي در مسجد بودم. يک خانمي آمد و همينطور به تصوير شهيد نگاه ميكرد و اشك ميريخت. كسي هم او را نميشناخت. بعد جلو آمد و گفت: با خانواده ي شهيد كار دارم. برادر شهيد جلو رفت. من فكر كردم از بستگان شهيد هادي است، اما برادر شهيد هم او را نميشناخت. اين خانم رو به ما كرد و گفت: چند سال قبل، ما اوضاع مالي خوبي نداشتيم. خيلي گرفتار بوديم. برادر شما خيلي به ما کمک کرد. براي ما عجيب بود. همه جور از هادي شنيده بوديم اما نميدانستيم مخفيانه اين خانواده را تحت پوشش داشته!حتي زماني كه هادي در عراق و شهر نجف اقامت داشت، اين سنت الهي را رها نكرد.در مراسم تشييع هادي، افراد زيادي آمده بودند كه ما آنها رانميشناختيم. بعدها فهميديم كه هادي گره از كار بسياري از آنان گشوده بود. ... ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
سینه زنی عجیبی داشت... گاهی در روضه ها غش میکرد...😞🍃💔
روش امر به معروف و نهی از منکر ابراهیم در نوع خود بسیار جالب بود. اگر میخواست بگوید کاری را نکن،سعی میکرد غیر مستقیم باشد. مثلا دلایل بدی آن کار را از لحاظ پزشکی،اجتماعی و...اشاره میکرد تا شخص،خودش به نتیجه لازم برسد. آنگاه از دستورات دین برای او دلیل می آورد... ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
یکی از رفقای ابراهیم گرفتار چشم چرانی بود.مرتب به دنبال اعمال و رفتار غیر اخلاقی میگشت.چند نفر از دوستانش با داد زدن و قهر کردن نتوانسته بودند رفتار اورا تغییر دهند... در آن شرایط کمتر کسی آن شخص را تحویل میگرفت.اما ابراهیم خیلی با او گرم گرفته بود! حتی اورا با خودش به زورخانه میبرد و جلوی دیگران خیلی به او احترام میگذاشت.مدتی بعد ابراهیم با او صحبت کرد.ابتدا اورا غیرتی کرد و گفت:اگر کسی به دنبال مادر و خواهر تو باشد و آنهارا اذیت کند چه میکنی؟! آن پسر با عصبانیت گفت:چشمانش رو در میارم. ابراهیم با آرامش گفت:خب پسر،توکه برای ناموس خودت اینقدر غیرت داری،چرا همان کار اشتباه را انجام میدی؟!بعد ادامه داد:ببین اگر هرکسی به دنبال ناموس دیگری باشد جامعه از هم میپاشد و سنگ روی سنگ بند نمیشود... بعد ابراهیم از حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد...حدیث پیامبر(ص)را گفت:(چشمان خود را از نامحرم ببندید تا عجایب را ببینید...) بعد هم دلایل دیگر آورد.آن پسر هم تاکید میکرد. بعد گفت:تصمیم خودت رو بگیر،اگر میخوای باما رفیق باشی باید این کارارو ترک کنی.برخورد خوب ابراهیم و دلایل قانع کننده اش باعث تغییر کلی در رفتارش شد.او به یکی از بچه های خوب محل تبدیل شد.همه خلاف های گذشته را کنار گذاشت.این پسر نمونه ای از افرادی بود که ابراهیم با برخورد خوب و استدلال و صحبت کردن های به موقع،آن هارا متحول کرده بود.نام این پسر هم اکنون بر روی یکی از کوچه های محلمان نقش بسته است... ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تم شهید ابراهیم هادی😊 😍با کیفیت عالـے😍 🎨 ❤️ 💛 😍 😉 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نترسیدو نه تو دام هوس افتاد مثه اونکه یه روزی بی هوا پر زد ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
برشی از روزهای آخر آخر آذرماه بود. با ابراهیم برگشتیم تهران. در عین خستگی خیلی خوشحال بود. می گفت: هیچ شهیدی یا مجروحی در منطقه دشمن نبود، هرچه بود آوردیم. 😍🥀😍 بعد گفت: امشب چقدر چشم های منتظر را خوشحال کردیم، مادر هرکدام از این شهدا سر قبر فرزندش برود، ثوابش برای ما هم هست. من بلافاصله از موقعیت استفاده کردم و گفتم: آقا ابرام پس چرا خود دعا می کنی که گمنام باشی!؟ منتظر این سوال نبود. لحظه ای سکوت کرد و گفت: من مادرم رو آماده کردم، گفتم منتظر من نباشه، حتی گفتم دعا کنه که گمنام شهید بشم! ولی باز جوابی که می خواستم نگفت.  راویان: علی صادقی، علی مقدم 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ تولد ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه دیدند درست مثل خلیل الله تبر بر دوش دارد حاج ابراهیم.. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
. قبل از مسابقات دو رکعت نماز میخوند. پرسیدم: چه نمازی میخونی؟! گفت:دو رکعت نماز میخونم از خدا میخوام یه ‌وقت توی مسابقه حال کسی رو نگیرم!