خداوند توبه کنندگان را دوست دارد...😊🌹
شماره1⃣
پنهان کاریهای او شک بعضیها را برانگیخته بود. جزو غواصهایی بود که باید به عنوان اولین نیروهای خط شکن وارد خاک دشمن میشد. هر بار که میخواست لباسش را عوض کند میرفت یک گوشه، دور از چشم همه این کار را انجام میداد. روحیه ی اجتماعی چندانی نداشت. ترجیح میداد بیشتر خودش باشد و خودش.
من هم دیگر داشتم نسبت به او مشکوک شدم...
#ادامه_دارد...
#هر_روز_یک_قسمت
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
خداوند توبه کنندگان را دوست دارد...😊🌹 شماره1⃣ پنهان کاریهای او شک بعضیها را برانگیخته بود. جزو غو
خداوند توبه کنندگان را دوست دارد...😊🌹
شماره2⃣
بچهها برای عملیات خیلی زحمت کشیده بودند. هر چه تاکتیک مربوط به مخفی نگه داشتن اسرار نظامی بود را، پیاده کرده بودند. همه ی امور با رعایت اصل (اختفا و استتار) پیگری میشد، حتی اغلب سنگرها و مواضع ادوات را با شاخههای نخل پوشانده بودیم. با رعایت همه این اصول حالا در آخرین روزهای منتهی به عملیات، کسی وارد جمع ما شده بود که مهارت بالایی در غواصی داشت، منزوی بود و حتی موقع تعویض لباس، جمع را ترک میکرد و به نقطهای دور و خلوت میرفت...
#ادامه_دارد...
#هر_روز_یک_قسمت
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
خداوند توبه کنندگان را دوست دارد...😊🌹 شماره2⃣ بچهها برای عملیات خیلی زحمت کشیده بودند. هر چه تاکتی
خداوند توبه کنندگان را دوست دارد...😊🌹
شماره3⃣
بعضی از دوستان، تصمیم گرفته بودند از خودش در اینباره سوال کنند و یا در صورت لزوم او را مورد بازرسی قرار دهند تا نکند خدای ناکرده، فرستندهای را زیر لباس خود پنهان کرده باشد.آن فرد هم بی شک آدم ساده و کم هوشی نبود، متوجه نگاههای پرسش گر بچهها شده بود. یک شب موقع دعای توسل، صدای نالههای آن برادر به قدری بلند بود که باعث قطع مراسم شد. او از خود بی خود شده بود و حرفهایی را با صدا بلند به خود خطاب میکرد...
#ادامه_دارد...
#هر_روز_یک_قسمت
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
خداوند توبه کنندگان را دوست دارد...😊🌹
شماره4⃣
میگفت:«ای خدا! من که مثل اینها نیستم. اینها معصوم اند، ولی تو خودت مرا بهتر می شناسی… من چه خاکی را سرم کنم؟ ای خدا!»
سعی کردم به هر روشی که مقدور است او را ساکت کنم. حالش که رو به راه شد در حالی که اشک هنوز گوشه ی چشمش را زینت داده بود، گفت:«شما مرا نمیشناسید. من آدم بدی هستم. خیلی گناه کردم، حالا دارد عملیات میشود. من از شما خجالت میکشم، از معنویت و پاکی شما شرمنده میشوم…»
#ادامه_دارد...
#هر_روز_یک_قسمت
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
خداوند توبه کنندگان را دوست دارد...😊🌹
شماره5⃣
گفتم: «برادر تو هر که بودهای دیگر تمام شد. حالا سرباز اسلام هستی. تو بنده ی خدایی. او توبه همه را میپذیرد…»نگاهش را به زمین دوخت. گویا شرم داشت که در چشم ما نگاه کند. گفت:
«بچهها شما همهاش آرزو میکنید شهید شوید، ولی من نمیتوانم چنین آرزویی کنم.»تعجب ما بیشتر شد نمی دانیم چرا...
پرسیدم:«برای چه؟...
#ادامه_دارد
#هر_روز_یک_قسمت
پ.ن:جبرانی روز پنجشنبه🌹
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
خداوند توبه کنندگان را دوست دارد...😊🌹 شماره6⃣ در شهادت به روی همه باز است. فقط باید از ته دل آرزو ک
خداوند توبه کنندگان را دوست دارد...😊🌹
شماره7⃣
من شهادت را خیلی دوست دارم، اما همهش نگران ام که اگر شهید شوم، مردم با دیدن پیکر من چه بسا همه ی شهدا را زیر سوال ببرند. بگویند اینها که از ما بدتر بودند…»بغضش ترکید و زد زیرگریه. واقعاً از ته دل میسوخت و اشک میریخت. دستی به شانهاش گذاشتم و گفتم:«برادر مهم این است که نظر خدا را جلب نماییم همین و بس.»سرش را بالا گرفت و در چشم تکتک ما خیره شد. آهی کشید و گفت:
«بچهها! شما دل پاکی دارید، التماستان میکنم از خدا بخواهید جنازه ای از من باقی نماند. من از شهدا خجالت میکشم…
آن شب گذشت...
#ادامه_دارد...
#هر_روز_یک_قسمت
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim