eitaa logo
مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
1.5هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
39 فایل
بسم‌الرب‌الشھداوالصدیقین ماهمان‌هایۍهستیمـ ڪہ‌مسیرمان‌اربعین‌ڪرب‌بلاست و‌پایان‌راهمــان #‌شھادت ♥️:) ڪپی‌حلالھ‌رفیق ... فقط‌دعابرای‌ظھوریادت‌نره💚 ''لوگوحذف‌نشھ‌🚫🖇" «تبادل‌شبانه‌بدون‌محدودیت🤩🎉
مشاهده در ایتا
دانلود
اکلیل‌ ها و نگین‌ ها پیش‌تر ها جایشان فقط پشت . 🔸 پلک‌ها و 🔸 لباس‌های شب و 🔸 جواهرات آویزان به گوش و گردن بود!! چشمک می‌زدند که : 👈 "نگاهم کن"... آن‌ها که می‌خواستند بگویند. 👈 "نگاهم نکن"‌. همه چیزهایی را که برق داشتند و چشمک می‌زدند، می‌پوشاندند، حتی برق نگاه‌های‌شان را... . 🔺 بلندترین صدای "نگاهم نکن"  مال چادرها بود، ✅ آنها مشکی بودند، ✅ ساده و بلند، ✅ همه برق‌ها و تمام قامت را می‌پوشاندند... ✅ تمام آن چیزی که حتی اندکی احتمال می‌رفت رد نگاه ناامنی را به دنبال خودش بکشد.. . ❌ حالا فریاد "نگاهم نکن" چادری ها دارد کم‌رنگ‌تر می‌شود! . 🔺 قدیم‌ها یک چیزهایی با چادر "جور" نبود! . 🔽 دیدن ناخن‌های لاک زده زن چادری، مثل دیدن گوشت توی شله زرد بود... 🔽 کسی باورش نمی‌شد چهره‌ای که چادر قابش گرفته، نقاشی شده ‌باشد! . 🔺 آن وقت‌ها چادری ها زور می‌زدند که چادری باشند،. 🔼 اگر چادر می‌گفت . 👈 "نگاهم نکن". ✔ نگاه . ✔ و رفتار. ✔ و کلام. ✔ و قدم ... همه همراهی‌اش می‌کردند... . 🔻 حالا چادری‌ها زور می‌زنند شبیه چادری‌ها نباشند! ❌ چادرها در کنار. ❌ لاک و. ❌ آرایش و. ❌ بعضأ موهای به عمد بیرون آمده بلاتکلیف شده‌اند❗ . 🔻 دیگر خودشان هم نمی‌دانند حرف حساب‌شان چیست؟! . 🔼 ما گیج شده ایم!! ✔ هم از نگاه های نا امن می ترسیم و. ✖ هم از اینکه به چشم نیاییم... ✔ هم از نگاه های خیره حال مان بد می شود . ✖ و هم از از اینکه اُمُـل مان بدانند... ✖ می ترسیم اگر دیده نشویم! گم شویم، محو و غایب شویم، از گم شدن می ترسیم!! . 🔷 «مادرمان» می دانست قرار است شبانه تشییعش کنند... 🔹 آن هم مخفیانه، 🔹 توی آن تاریکی شب . 🔹 غیراز خانواده اش و چند از اصحاب درجه یک رسول الله کسی قرار نبود دنبال جنازه راه برود... 🔹 اما ناراحت بود، همه اش می گفت:. 👈 "وقتی از دنیا رفتم به رسم عرب جنازه ام را روی تخته حمل نکنید... حجم بدنم معلوم می شود."👉 . 🔹 تا اینکه اسماء به داد مادر رسید: 👈 "حبشه که بودم مرده های شان را داخل تابوت می گذاشتند و روی آن را می پوشاندند.". 🔹 گل از گل مادر شکفت، بعد از رفتن پدرش اولین و آخرین بار بود که مادرمان خندید... . 🔷 مادرمان تکلیفش با خودش و پوشش اش معلوم بود ➰ خوشا به حالش که می دانست کجا باید به چشم بیاید ؛ ⬅ آن نگاه امنی را که ناظرش بود، ⬅ گم نکرد. ⬅ و لاجرم هیچوقت گم نشد... . 🔹 میان اینهمه تلاش برای جلوه گری، 🔹 میان برق نگاه ها و نگین ها و اکلیل ها، . . . ↩ دغدغه های مادرمان دارد بین مان غایب می شود...↪ . 🚫 نگذاریم حرمت چادر مادر از بین برود ✨| @sarbazelashkarim