|🇵🇸シ︎جَـنّٺاݪحُسِـيݩ|
#رمان #عاشقانه_دو_مدافع #قسمت_یازدهم حرف نمیزد _ نمیفهمیدم دلیل رفتاراشو کلافه شده بودم بلن
#رمان
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_دوازدهم
اسماء جان چیشده؟؟چه اتفاقی افتاده؟؟ دکتر چی میگه؟؟؟
نمیتونستم حرف بزنم هر چقدر مامان ازم سوال میپرسید خیره بهش نگاه
میکردم
از بیمارستان مرخص شدم
یه هفته گذشت تو این یه هفته دائم خیره به یه گوشه بودم و صدای رامین
و حرفاش و دیدنش با اون دختر میومد تو ذهنم
نه با کسي حرف میزدم نه جواب کسی رو میدادم حتی یه قطره اشک هم
نریخته بودم
اگه گریه های مامان نبود غذا هم نمیخوردم
_ اردلان اومد تو اتاقم و ملتمسانه درحالی که چشماش برق میزد ازم
خواهش کرد چیزی بگم و حرفی بزنم ازم میخواست بشم اسماء قبلی
اما من نمیتونستم....
_ مامان رفته بود سراغ مینا و فهمیده بود چه اتفاقی افتاده اما جرأت
گفتنش به بابا رو نداشت
همش باهام حرف میزد و دلداریم میداد
یه هفته دیگه هم گذشت باز من تغییری نکرده بودم
یه شب صدای بابا رو شنیدن که با بغض با مامان حرف میزد و میگفت دلم
برای شیطنت هاش، صدای خندیدن بلندش و سربه سر اردلان گذاشتنش
تنگ شده
او شب بخاطر بابا یه قطره اشک از چشمام جاری شد
_ تصمیم گرفتن منو ببرن پیش یه روانشناس
مامان منو تنها برد و قضیه رو برای دکتر گفت
اون هم گفت تنها راه در اومدن دخترتون از این وضعیت گریه کردنه. باید
کمکش کنید گریه کنه اگر همینطوری پیش بره دچار بیماری قلبی میشه
_ اما هیچ کسی نتونست کمکم کنه
بهمن ماه بود من هنوز تغییری نکرده بودم
تلویزیون داشت تشیع شهدای گمنام و مادر هایی رو که عکس بچشون تو
دستشون بود آروم زیر چادرشون اشک میریختن و منتظر جنازه ی بچه
هاشون بودن رو نشون میداد
خیلی وقت بود تو این وادیا نبودم
با شنیدن این جمله که مربوط به مادرای شهدای گمنام بود بغضم گرفت:
( گرچه میدانم نمی آیی ولی هر دم زشوق
سوی در می آیم و هر سو نگاهی میکنم)
اون روز تو دلم غم عجیبی بود شب با همین افکار به خواب رفتم...
چند روزم با همین افکار گذشت
هر روز کانال های تلویزیونو اینورو اونور میکردم که شاید یه برنامه ای
،مستندی ،چیزی درباره ی شهدا نشون بده اما خبری نبود
بعد از مدت ها رفتم سراغ گوشیم پیداش نمیکردم همه جای کشو کمدو
گشتم نبود که نبود
رفتم سراغ مامانم میخواستم ازش بپرسم که گوشیم کجاست اما نمیشد
نمیتونستم بعد دوماه حرف بزنم
مظلومانه نگاش میکردم و نمیتونستم حرف بزنم آخرم پشیمون شدم و
رفتم تو اتاقم
بعد از مدت ها یه بغض کوچیکی تو گلوم بود دلم میخواست گریه کنم اما
انگار اشک چشام خشک شده بود
_ تنهاچیزی که این روزها یکم آرومم میکرد فکر کردن به اون برنامه ای
که درباره ی شهدای گمنام بود.
