یه روز بی بی ام البنین با سراسیمه و دلهره ... تو صحن خونه اینور و اونور میره ...
امیر المومنین تشریف آوردن ... با ادب رفت جلوی مولا ...
فرمود مولا : عباسم از صبح رفته تا الان نیومده ... فرمود ام البنین بچه که نیست عباسم نوجوون شده ....
فرمود : از چشم زخم این مردم میترسم ... امروز بی نقاب رفته بیرون اباالفضلم ...
ظهر شد نیومد ... عصر شد نیومد....دم دمای غروب بود ...
امیرالمومنین دید دیگه ام البنین تاب نمیاره ... هی عباس میگه .... فرمود خودم میرم دنبالش ....
علی کجا؟ فرمود خودم میرم دنبالش ... سئلونی گفت... میدونه پسرش کجاست ...
دیدن آروم آروم طرف بقیع داره میره ... اومد بقیع... دید مولا ابالفضل وایسادن ...
با ادب و غضب ... دانه های اشک عین مروارید میریزه ...
هی بلند بلند میگه مادر ...کاش من بودم مادر... مادر من بودم کی جرات میکرد به تو اهانت کنه...
کی جرات میکرد دل زینبو بشکنه......امیر المومنین اومد ... دست رو برداشت ...
چشمای عباس به چشمای باباش خورد ...فورا سرشو انداخت پایین ... بابا... بابا ...
صبح که اومدم بیرون ... دیدم یه صدایی به من میگه ولدی ... پسرم ... بیـــــا ...
حالا میخوای یه بیت بگم ... مردونه دقت کن ... چه صحنه ای بود چجوری بود...
نور را بر سوی ظلمت میبرند ....شاه را سوی رعیت میبرند...
من چه کنم خدای من ....چاره در این مقام چیست؟ ... کوچه پر از حرامیا ... میسوزونمت امشب...
من چه کنم خدای من چاره در این مقام چیست؟ کوچه پر از حرامیا... زینـــــب .... این همه ازدحام چیست؟
من چه کنم خدای من چاره در این مقام چیست؟ کوچه پر از حرامیا این همه ازدحام چیست؟.... ای وای...ای بی شرف...
مردم هجوم آورند....چو نیش کژدم آورند ....آتش و هیزم آورند ....مقصد این عوام چیست؟
حیــدر...حیـــدر ای پهلوان عالم... ای پدر عباس... چه با شتاب آورند ... چه بی حساب آورند.... به کف طناب آورند ...
مقصد این حرام چیست؟.....آتش ظلم شعله ور... الله... آتش ظلم شعله ور ... خانه امن در خطر... سگان هار حمله ور...
معنی فکر خام چیست؟ ... تند تند بخونم ...
علی ولی اعظم است ... علی وصی خاتم است.... علی شه دو عالم است...گناه این امام چیست؟
ای پرستوی علی ...پر مزن ز خانه ات ...ای پرستوی علــــی ...پر مزن ز خانه ات...
جـــان ننه جوان ننه ....گریه کن حسین من ....در عزای مادرت ....گریه کن...
همین جوری زبون بگیرین برا خودت ...
همه بگن ...جان ننه.... جوان ننه ....بخدا این جوان ننه کلی حرف توشه ......جان ننه ...غریب ننه ...
حیف شما بی بی بین یه عده نامرد اومدین ... حیف شما بی بی ... بی بی ... خواستیم دم باشیم اما اینجوری با شما رفتار کردن ...
بی بی اصلا حیف اسمت زبون من افتاد بی بی ... اسم تو زبون مهدیِ ... صبح تا شب میگه ننه... ننه ... ننه...
ای پهلوان عالم ... ای پهلوان عالم ... آقا ...آقا... آقا... آقا ...
آقا قربون مظلومیتت برم ... چی میخوام بگم ... آقا .. به خاطر یه عده ما ... جلوی جسارت فاطمه چیزی نگفتید...
منیم ننم حیالیدی ... دردین دمز حیالیدی ... ( ننه من با حیاست دردشو نمیگه... )
امیر المونین آروم از جاش بلند میشد ... تا حسن از خواب بلند نشه ... حسین از خواب بلند نشه ... زینب نفهمه ... کلثوم نفهمه ...
آروم آروم بیاد بردلبرش بشینه ... اما تا میومد ...
می دید یه صدای میاد : ننه ... تشنمه ننه ... ننه ... (ننه سوزوزام ...) زینب عین پروانه بلند میشد ...
مجنون صفتیم ... دل به آخر زده ایم ...
چون یک دله گان به سیم آخر زده ایم ... دزدان فدک ... منافق و گمراهن ... ما بوسه به خاک پای حیدر زده ایم ...
#روضه_حضرت_عباس(ع)
#گریز_حضرت_ام_البنین(س)
#کار_برد_سفره_حضرت_اباالفضل(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن و یا رحیم
🔸بخوان دعای فرج را که یار می آید
🔸به روی دست ملائک بهار می آید
🔸بخوان دعای فرج را که یادگار علی
🔸دوباره با علم و ذوالفقار می آید
🔸هرکجا نشستی.
#اول_مجلس.
#همه_با_هم.
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
🔸دلها را روانه کنیم بین الحرمین کنار حرم با صفا اقا ابوالفضل آه حاجت مندان آه مریض دارها آه گرفتارها که درگوشه ای ازاین مجلس نشسته ای بانوی محترمی که حاجت داشتی برای آقا اباالفضل سفر پهن نمودی انشالا به هرنیتی این کاررا انجام دادی به حق مادرش ام البنین حاجت روا بشیدمی دونم آقا اباالفضل هیچ کس رادست خالی رد نمی کند شفای همه مریضها انشالا همه اموات فیض ببرند الخصوص اموات بانوی محترم حالا دلت اماده شد بریم کربلا
السلام علیک یا ابوالفضل العباس یا قمربنی هاشم
🔸بارگاه با صفای در کربلا دارد ابوالفضل
🔸تاقیامت عاشقان بی ریا دارد ابوالفضل
🔸هر که ازصدق وصفا بنمودرو درخانه او
🔸دیدازراه وفا جو روسخا داردابوالفضل
🔸گر دوای دردخواهی روکن درخانه او
🔸ازبرای در بی درمان شفا دارد ابالفضل
🔸تالب شط فرات آمد ولی لب تشنه برگشت
🔸همت مردانگی بین تا کجا دارد ابوالفضل
🔸قربان مرامت قربان ادبت قربان حرم و بارگاهت یا ابوالفضل
🔸یادم امدآن زمانی که حسین باچشم گریان
🔸دید درخون غوطه ورقدو رسا دارد ابوالفضل
🔸آقا ابوالفضل درروز عاشورا صدا زد حسین جان برادر
برادر درخون تپیده ات را دریاب
انشالا خدا کنه کسی درمجلس ما نباشه که داغ برادر دیده باشه
صدای ابوالفضل به گوش امام حسین رسید آمد کنار بدن پاره پاره برادر دید برادر دست دربدن ندارد تیر به چشم برادر اصابت کرده فرق ابوالفضل تا به ابرو شکسته امام حسین صدا زد
😭
عباسم برادر آیا وصیتی دارید
😭
صدا زد چرا برادر سه وصیت دارم
🔸وصیت اول برادرجان خون ازچشمم پاک کن تا یک بار دیگرتو برادرم راببینم حسین جان یک بار دیگر عزیز زهرا راببینم
😭
🔸وصیت دوم تا زنده هستم مرا به خیمه مبر برادرجان چون به سکینه ات وعده آب دادم
😭
🔸مرا به خیمه مبر تا که حالتی دارم
🔸چراکه ز روی سکینه خجالتی دارم
🔸سکینه اب طلب کرد وپاره شد جگرم
🔸نشد که قطزه ابی برای او ببرم
🔸اما وصیت سوم برادر حسین جان
سلام من را به خواهرم زینب برسان
بگو زینب جان وقتی رفتی مدینه سلام من را به مادر چشم انتظارم ام البنین برسان انشالا هیچ مادری را چشم انتظار فرزند نکنه
😭
یادشهدا امام شهدا درگذشتگان جمع حاضر کسانی که دربین من تو بودند حالا جایشان خالی ازاین مجلس محفل فیض ببرند اما می خواهی امشب(روز) بریم درخانه ام البنین
بگید خانم جان(امروز( امشب به عشق پسرت این سفره راپهن نمودیم امدیم حاجت دادشتیم توی این مجلس، دیگه اقاجان دست خالی ردمان نکنید اما
کدوم مادر رو میگم.
همون مادری که میگن می اومد تو قبرستان بقیع 4صورت قبر با انگشتاش میکشید مینشست کنار قبرا ناله میکرد گریه میکرد
😭
(میگن طوری ام البنین گریه میکرد دوست و دشمن برای ام البنین گریه میکردند...چی میگفت ام البنین.
(مادر دیدی جوون از دست داده باشه
چطور گریه میکنه)
انشالا توی مجلس ما کسی نباشه داغ جوان دیده باشه
هی مشت به سینه میکوبه میگه مادر آتش گرفتم سوختم مادر.....
ای مادر ...ای مادر ..ای مادر
🔸میگفت مادر ابالفضلم مادر ..
مادر نبودم کربلا مادر...
اما برام خبر آوردن با تیر به چشم نازنینت زدن مادر...
😭
مادر نبودم کربلا اما برام خبر آوردن با عمود آهن به فرق نازنینت زدن مادر...
(ناله میکرد گریه میکرد)
یه وقت دیدن صدای ناله ام البنین عوض شد
(فرود)
گفت مادر ابالفضلم مادر.
مادر من برا تو گریه نمیکنم مادر .
(اوج)
مادر من برا اون حسینی گریه میکنم که مادر نداره..
😭
(دشتی حالت سینه زنی)
🔸مسلمانان حسین مادر ندارد
🔸غریب است و کسی بر سر ندارد
🔸ز جور ساربان بی مروت
🔸دگر انگشت و انگشتر ندارد
حسین آرام جانم حسین روح روانم
😭😭
لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم
وَ سَیَعلمُ الذین ظَلمو ای مُنقَلبٍ یَنقلبون بلند صلوات
✍#تایپ وارسال مداح اهل بیت (ع)احمد بهزادی
#صلوات شادی روح پدرومادرم
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
#روضه_حضرت_ام_البنین(ع)
#روضه_دفتری(3)
بسم الله الرحمن ارحیم
یا رحمن یا رحیم
اللهمصلعلیفاطمةوابیهاوبعلهاوبنیهاوالسرالمستودعفیهابعددمااحاطبهیعلمک
آی حاجت دارا..مریض دارا..آی جوون دارا..
تویی که آرزو داری حرم اباالفضل رو ببینی..
دامن مادر ابالفضل رو بگیر..
دامن اباالفضل رو بگیر..باب الحوائجه..
درسته بی دست کربلاست.
اما دست عالمی رو گرفته..
آقا خودش ناامید شد نمیزاره کسی نا امید از در خونش برگرده..
🔸اماروز اولی که خانم ام البنین واردِ خانه ی مولا امیرالمومنین شد.. مرحوم ربانی خلخالی تو (ستاره درخشان مدینه) مینویسه میگه اُمُّ البنین رسید مقابل در خانهٔ امیرالمومنین داخل نشد.
به اُمِّ سلمه فرمود: ام سلمه من شرط دارم..وارد نمیشم همه تعجب کردند
گفتن این خانمی که روز اول زندگیش
چه شرطی داره)
🔸صدا زد اول بگید خانمم زینب بیاد..همه تعجب کردند چه می خواد بگه این مادر خانم زینب آمد در آستانه در به نقل تاریخ دختر هفت ، هشت ساله
تاریخ مینویسه روزی که ام البنین واردخانهٔ امیرالمومنین شد حسنین بیمار بودند.
بودند تب داشتند میگن..خانم ام البنین ایستاد دم در.
خانم زینب تو آستانه ی دَره.
میدونی این مادر چه کرد.
از همان روز اول، یکمرتبه دیدن ام البنین خودشو انداخت روی پاهای خانم زینب..خانم جان من نیومدم اینجا برات مادری کنم..
نیومدم خانم جان جای مادرت زهرا رو بگیرم..
فقط اومدم یه جمله بگم..
اومدم اجازه بدی تا آخرِ عُمر کنیزی وخدمت این خونه رو بکنم..
من اومدم کنیزت باشم خانم جان..
یاد شهدا امام شهدا اموات جمع حاضر از این مجلس ومحفل فیض ببرند
🔸 ااما اونایی که مدینه رفتند می دوند همه شهر نورانیه همه جا چراغ داره
فقط یه جا عزیزان تو مدینه است نه شمعی داره.. نه چراغی داره..
(دلتو آماده کن)
همه میدونن کجاست..آره اونجا بقیعه.است..4تا عزیز دل زهرا تو بقیعه.
آدم که بقیع بره...بی اختیار میگه قبر مادر کجاست..
همه قبرا یه نشونی داره..اما قبر مادر نه..
هر چی بگردی چیزی پیدا نمیکنی..
اما برا دلخوشی شیعه یه قبری گوشه بقیعه..
اونم قبر مادر ادب ام البنینه..
😭
امروز بریم کنار قبر بیبی ام البنین..
🔸قربون مقامت برم بیبی جان..
ان شالله یه روزی پشت دیوار بقیع..برا دردای دل این مادر اشک بریزیم.
🔸همین قدر از ادب خانم برات بگم.
امیرالمومنین وارد منزل شد..
دید خانم ام البنین زانوهای غم بغل گرفته..داره آروم آروم گریه میکنه..
(امان از دل امیرالمومنین)
صدا زد ام البنین چی شده چرا گریه میکنی.
صدا زد آقا یه خواهش ازتون دارم..
(چی شده)
آقا جان میشه دیگه منو فاطمه صدا نزنید..
😭
(هاا ناله داری یا نه)
(چرا فاطمه نگم)
مگه از اسم فاطمه بدت میاد
(نه آقا جان نستجیرُ باالله اسم خانممِ اسم خاتونمِ.. همه افتخارم اینه که کنیز فاطمه باشم
🔸آقا جان راستشو بخوای همینی که به من میگی فاطمه.. میبینم بچه هاحسنین و زینبین به یاد مادر می افتند.
😭
یاد مصیبتای مادر میافتن.
تن و بدن بچه ها میلرزه.
زینبم ناراحت میشه محزون میشه.
دلم نمیاد غم تو چهره زینبم ببینم.
آقا فرمود پس از این به بعد امالبنین صدات میزنم .
🔸صدا زد آقا جان ام البنین یعنی مادر پسرها.
من که پسری ندارم.
فرمود ام البنین.
خدا بهت چهار تا پسر میده... یکی از یکی رشیدتر..با ادب تر... زیباتر..
ولی گل سر سبدشون یه پسره..
( با اینکه بنی هاشم زیبا رو هستن) ولی این قمر بنی هاشم میشه..
🔸ای وای 3
(آی قربون این ناله ها برم) امروز بلند بلند برای ام النین ناله بزنید
😭
🔸همین قدر برات بگم..
همین مادر می اومد تو قبرستان بقیع..می نشت
4صورت قبر با انگشت دست درست میکرد.
مینشست کنار این قبرا ناله میکرد گریه میکرد
🔸ام البنين مضطر نالد چو مرغ بى پر
🔸گويد به ديده تر، ديگر پسر ندارم
🔸زنها! مرا نگوييد ام البنين از اين پس
🔸من ام بى بنينم ، ديگر پسر ندارم
🔸آخ مرا ام البنين ديگر مخوانيد
🔸من ام بی بنینم دیگر پسر ندارم
زنهای مدینه دیگه منو ام البنین صدا نزنید.
من یه زمانی ام البنین بودم که 4تا پسر داشتم.
دیگه به من ام البنین نگین..چون دیگه هیچ پسری ندارم
😭
میگفتن طوری خانم ام البنین گریه میکرد دوست و دشمن بحال ام البنین گریه میکردند
لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم
وَ سَیَعلمُ الذین ظَلمو ای مُنقَلبٍ یَنقلبون بلند صلوات
✍#تایپ مداح اهل بیت(ع) احمد بهزادی
#صلوات شادی روح پدرومادرم
🥀🥀🥀🥀🥀
#روضه_حضرت_ام_البنین(س)(2)
#گریز_به_حضرت_اباالفضل_العباس(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن یا رحیم
لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیر،
أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ، الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ، ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ ، و اَتُوبُ اِلَیه
🔸عمری برای داغ زهرا گریه کردی
🔸هر نیمه شب هم پای مولا گریه کردی...
🔸در پای تو خاک بقیع از اشک گِل شد...
🔸وقتی که گفتی واحسینا گریه کردی...
🔸اول برای زینب و داغ حسینش
🔸بعدش برای دست سقا گریه کردی
اجرومزد شما عزیزان با خانم ام البنین انشالا حاجت روا بشید شفای همه مریض ها انشالا امشب بریم درخونه خانم ام البنین
آی حاجت دارا..مریض دارا..آی جوون دارا..
تویی که آرزو داری حرم اباالفضل رو ببینی.امشب
دامن مادر ابالفضل رو بگیر..
دامن اباالفضل رو بگیر..باب الحوائجه..
درسته بی دست کربلاست.
اما دست عالمی رو گرفته..
آقا خودش ناامید شد اماکسی را نا امید از در خانه اش رد نمی کنه
مادرش ام البنین هم همینطوره..
اینا از خانواده کرمند..
از خانواده لطف و احسانند..
هر کی بیاد در خونشون دست خالی رد نمی کنه انشالا به هر نیتی آمدی حاجت روا بشی شب وفات خانم
ام البنین است
🔸یکبار دیدی که رباب از حال رفته
🔸صدمرتبه مانند دریا گریه کردی
🔸دیدی رقیه نیست جای او سکینه
🔸هربار که میگفت بابا گریه کردی
🔸خوب است که شام غریبان را ندیدی
🔸با روضههای خار صحرا گریه کردی
🔸حرف سه شعبه آمد و ازحال رفتی
🔸دیدی کسی میافتد از پا گریه کردی
🔸تشت طلا و خیزران را که ندیدی
🔸ابری شدی با حرف زنها، گریه کردی
🔸حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد
🔸لطمه زدی هی صورتت را، گریه کردی
🔸بیبی نبودی موی دختر بچهها سوخت
قدّ تمام سینهزنها گریه کردی
دیدی میری تشییع جنازۀ یه مادری، اگه ببینی خلوته میگی حتما پسر نداره .. چون روابط عمومی هر خانواده پسرای اون خونوادهن.
فردا میخوان بدن حضرت ام البنین (س) رو تشییع کنن؛ کاش یکی از بچههای حضرت بود زیر تابوت مادرُ میگرفت .
