مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
❣ ❣سلام من به رقیه به خاندان کریمش ❣به گوشواره و زلف و به اجتهاد رفیعش ❣سلام من به رقیه به شام و ک
#یا_رقیهبنتالحسین ❤️
ترک خوردے اے شیشهے عمر من !
ای آیینهی قدّےِ مادرم !
اگر چه کمے تاره اما بشین
خودت رو ببین توے چشم ترم
😭💔
میدونم که نایے نمونده برات
نگو که بریدے و خسته شدے
شب گیسوے تو سپیده زده
بمیرم که اینقد شکسته شدے
😔💔
بشین تا یه کم از قدیما بگم
میشِستے روے زانوهام یادته ؟
میگفتم «عزیزم فداے چشات»
تا زُل میزدے تو چشام؛ یادته ؟
😞💔
همون روز که بازار، رفتیم با هم
عروسک خریدم برات؛ یادته ؟
یه گل چیدے از باغچه و اون گل و
گذاشتم میون موهات؛ یادته ؟
😍💔
النگو و گوشوارههات یادته ؟
همونا که سوغات آوردم برات
چقد ذوق، کردے و بعدش با شوق
پریدے تو آغوشِ بازِ بابات
😞💔
چقد ناز، میکردے؛ تا آخرش ...
بشینے رو زانوم و بوسِت کنم
تا نازت میکردم؛ میگفتم گلم
الهے با دستام عروست کنم
😭💔
چه روزاے خوبے بود اما گذشت
کجا بودیم و حالا جامون کجاس
عوض کرده جاهامون و روزگار
حالا روے زانوت، جاے باباس
😢💔
سئوال از من اما جوابش با تو
چے شد گوشوارهت؛ النگوت کجاس ؟
دوتا دستِ شونه زنم کربلاس
بگو مخملِ تار گیسوت کجاس ؟
😭💔
به کورے چشم حسوداے شهر
میمًردے برام و میمُردم برات
براے رسیدن به من کشتنت
رو نیزه چقد غصه خوردم برات
😞💔
دعا میکنم دستشون بشکنه
همونا که با هم تو رو میزدن
جا انگشتاشون مونده رو صورتت
بمیرم چه محکم تو رو میزدن
😭💔
چشاے من و دور دیدن؛ آخه
تو رو توے بازار، بردن بابا
به خاکِ لباساے تو خندیدن
یتیم و غریب گیر آوردن بابا
😭💔
نه دیگه تو اون دختر سابقے
نه باباے تو باباے اون روزاس
بیا با هم از این خرابه بریم
بریم اونجایے که جاے ما دوتاس
😭💔
#رضا_قاسمی
🍁 @sarbazelashkarim 🍁