اون شب بعد از مدت ها باخدا حرف زدم:
*خدا جون منم اسماء*
هنوز منو یادت هست ؟؟یادم نمیاد آخرین دفعه کی باهات حرف زدم
بگذریم...
حال و روزمو میبینی اسماء همیشه شادو خندون افسردگی گرفته و
نمیتونه حرف بزنه اسمایی که شاگرد اول کلاس بود و همه بهش میگفتن
خانم مهندس الان افتاده گوشه ی اتاقش حتی اشک هم نمیتونه بریزه
نمیدونم تقصیر کیه. مخالفت مامان یا بی معرفتی رامین یا شاید حماقت
خودم یا حتی شاید قسمت نمیدونم...
_ خدایا نقاشیام همه سیاه و تاریکن
نمیدونم قراره آینده چه اتفاقی برای خودم و زندگیم بیوفته
کمکم کن نذار از اینی که هستم بدتر بشم
همونطور خوابم برد...اون شب یه خوابی دیدم که راه زندگیمو عوض کرد
خواب دیدم یه مرد جوون که چهرش مشخص نیست اومد سمت من و ازم
پرسید اسم شما
اسماء خانمه
_ بله اسمم اسماست
بعد در حالی که یه چادر مشکی دستش بود اومد سمت من و گفت بیا این
یه هدیست از طرف من به تو
چادر رو از دستش گرفتم و گفتم این چیه
ارثیه ی حضرت زهرا
- شما کی هستید چرا چهرتون مشخص نیست
من یکی از اون شهدای گمنامم که چند روز پیش تشییعش کردن
_ خب من چرا باید این چادرو سر کنم
مگه دیشب از خدا کمک نخواستی
نویسنده:سرکار خانم علی آبادی
🌙⃟🌸↯¦‹#پناهــــــــــــــــــــــــــ›
|🇵🇸シ︎جَـنّٺاݪحُسِـيݩ|
#رمان #عاشقانه_دو_مدافع #قسمت_دوازدهم اسماء جان چیشده؟؟چه اتفاقی افتاده؟؟ دکتر چی میگه؟؟؟ نمیتو
#رمان
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_سیزدهم
چرا اما...
اما نداره خیلی وقت پیشا باید ازش کمک میخواستی خیلی وقت بود
منتظرت بود این چادر کمکت میکنه
کمکت میکنه که گذشتتو فراموش کنی و حالت خوب بشه من و بقیه ی
شهدا بخاطر حفظ حرمت این چادر جونمون رو دادیم اون پیش تو امانته
مواظبش باش ...
باصدای اذان صبح از خواب بیدار شدم حال عجیبی داشتم
بلند شدم وضو گرفتم که نماز بخونم. آخرین باری که نماز خوندم سه سال
پیش بود
نمازمو که خوندم احساس آرامش میکردم تا حالا این حس و تجربه نکردم
سر سجاده ی نماز بودم تسبیحو گرفتم دستم و مشغول ذکر گفتن شدم
به خوابی که دیدم فکر میکردم مامان بزرگ همیشه میگفت خوابی که قبل
اذان صبح ببینی تعبیر میشه
اشک تو چشام جمع شد
یکدفعه بغضم ترکید و بعد از مدت ها گریه کردم
بلند بلند گریه میکردم اما دلیلش و نمیدونستم مطمعن بودم بخاطر رامین
نیست
مامان و بابا و اردالان سریع اومدن تو اتاق که ببینن چه اتفاقی افتاده. وقتی
منو رو سجاده نماز درحالی که هق هق گریه میکردم دیدن خیلی خوشحال
شدن. مامان اشک میریخت و خدا رو شکر میکرد. اردالان و بابا هم اشک تو
چشماشون جمع شده بود و همو در آغوش کشیده بودند....