😭
بیبی جان! افسوس، عباس نبود زیر تابوت شما رو بگیره، ولی من یه خانم دیگه رو سراغ دارم؛ پسرهاش بودن، شوهرش هم بود، اما تو دل شب غریبونه بدن رو تشییع کردن
😭
بیبی جان! بازم خوبه شما رو روز تشییع کردن، بازم خوبه کسی به شما جسارت نکرد، اما مادر مارو تو مدینه زدن .
سینه شکسته، پهلوشکسته، بازوشکسته .
یازهرا
دیدی یه حرف میشنوی، میگی: نه! باورم نمیشه! اصلا! هیچ جوری! دروغه این حرفا
یا اگرم باور کنی، یعنی یقین پیدا کنی این حرف راسته، متحیر میشی ..
میخوام چندتا صحنه از کربلا بگم که متحیر شدن؛ یکیش اینجا بود:
اباعبدالله تا اومد بالای سر علی اکبرش؛ میگه “وَقَفَ مُتَحَیِّرا” (۱) اول متحیر شد: نه، این بدن علی اکبر نیست. آخه علی اکبر من اینجوری نبوده، رشید بوده
صحنه دوم رو میخوام بگم:
اون لحظهای که بیبی زینب اومد تو گودال قتلگاه، خودشم بدن حسین رو نشناخت؛ اما تا اومد بیرون دید یکی میگه: “اُخَیَّ ، اِلَیَّ” تا اومد نشست کنار این بدن، روایت میگه سکینه اومد کنار عمه نشست:
_عمه جان با کی حرف میزنی؟!
گفت: مگه نمیشناسی این بدن باباته؟
گفت: نه؛ آخه بابای من اینجوری نبوده؛ چهجوری میگی این بدن بدن بابامه!؟ نه لباسی، نه سری
یه صحنه هم تو شام سراغ دارم؛
اون لحظهای که زینب(س) دید داره با چوب خیزران به لب و دندان میزنه.(۲)
گفت: نه! اشتباه میکنی؛ این لب و دندان رو پیغمبر بوسیده
یه صحنه هم ام البنینه؛
بشیر که اومد خبر شهادت رو به امالبنین بده، عرضه داشت که چهار بچهت رو کشتن، گفت فدای حسین.
یکی یکی نحوه شهادتها رو گفت. تا رسید به عباس
(مادره دیگه، هی تو ذهنش مرور میکنه؛ اون سه تا بچهم راه داشته که بهشون نفوذ کنن، اما عباس رو من یکی قبول نمیکنم. چی شده عباسم
خورده خورده گفت تا رسید اینجا که؛ امالبنین عمود به فرقش زدن.
😭
(هیچی نگفت.) تا حرفاش تموم شد، گفت: بشیر! من یه سؤالی ازت دارم؛چهجوری به عباس من نزدیک شدن؟ اصلا کسی جرئت نزدیک شدن به عباس رو نداره؛ چهجوری عمود به فرقش زدن؟
😭
گفت: امالبنین، اول دست راستش رو انداختن، بعد دست چپش رو انداختن، بعد که دیگه دست نداشت دورش حلقه زدن، یه عده نامرد با نیزه، یه عده با شمشیر
اول میترسیدن بیان جلو، چون با چشماش همه رو فراری میداد. اما یه مرتبه اون نانجیب اومد جلو؛ گفت عباسی که میگن تویی!
😭
گفت: نانجیب یه موقعی اومدی من دست به بدن ندارم. گفت: تو دست نداری ولی من دست دارم. این عمود رو بلند کرد، یهو عباس صدا زد: یازهرا
“امالبنین در کربلا نبودی، واویلا
بر فرق عباست زدن عمودی، واویلا”
حسین
وَ سَیَعلمُ الذین ظَلمو ای مُنقَلبٍ یَنقلبون بلند صلوات
✍#تایپ مداح اهلبیت(ع) احمد بهزادی
#صلوات شادی روح پدر مادرم
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
1. بانو سلام میکنم.mp3
9.22M
#قسمت_اول
#روضه_حضرت_ام_البنین(س)
🎧#حاج_سید_مهدی_میرداماد
بانو سلام میکنم
اینجا خوش آمدی
از خاک ، سمتِ عالَمِ بالا
خوش آمدی
ای تشنه ی بهشت
به دریا خوش آمدی
من زینبم ، به خانه ی مولا
خوش آمدی
پیداست در نگات
که با نیت آمدی
اینجا به نیتِ کمک و
خدمت آمدی
باغ بهشت
باغچه ای در سرای ماست
جای گِلیم
عرش خدا زیر پای ماست
رزقِ تمام خلق
فقط از دعای ماست
خلقِ تمام عالَم و آدم
برای ماست
این خانه ی بهشتیِ
زهرا و حیدر است
اینجا محل وحی شدن
بر پیمبر است
این خانه را به غیر صفا
پُر نمی کند
دل را به غیر عشق خدا
پُر نمی کند
