eitaa logo
سربازوطن
74 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
462 ویدیو
2 فایل
شاید جنگ پایان یافته باشد امامبارزه هرگز پایان نخواهد یافت. 🌟 @sarbazvatan313 لینک کانال ☑ @Admin_sarbazvatan :مدیر 🌱 📨حرف هاتون رو ناشناس بگویید: https://harfeto.timefriend.net/16128099259536
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 همیشه روی لبش لبخند بود. نـه از این بابت که مشکلی ندارد. من خـبر داشتـم کـه او بـا کوهـی از مشـکـلات دسـت و پـنجـه نــرم مـی کرد. اما هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود که میفرماید: مومـن شادی هایش در چهـره اش و حـزن و اندوهـش در درونش می باشـد.. اولین چیزی که از هادی در ذهـن دوستـان نـقش بسـته بود چـهره‌ای بود با لبخند آراسـته شده رفاقت با او هیچ کس را خسته نمی کرد. ‎ ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ 🆔 @sarbazvatan313 🇮🇷 ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
حتما بخوانید 👇👇👇 🌹شهیدان زنده‌اند ✍پیکرش را با دو شهید دیگر تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه می‌گفت: یکی‌شان آمد به خوابم و گفت: جنازه‌ی من رو فعلاً تحویل خانواده‌ام ندید! از خواب بیدار شدم. هر چه فکر کردم کدام یک از این دو نفر بوده، نفهمیدم؛ گفتم ولش کن خواب بوده دیگه. فردا قرار بود جنازه‌ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت. این‌بار فوراً اسمشو پرسیدم. گفت: امیرناصر سلیمانی. از خواب پریدم، رفتم سراغ جنازه‌ها. روی سینه یکی‌شان نوشته بود «شهید امیر ناصر سلیمانی». بعدها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانواده‌اش در تدارک مراسم ازدواج پسرشان بودند؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخوره. شهید امیرناصر سلیمانی 📚فرمانده، فرمان قهقهه، ص۳۶ و به کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند، مرده نگویید بلکه آنها زنده‌اند؛ امّا شما درک نمی‌کنید! سوره بقره، آیه۱۵۴ ‎ ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ 🆔 @sarbazvatan313 🇮🇷 ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
📜 🌙  🔸 شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت «می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب.» بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده ‎ ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ 🆔 @sarbazvatan313 🇮🇷 ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
💞 وقتی بهش می‌گفتیم چرا گمـنام ڪار می‌ڪنی ..! میگفت: ای بابا، همیشه ڪاری ڪن ڪه اگه خدا تو رو دید خوشش‌ بیاد نه مـردم 🌱 ‎ ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ 🆔 @sarbazvatan313 🇮🇷 ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
🌷همیشه آیه‌ی وجعلنا را زمزمه می‌کرد. یک بار گفتم: آقا ابراهیم این آیه برای محافظت در مقابل دشمن است، این‌جا که دشمن نیست! ابراهیم نگاه معناداری کرد و گفت: دشمنی بزرگ‌تر از شیطان هم وجود دارد؟! 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ┏⊰✾✿✾⊱━━━━━┓ 🆔@sarbazvatan313 ┗━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
📖 هیچ خانم نامحرمی را نگاه نمی‌ڪرد. همیشه می‌گفت : اگر قرار است چشمی به آقا امام‌زمان (ارواحنافداه) بیفتد ؛ نباید با نگاه به نامحرم آلوده شود . در خیابان هم ڪه بودیم همیشه ملاحظه می‌ڪرد ڪه نگاهش به نامحرم نیفتد و مراعات می‌ڪرد . ┏⊰✾✿✾⊱━━━━━┓ 🆔 @sarbazvatan313 ┗━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
📿تسبیحات‌حضرت‌زهرارو 👋بادستش‌میگفت‌وانگشتاش 😬‌رو‌فشارمیدادوقتی‌پرسیدم‌ 🙌گفت‌بندهای‌انگشتام‌رو‌فشار‌ 🌏میدم‌تایادشون‌بمونه‌و‌اون 🌈‌دنیا‌برام‌گواهی‌بدن‌که 🌺‌باهاشون‌ذکرخداروگفتم. ┏⊰✾✿✾⊱━━━━━┓ 🆔 @sarbazvatan313 🇮🇷 ┗━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
🌷 🌺 🍃 بعد از اینکه محمد رضا به شهادت رسید، تا مدت ها نوارهای روضه و مداحی او را پخش می کردیم که همه را به عشق امام زمان می خواند.. ☘ یک شب او را خواب دیدم، خیلی نورانی و خوشحال بود، پرسیدم، محمد رضا تو که این همه در دنیا برای امام زمان خواندی توانستی او را ببینی؟ ❤️خندید و گفت، من حتی آقا را در آغوش گرفتم... 🌷 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔@sarbazvatan313
📝 راوی: 🔶 آن زمان هم رسم و رسوم ازدواج زیاد بود، ریخت و پاش بیداد می‌کرد؛ ولی ما از همان اول، ساده شروع کردیم. 🔹 خریدمان، یک بلوز و دامن برای من بود، و یک کت و شلوار برای مرتضی. ♦️ چیز دیگری را لازم نمی‌دانستیم. به حرف و حدیث ها و رسم و رسوم هم کاری نداشتیم. ⚜️ خودمان برای زندگی مان تصمیم می‌گرفتیم. همین‌ها بود، که زیبا ترش می کرد. 📚 مرتضی آیینه زندگی‌ام بود 🌀 با ما همراه باشید. ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔@sarbazvatan313
دست‌شکسته‌ای‌که‌به‌سر‌حاج‌ ...😭 🔫عملیات‌بیت‌المقدس‌ترکش‌ خوردبه‌سرش‌. ‌ازبس‌خون‌ ریزی‌داشت‌بیهوش‌شد.🤯 یه‌مدت‌گذشت. یکدفعه‌ازجاپرید. گفت:«پاشوبریم‌خط».😳 گفتم:«آخه‌توکه‌بیهوش‌بودی چیشدیهوازجاپریدی؟»😤 گفت:«بهت‌میگم. به‌شرطی‌🌪 که‌تا‌زنده‌ام‌به‌کسی‌چیزی‌نگی.» وقتی‌بیهوش‌بودم‌خانم‌فاطمه ‌زهرااومدندوفرمودند:🌈 «چیه؟چراخوابیدی؟» عرض‌کردم:«سرم‌مجروح شده، نمیتونم‌ادامه‌بدم».🤕 حضرت‌دستی‌به‌سرم‌کشیدند وفرمودند:«بلندشوبلندشو،🤭 چیزی‌نیست. بلندشوبروبه کارهایت‌برس»😍 به‌خاطرهمین‌است‌که‌هرجاکه‌ می‌رویدحاج‌احمدکاظمی😇 حسینیه‌فاطمه‌الزهراساخته است... ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @sarbazvatan313
🤲فقط برای خدا 🍃آمد به خط فاطمیون. 🌙شب که شد گفتیم لابد می رود یک جایی دور ازهیاهوی رزمنده ها استراحت کند. 👟کفش هایش راگذاشت زیرسرش گوشه اتاق دراز کشید. 😰خودمان خجالت کشیدیم اتاق راخلوت کردیم که چند ساعت استراحت کند. ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @sarbazvatan313
💌 سرش می‌رفت نماز اول وقتش را ترک نمی‌کرد؛ همیشه می‌گفت: مأموریتی مهم تر از نماز نداریم‍ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @sarbazvatan313