_ همه خوشحال بودن
مامان که کلی نذرو نیاز کرده بود از فرداش رفت دنبال ادای نذراش. هر روز
خونمون پر بود از آدمایی که برای کمک به مامان اومده بودن
این شلوغی رو دوست نداشتم. از طرفی هم خجالت میکشیدم پیششون
بشینم. هنوز نمیتونستم خوب حرف بزنم لکنت داشتم
باورم نمیشد انقد ضعیف باشم
_ باالاخره نذرو نیاز های مامان تموم شد
ولی هنوز خواب من تعبیر نشده بود یعنی هنوز چادری نشده بودم
نمیتونستم به مامان بگم که میخوام چادری بشم اگه ازم میپرسید چرا چی
باید میگفتم. نمیتونستم خوابمو براش تعریف کنم
_ مامان بزرگم از مکه اومده بود. مامان ازم خواست حالا که حالم بهتر شده
باهاش برم خونشون. خیلی وقت بود از خونه بیرون نرفته بودم با اصرار های
مامان قبول کردم
مامان بزرگ وقتی منو دید کلی ذوق کردو بغلم کرد. همیشه منو از بقیه
نوه ها بیشتر دوست داشت میگفت اسماء برای من یه چیز دیگست.
دست منو گرفت و نشوند پیش خودش و برام از مکه و جاهایی که رفته بود
تعریف میکرد
مهمونا که رفتن مامانبزرگ ساک هارو باز کرد تا سوغاتیا رو بده
- بچه ها از خوشحالی نمیدونستن چیکار باید بکنن
سوغاتیا رو یکی یکی داد تا رسید به من یه روسری لبنانی صورتی با یه
چادر لبنانی
انگار خوابم تعبیر شده بود
همه با تعجب به سوغاتی من نگاه میکردن و از مامان بزرگ میپرسیدن که
چرا برای اسماء چادر آوردی اسماء که چادری نیست.
_ مامان بزرگ هم بهشون با اخم نگاه کرد و گفت سرتون به کار خودتون
باشه(خیلی رک بود)
خودمم دلم میخواست بدونم دلیلشو ولی چیزی نپرسیدم
_ رفتم اتاق روسری و چادرو سر کردم یه نگاهی به آیینه انداختم چقد
عوض شده بودم مامان اومد داخل اتاق تا منو دید شروع کرد به قربون
صدقه رفتن انقد شلوغ کرد همه اومدن تو اتاق. مامان بزرگم اومد منو کلی
بوس کرد و گفت:
برم برای نوه ی خوشگلم اسفند دود کنم چشم نخوره
منم در پاسخ به تعریف همه لبخند میزدم
مامان درحالی که اشک تو چشماش حلقه زده بود گفت
کاش همیشه چادر سر کنی
چیزی نگفتم
_ اون شب همون خواب قبلیمو دیدم صبح که بیدار شدم دلم خواست از
خوابم یه تصویر بکشم....
مداد و کاغذ رو برداشتم چشمامو بستم فقط یه مرد جوون که چهرش
مشخص نیست میومد تو ذهنم. تصمیم گرفت همونو بکشم
(این همون نقاشی بود که توجه سجادی رو روز خواستگاری جلب کرده
بود)
_ مامان میخواست بره خرید ازم خواست باهاش برم منم برای این که حال
و هوام عوض بشه قبول کردم و آماده شدم از در اتاق که میخواستم بیام
بیرون یاد چادرم افتادم سرش کردم. اردلان و بابا ومامان وقتی منو دیدن
باتعجب نگاهم میکردن
اردلان اومد سمتم و چادرمو بوسید و گفت اسماء
آرزوم بود تو رو یه روز با چادر ببینم مواظبش باش
_ منم بوسش کردم وگفتم چشم.
بابا و مامان همدیگرو نگاه کردن و لبخند زدن
اون روز مامان از خوشحالی هر چیزی رو که دوست داشتم و برام خرید....