سجاده را به غیر دعا
پُر نمی کند
هر کس که جای فاطمه را
پُر نمی کند
اُم البنین از بعد مادرم
پدر خاک ، بوتراب
کرده تو را
به همسری خویش انتخاب
گفته پدر
که روی به سوی خدا کنیم
ما مثل مادر،
اهل زمین را دعا کنیم
با اسم فاطمه
همه رفع بلا کنیم
زین پس تو را به واژه ی مادر
صدا کنیم
تو آمدی
که فاطمه را یاوری کنی
در حق ما شکسته دلان
مادری کنی
اُم البنین قطعا شنیده ای
که پَرِ مادرم شکست
شاخه به شاخه
برگ و بَرِ مادرم شکست
اُم البنین ،در کَنده شد و
پَرِ مادرم شکست
از ظلم و کینه ها
کمر مادرم شکست
#ام_البنین :
از آن به بعد بود
سرش درد می گرفت
می خواست پا شود
کمرش درد می گرفت
اما نترس
دیگر شعله به این در نمیزنند
دیگر به خانه
سر زده ها ، سر نمیزنند
سیلی به روی فاطمه
دیگر نمیزنند
هرگز تو را
مقابل حیدر نمیزنند
✍#شاعر_مهدی_نظری
👇👇👇
2. اینجا که آمدی.mp3
8.33M
#قسمت_دوم
#روضه_حضرت_ام_البنین(س)
🎧#حاج_سید_مهدی_میرداماد
اینجا که آمدی
به همه نور عین باش
فکر مرا نکن
تو به فکرِ حسین باش
حسین ، ای تشنه لب
حسین حسین
حسین ، عشق زینب
حسین حسین
حسین ، ای بی کفن
حسین حسین
حسین ، عریان بدن
حسین حسین
در آن شبی
که بار سفر بست مادرم
من را صدا زد و
نفسی گفت : دخترم
جانِ تو و حسین
گُلِ سرخِ بی سرم
من مانده بودم و
غم و درد برادرم
از آن به بعد
مادرِ این سر جدا شدم
کم کم فراهمِ سفرکربلا شدم
( کربلا کربلا کربلا
این دل تنگم عقده ها دارد
گوئیا میلِ کربلا دارد ...
حرف کربلا شد ، زینب دید همه چیز آماده است ، الان وقتشه ... )
حرف از کسی شد
آن که به ما یار میشود
در این مسیر
مونس و غمخوار میشود
در کربلا
هر آینه کَرّار میشود
می آید و به لشگر
علمدار میشود
ام البنین تو آمدی
که ماه شب تار ما شوی
مادر برای میر و علمدار ما شوی
حتما به او بگو
غم این نور عین را
از داغ مادرم
همه دم شور و شین را
غم های مانده بر
جگر عالمین را
اسرار عشق و
واژه ی « ذُخرالحسین » را
حتما به او بگو
که امید برادر است
مَشکی به او بده و
بگو آب آور است
حتما بگو قضیه ی آن
مَشک پاره را
حتما بگو قضیه ی آن
شیرخواره را
افتادنِ بدون پرِ
آن سواره را
سیلی زدن
به صورت ماه و ستاره را
✍#شاعر_مهدی_نظری
اُم البنین حق داری برا عباست گریه نکنی ، آخه مادرم برا بچه ات مادری کرد ، مادرم اومد سرشو بغل کرد ، نذاشت بچه ات تنها جون بده ، اما
🔘🔘🔘🔘🔘
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#روضه_مقتل_خوانی
#وفات_حضرت_اُم_البنین(س)
(یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچههای فاطمه)
یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچههای فاطمه(س)
باقی برن، اما تو عبّاس(ع) بمون ،یادته؟ ،من خوبِ خوب یادمه...
ام البنین(س) داره با پسر صحبت میکنه.... یادته به همه گفت برن بیرون؛عباس(ع) بمونه...
یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچههای فاطمه(س)
باقی برن، اما تو عبّاس(ع)بمون ،یادته؟ ،من خوبِ خوب یادمه...
مُزد کنیزیهام بود ،فاطمه(س) شد مادرت
آخه میگن علقمه مادرِ عباس(ع) اومد، اما زهرا(س) بود...زهرا (س) اومد بغل باز کرد گفت:
پسرم...
علقمه بوی گل یاس میاد،صدایِ مادر عباس(س) میاد..
مُزد کنیزیهام بود،فاطمه (س) شد مادرت
چه افتخاری کردم ،شاید نشه باورت
فخرم این بود، میگفتن، بچّههای علی(ع) بِت برادر
مادر هستم،برای،اونکه زهرا(س)براش بوده مادر
واویلا....واویلا....
