.
📋 خدایا لحظهی تحویل سال است و هراز گاهی
#مناجات
حاج سید رضا نریمانی
#سال_نو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خدایا لحظهی تحویل سال است و هراز گاهی
دلم مثل کبوتر از خراسان سر درآورده است
هر از گاهی به قم رفتهست تا شیراز اما باز
دل من از شمال شرق ایران سر درآورده است
مرا با وسعت جغرافیایم آشناتر کن
بیاور سفره را که لحظهی تحویل، نزدیک است
بیاور دخترم با خود گل لبخند را امشب
غمت را زیر چادر در کنار اشک پنهان کن
بیاور سیب را آیینه را اسفند را امشب
تو حول حالنایت را بخوان آمین آن با من
کمک کن دخترم! این سرزمین را قدر بشناسیم
دعا کن دخترم تا زینت این بوم و بر باشی
که از تقسیم نان با کودک همشهریت خوشحال
و از همسایه بیش از خانهی خود با خبر باشی
الهی یا محول ! احسن الحالی عنایت کن
چه بویی خانه را پر کرده! حالا خوب میدانم
چرا این سفره را اینقدر با احساس میچینی
کنار سفرهی امسال، شب بو را نمیبینم
به جایش خوب میفهمم چرا هی یاس میچینی
خدا را شکر، یاس خانه را پرپر نمیبینم
دم تحویل سال است و من و تو دست بر سینه
کنار سفره میخوانیم با هم، کوثر از قرآن
سلام ای ابر باران زا! سلام ای دختر دریا!
سلام ای مادر آب و سلام ای همسر باران!
سلام ای فاطمه! امسال، ما را فاطمیتر کن
سلام ای فاطمه! جایت کنار زینبت خالیست
سلام ای فاطمه! امشب علی بسیار دلتنگ است
حسینت در کنار سفره لب تشنه است میبینی!
حسن بیش از همه از دوریت اینار دلتنگ است
برای خالیه جای تو ما هم روضه میخوانیم
نمیدانم ولی شاید حسن با خواهرش میگفت
که تنهایی بیمادر، بیا سایه سر ما باش
همیشه فاطمه در خانهی ما سفره میانداخت
بیا زینب! خودت امسال جای مادر ما باش
که خواهر در نبود مادر آرامِ برادرهاست
غذای دیشب ما دست پخت زینب بود
چنان تو و پدرت دخترت کنار علیست
میان شانهی تو چند موی سوخته بود
نه موی سوخته بلکه طناب دار علیست
کنار سفره از آل کساء خواندیم الهی شکر!
به آمین دعای یا مقلب یا علی گفتیم
همیشه احسن الحال دل ما روضهی زهراست
که ما درد دل خود را همیشه با علی گفتیم
خدایا بیشتر کن رزق هیئت رفتن ما را
*شاعر: #محسن_ناصحی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 خسته بود آقا
#روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خسته بود آقا
تازه روی مرکبش، نشسته بود آقا
میزدن سنگ سرش، شکسته بود آقا
خسته بود آقا
تک و تنها رفت
که صدای گریه توو، خیمه بالا رفت
دم رفتن طرفِ، خیمهی زنها رفت
تک و تنها رفت
تنهایِ تنها بود
تنهایِ تنها رفت
آرومِ جونِ من
زیرِ دست و پا رفت
جگرش میسوخت
خیمهی اهل حرم پشت سرش میسوخت
وسط معرکه موی دخترش میسوخت
جگرش میسوخت
آخر دنیاست
سر بردن لباس کهنهشم دعواست
این صدای گریههای مادرش زهراست
آخر دنیاست
روضه سربازه
سه شبانه روز، مونده پشت دروازه
دیگه روی دشمنا، به خواهرت بازه
روضه مَکشوفه
اونی که به حضرت عقیله معروفه
اومده با دست بسته وسط کوفه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