نویسنده:سرکار خانم علی آبادی
🌙⃟🌸↯¦‹#پناهــــــــــــــــــــــــــ›
🦋 بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ 🦋
🕊وعده ما هر روز صبح دعای عهد🕊
سلام بر شما:
❤️منتظران بقیه الله (ارواحنا فداه)❤️
ان شاالله هر رور صبح
همراه باشید با قرار تجدید بیعت روزانه باامام زمان(عج)💚
🍃🌺🌼🍃🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌼
💚دعای عهد💚
💠اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ
💠وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ
💠وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ
💠وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ
💠وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ
💠اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ
💠وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ
💠یا حَىُّ یا قَیُّومُ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ
💠الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ
💠وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ
💠یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ
💠وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ یا مُحْیِىَ الْمَوْتى
💠وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ
💠اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ
💠الْقائِمَ بِأَمْرِکَ
💠صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ
💠عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ
💠فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها
💠سَهْلِها وَ جَبَلِها وَ بَرِّها وَ بَحْرِها
💠وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ
💠زِنَةَ عَرْشِ اللَّه وَ مِدادَ کَلِماتِهِ
💠وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ
💠أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا
💠وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً
💠وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى
💠لا أَحُولُ عَنْها وَ لا أَزُولُ أَبَداً
💠اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ
💠وَالذّابّینَ عَنْهُ
💠وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ
💠وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ وَالْمُحامینَ عَنْهُ
💠وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ
💠اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ
💠الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً
💠فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى
💠شاهِراً سَیْفى مُجَرِّداً قَناتى
💠مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى
💠اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ
💠وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ
💠وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ
💠وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ
💠وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ
💠وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَاشْدُدْ أَزْرَهُ
💠وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ
💠فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ
💠ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ
💠بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ
💠فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ
💠الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک
💠َحَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ
💠وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ
💠وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ
💠وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ
💠وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ
💠وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ
💠وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
💠وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ
💠اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ
💠مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ
💠وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ
💠وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ
💠اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ
💠عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ
💠وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ
💠إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً
💠بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ
🔹آنگاه سه بار بر ران خود دست میزنی و در هر مرتبه میگویی:
💠اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
💠اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
💠اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
ِ
اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج والعافیةَ وَ النَصر بِحَقِّ حضرت زینب(س)
♡التماس دعا♡
#سلامتی_وتعجیل_درفرج_آقا_امام_زمان_
#صلوات
♡اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل
فرجهم♡
🍯⃟🌸↝#ـحــورآ
بخوان جان آقام (عج)💚
دعای فرج را دعای اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و بالاو پر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
ازپس پرده ی غیبت نظر دارد
بیاد مولا به رسم ادب،
حاجت امروز،از خداوند رحمان،فرج منجی عالم میخواهیم
به حرمت دعای فرج آن حضرت :
❤️دعـــــــــــای فـــــــــــرج ❤️
🦋 بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🦋
💚اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ
الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.💚
❤️دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)❤️
💚"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا💚
❤️دعای منتظران درعصرغیبت❤️
💚اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى 💚
❣یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ❣
💚ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ،شما هم مارا به هدیه ای مهمان کن ،همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد.💚
❤الهی...
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد،
یا عالی بِحَقِّ علی،
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه،
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن،
یا قَدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن،
عجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ وَ العافیةَ وَ النَصر بِحَقِّ حَضرَتِ زِینَب(س)
#سلامتی و تعجبل در فرج آقا امام زمان (عج)
#5صلوات
❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️
#کپی_باذکر_صلوات
♥️🦋♥️
🍯⃟🌸↝#ـحــورآ
بهقولحاجحسینیکتا✨:
رفاقتبـامهدی[عجل الله]خیلیسختنیستا
تویاتاقتونیهپشتیبزارید
آقارودعوتکـنیدبیان
یهخلوتنیمهشبکافیهـ
آقاخیلیوقتهچشمانتظارهمونه:)💔
#امام_زمان
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
🍯⃟🌸↝#ـحــورآ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی از دیار آفتاب
استان مرکزی،شهرستان خمین ،۴ روز پیش در درگیری به شهادت رسید.