قربونت برم با چه افتخاری بچه هاتو فرستادی کربلا...
تو هم اگر زرنگ باشی همین امشب اربعینتو میگیری و میری کربلا....
کــنار قــدم هــایِ جــابــر
ســوی نینوا رهــسپاریــم ...
ستون های این جاده را ما
به شوق حــرم میشماریـم
شـبـیـه رباب و ســکیــنـه
بـرای شـمــا بـی قــراریــم
از این سـختی و دوری راه
به شـوق تو بـاکـی نـداریم
فدایی زینب...پر از شوق و عشقیم
اگر که خدا خواست...به زودی دمشقیم
دست راستتو بلند کن...
هرکی اربعین میخواد صدا بزنه....
لبیکَ یابن الحیدر ... یابن الحیدر ... یابن الحیدر ...
گوش بده من یه چیزی یادم اومد... اونجایی که گفتم «شبیه رباب و سکینه(ع)،برای شما بی قراریم» یکی از بی قراری های سکینه (ع) رو بگم .... بی بی جان ام البنین ! مقاتل نوشتن امام حسین (ع) به هزار زحمت از کنار علقمه بلند شد....تنها برگشت ...
آخه سعی کرد این بدنُ جمع کنه...نشد.... عباس(ع) لحظه های آخر صدا زد : «یا اَخی ماتُرید منّی» میخوای با من چه کنی ؟ منو به خیمه ها نبر .... میدونید امام حسین (ع) چه جوری برگشت؟......
«و رَجَعَ الحسَین منکَسِراً، حزیناً، باکیاً....» دیدند آقا داره برمیگرده سمت خیمه ها....کمرش خم شده.... داره گریه...
«یُکَفکِفُ دُموعَه بِکُمِّه...»
هی با آستین اشکاشُ پاک میکنه ...
زن ها اومدن دورشو گرفتن.... سکینه (ع) آمد یه سوال کرد ....
«وَ سألَتهُ عَن عَمِّها ...» بابا عمو کجاست؟
«فَاَخبَرَها بِقَتلِه...» دخترم! دستای عموتو بریدن .... دخترم تیر به چشماش زدن ....دخترم! تیر به مشکش زدن ....دخترم ! با عمود آهن به سرش زدن ....
(چی فکر کردی؟!... اگر در مقاتل معتبر ندیده بودم نمیگفتم ....) پاشو قطع کردن ....(میدونید چی شد؟)
میگه زن ها شروع کردن بلند بلند گریه کردن .... (خب این طبیعیه ... اشکالی هم نداره ... زن ها دلشون رقیقه .... اما نوشته)
«وَ بَکَی الحُسَین مَعَهُنَّ ....» لشکر دشمن نگاه کرد .... دید امام حسین (ع) بین زن ها ایستاده داره بلند بلند گریه میکنه ....
حسین(ع) .....
وقتی گرفت دستتو اون روز بابات، یادته؟،
گریه ش گرفت آسمون (2)
گفت که حسینم رو سپردم به تو،بعد از این،جون تو و جون اون
حالا بگو کو حسین(ع)؟، زینب برا چی تنهاست؟
عباس(ع)! قرارمون این نبود....قرار نبود زینب(س) تنها برگشته ....
حالا بگو کو حسین (س)؟،زینب برا چی تنهاست؟
به دختر پیمبر (ص)، بگم عزیزش کجاست؟
من به زینب(س) چی بگم....
کاش نپرسه،پیمبر(ص)، پس کجاست روشنیِ دو دیده ام؟
کاشکی حیدر، نخواد که، بِش بگم تو مدینه چی دیدم؟
واویلا....واویلا....
✍#شاعر_محمد رضا وحید زاده
🖤🖤🖤🖤🖤
2. از آن موقعی.mp3
2.99M
#روضه_حضرت_ام_البنین(س)
#روضه_حضرت_اباالفضل(ع)
🎧#حجه الاسلام والمسلمین
#مرحوم_کوثری
از اون موقعی که این کاروان از مدینه بیرون آمد ، اُم البنین ( سلام الله علیها ) ، می آمد کنار قبرستان بقیع صدا میزد دیگه به من اُم البنین نگویید
دیگر مرا اُم البنین نخوانید
دیگر مرا به این سِمَت ندانید
من نبودم کربلا ، ببینم با عباسم چکار کردند ؟ ولی برام خبر آوردن ، دست هاشو از بدنش جدا کردند ... واویلا ... چه موقعی رو این بی بیِ مُجلّله ، در نظر داشت ؟ همان موقعی که « «لَمّا قُتِلَ الْعَبّاسُ بانَ الْانْکِسارُ فى وَجْهِ الْحُسَیْنِ » در زیارت نامه اش بخوانیم : « أَشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً » مظلوم شهید شدی آقاجان ، ... چون در میدان شجاعت ، اگه از یک طرف دشمن بیاد ، دفاع برای شجاع خیلی آسانه ، اما درباره اباالفضل داره : « وَ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ » ... از همه طرف حمله شد به اباالفضل ، ... یاالله ...