#شهیدانه
🖇⃟ 🌸⇢#جانانــــــــــــــــــــ🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔷چرا از #امام_زمان دوریم ؟
چرا به امام زمان عج نمی رسیم؟
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج :))
🖇⃟ 🌸⇢#جانانــــــــــــــــــــ🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠روایتی عجیب درباره صلوات
#حجت_الاسلام_عالی
🍃پیامبر ص فرمودند اگر کسی یکبار برای من صلوات بفرستد خداوند بر او صلوات میفرستد
🍃و هزاربار در هزار صف ملائکه و هیچ چیز از مخلوقات عالم نیست مگر به احترام خدا و ملائکه همه بر این شخصی که یکبار بر پیامبر صلوات فرستاده صلوات میفرستند .....
❤️اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم❤️
🖇⃟ 🌸⇢#جانانــــــــــــــــــــ🦋
|🇵🇸シ︎جَـنّٺاݪحُسِـيݩ|
سلام نظر خودتون رو درباره برنامه امروز بگید که بازم از این مدل فعالیت ها داشته باشیم یا نه؟ 🌸
https://harfeto.timefriend.net/16348321810112
#بانوی_مجاهد
شاید وظیفه تو جهاد نباشه ولی وظیفه تو اینه که با چادرت قیام کنی✌️
🌙⃟🌸↯¦‹#پناهــــــــــــــــــــــــــ›
هدایت شده از یـٰـاࢪاݩمُنـــجۍ ³¹³
توسل حاج ملا باقر بهبهانی و شفای فرزندش
مرحوم حاج ملا باقر بهبهانی درکتاب"الدمعه الساکبه"نوشته است:
فرزندم علی محمد که تنها پسرم بود،مریض شد و روز به روز مرضش شدت پیدا می کرد
و بر حزن و اندوه من می افزود تا اینکه دیگران از او نا امید شدند و یقین به مردنش نمودند؛لذا علما و سادات در دعاهایشان برای او طلب شفا میکردند. شب یازدهم مرضش حال او سخت شد و مرضش سنگین و اظطراب و التهابش شدید گردید. راه چاره ای نداشتم،به همین جهت ملتجی و متوسل به حضرت قائم (ع)شدم و باناراحتی
واضطراب ازنزد پسرم خارج شدم و بربام خانه بالا رفتم.بی قرارانه به حضرتش متوسل گشته و باذلت و مسکنت عرض میکردم:یا صاحب الزمان ادرکنی یا صاحب الزمان اغثنی! و خودرا به خاک عجز و مذلت مالیدم.بعد هم از بام پایین آمدم و نزد پسرم رفتم و پیش رویش نشستم ، باکمال تعجب دیدم نفسش آرام،حواسش به جا و عرق اورا گرفته است.
خدارا براین نعمت بزرگ شکر گزاری کردم.
هدایت شده از - HiAm | هیام -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از دلدادگـٰانِحـسینـے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
بدم ولےبعد هر نماز
سلام منم جواب بده ...
•༄|دلدادگان حسینے|•༄
هدایت شده از 👩🏻💻ℴ𝓃𝒹 𝓀𝓋𝓍𝓇💕.
•لبخند خدا گوارای وجودتون^◡^🌌•
کانال دخترای موفق و با انگیزه🤩
https://eitaa.com/Successful_girls
سینهسپرکردوایستاد،درمیدانجنگید
جانبازشدوهمچنانازدشمننترسید(:
#رهبرانه🌿
-𖧷-
هرچہ بیشتر بہ خـاطر خدا صبر کنیم
خدا بیشتر بخـاطر ما عجلھ خواهد ڪرد
و هرچہ بیشتر در سختـےها لـبخند بزنیم
خـدا زودتر آسـٰایش را بہ ما مۍرساند ...! :)🌱
- استـٰادپناهیـان -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻ده برابر آدمهایِ معمولی باید انرژی داشته باشی
#پیشنهادی♥️