عرض کنم یا نکنم ، برادرها ، دیده اید آدم از بالای بلندی ، بخواد رو زمین بیاید ، باید این دستها رو جلوی صورت بگیره ، با صورت نیاد به روی زمین ، ... یاالله ... ابالفضل که دست در بدن نداشت ، بمیرم ، یه وقت دیدند آقا با صورت ، به روی زمین ..
ای اهل حرم
میرو علمدار نیامد
علمدار نیامد ، علمدار نیامد
« حسین ... »
سقای حسین سید و سالار نیامد
علمدار نیامد ، علمدار نیامد
« حسین ... »
وَ قَتَلْ عَبَّاسْ ، وَ سَقَطَ الْعَبَّاسْ ، وَ سَقَطَ الْعَبَّاسْ ...
◼️◼️◼️◼️◼️
#حضرت_امیرالمؤمنین(ع)
《من أصبَحَ وَالآخِرَةُ هَمُّهُ استَغنى بِغَيرِ مالٍ
وَاستَأنَسَ بِغَيرِ أهلٍ و عَزَّ بِغَيرِ عَشيرَةٍ》
هر كس روز خود را آغاز كند
در حالى که همّ و غم او آخرت باشد
در عين بى پولى، بی نياز خواهد بود
و در عين بى كسى از تنهائی به در میآید
و با وجود نداشتن قوم و قبيله
عزيز و قدرتمند خواهد بود
↲الأمالی للطوسی، صفحه ۵۸۰
#برای مستجاب شدن دعا
حتما به این موارد دقت کنید
#برای دوستان خود دعا کنید
بعد برای خود دعا کنید
↲من لایحضره الفقیه، جلد۲، صفحه۲۱۲
دل و زبانتان در هنگام دعا یکی باشد
اینگونه نباشد که زبان دعا میکند
و دل غافل است
به اجابت دعایتان یقین داشته باشید
↲کافی، جلد ۲، صفحه ۴۷۳
فقط در هنگام نیاز و گرفتاری دعا نکنید
بلکه در هنگام رفاه و آسایش هم دعا کنید
↲کافی، جلد ۲، صفحه ۴۷۲
همراه با دعا عمل هم کنید
دعا کننده بی عمل، مانند
تیراندازی است که کمانش زه ندارد
↲تحف العقول، صفحه ۱۱۱
قبل از دعا و بیان حاجت صدقه بدهید
هر چند کم باشد
↲کافی، جلد ۲، صفحه ۴۷۷
هیچ دعائی را کوچک مشمارید
↲خصال صدوق، جلد ۱، صفحه ۱۹۹
اول از گناهان توبه کنید بعد دعا کنید
↲مهج الدعوات، صفحه ۳۵۹
قبل و بعد از دعا صلوات بفرستید
زیرا خدای متعال کریم تر از آن است
که قبل و بعد دعا را برآورده کند
و دعای مابین آنها را برآورده نکند
↲نهج البلاغه، حکمت ۳۶۱
#در دعا الحاح و اصرار داشته باشید
و هرگز از تاخیر در برآورده شدن حاجت
خسته نشوید
↲کافی، جلد ۲، صفحه ۴۷۵
#داستان_آموزنده
#پاداش_دسته_گل_اهدايى
يكى از كنيزان امام حسين عليه السلام خدمت حضرت رسيد، سلام كرد و دسته گلى تقديم آن حضرت نمود.
حضرت هديه آن كنيز را پذيرفت و در مقابل به او فرمود:
تو را در راه خدا آزاد كردم .
انس كه ناظر اين برخورد انسانى بود از آن حضرت با شگفتى پرسيد:
چگونه در مقابل يك دسته گل بى ارزش او را آزاد كردى ؟! - چون ارزش مادى يك كنيز به صدها دينار طلا مى رسيد. -
حضرت با تبسمى حاكى از رضايت خاطر بود فرمود:
خداوند اينگونه ما را ادب كرده ، چون در قرآن كريم مى فرمايد:
اذا حييتم بتحيه فحيوا باحسن منها او ردوها
اگر كسى به شما نيكى كرد او را نيكى و رفتار شايسته ترى پاسخ دهيد.
و من فكر كردم ، از هديه اين كنيز بهتر اين است كه در راه خدا آزادش كنم
اگر واقعا هر كس خوبيهاى مردم را با نيكيها و رفتار خوب ترى پاسخ مى داد، همان طور كه خاندان پيغمبر گرامى انجام داده اند، زندگى بهتر و جامعه ما جامعه اى اسلامى مى شد.
📚بحار: ج 44، ص 194.