🕊﷽🕊
🔺#روضه_حضرت_علی_اصغر_ع
▪️#دفتری_علی_اصغر ع
❤️بر عترت مصطفی مکرر صلوات
❤️بر فاطمه و ساقی کوثر صلوات
❤️خواهی گه شود مشکلت آسان بفرست
❤️بر چهره دلربای اصغر صلوات
✨هر شب تو را بزم عزاست مهدی جان
✨داغ دلت از کربلاست مهدی جان
✨مولا نبودی کربلا چه کردند 2
✨با اصغر شیرین زبان چه کردند
((یا صاحب الزمان
الغوث و الامان))
السلام علیک یا رضیع العطشان یا علی اصغر علیه السلام یا باب الحوائج
⭐️دنیا همه دیوانه و شیدای حسین است
⭐️مُهر همگان خاکِ کفِ پای حسین است
⭐️رمزی که شود ضامن ما در صفِ محشر
⭐️لبخند علی اصغر زیبای حسین است
⬅️دلتو ببرم یه لحظه کربلا آی کربلائیا، آی اونایی که حسرت کربلا به سینه دارین ، شش ماهه ابی عبدالله باب الحوائجه....
اگه گرفتاری مشکل داری ناله بزن
((یا باب الحوائج... یا علی اصغر))
بخدا با دستای کوچولوش گره های بزرگی رو باز میکنه...
امروز بند قنداقه علی اصغرو بگیر...
آقا زاده ای که باب الحوائجه...
حالا هر حاجتی داری بسم الله...
((یا باب الحوائج یا علی اصغر))
(همه ناله بزنند)
⬅️میگفت مسافر بودم از شهری به شهر دیگه میرفتم، وسط جاده، وسط راه ، ماشینم خراب شد، با زن و بچه کوچیکم موندم گوشه خیابون...
از ماشین پیاده شدم هر چی دستمو بلند میکردم، بهم اعتنا نمیکردند ماشینا رد میشدند، خدا چه کنم گرماست سوز عطشه،، خدا چه کنم نگام کنند...
میگه یه وقت خانمم صدا زد آی مرد، بیا قنداقه بچمو رو دست بگیر....
(آ گرفتی میخوام چی بگم)....
گفت قنداقه بچمو رو دست گرفتم اومدم وسط خیابون،،،،
میگه یه مرتبه دیدم یکی یکی ماشینها نگه داشتند....ایستادند
آقا چیه..
آقا مشکلت چیه...
آقا چیزی شده...
.....میگه همونجا قنداقه رو بغل گرفتم...
شروع کردم گریه کردن...
هی گقتم حسین حسین حسین....
مگه حسین قنداقه رو دستش نبود کربلا.....
چه کردند با دل ابی عبدالله...
چه کردند با جگر گوشه ابی عبدالله....
امان از دل حسین...3
یا حسین3...
یه لحظه دلتو ببرم کربلا و التماس دعا...آی حاجت دارا، آی گرفتارا، آی جوون دارا،،
⬅️خدا لعنت کنه حرمله رو ..
وقتی مختار قاتلان شهدای کربلا رو گرفت، حرمله رو هم گرفت...
صدا زد حرمله تو که اینقدر سنگدل هستی، اینقدر بیرحم هستی، شد تو کربلا دلت بسوزه...
◀️گفت بله امیر یه جا تو کربلا خیلی دلم سوخت....
(کدوم لحظه بود ای نانجیب)...
گفت اون لحظه ای دیدم حسین قنداقه علی اصغر رو زیر عبا گرفت داره از میدان بر میگرده...
(اوج)
یه قدم سمت خیمه بر میداره ....
دو قدم برمیگرده...
خدا چه کنه حسین..
مادرش رباب چشم انتظاره...
جواب مادر چشم انتظارو چی بده..
یه وقت دیدن ابی عبدالله رفت پشت خیام حرم ..
با غلاف شمشیر داره قبری محیا میکنه...
خدا این طفلُ مادر نبینه...
یه وقت شنید صدای نالهٔ مادری بلنده.....
حسین......
حسین.....
حسین..
حسین تو رو بجان مادرت زهرا س صبر کن حسین....
حسین اگه تو باباشی من مادرش ربابم
بزار یه بار دیگه علیمو ببینم...
(دشتی)
🔺مچین خِشت لحد تا من بیایم
🔺تماشای رُخ اصغر نمایم
🔺دوید او را گرفت با آهُ زاری
🔺که ای اصغر مگر مادر نداری
آخ
▪️تو رفتی و شدم آواره اصغر
▪️وای لباسات پیش مادر مونده اصغر
▪️یقین دانم پدر در وقت دفنِت
▪️برا تو لالایی خونده اصغر
هرچقدر ناله داری به مضطریه ابی عبدالله از سویدای دلت ناله بزن بگو یا حسین.....
به نیت فرج امام زمان،،، شفای همه مریضا،، زفع گرفتاریها،،،
(زمزمه کششی)
((یا باب الحوائج یا علی اصغر))...
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈کانال روضه
شهید سلیمانی ومعلم شهید اکبرلو
@sardar_solaymany
❁❁═༅ ═🌸🌸🌸═❁❁═༅
شب هفتم محرم 🥀
روضه ی حضرت علی اصغر(ع)⬇️
هر كی گوشش به سخن های منه🥀
دیگه از تشنگی فریاد نزنه🥀
بابای مادیگه سقا نداره🥀
رفته و برای ما آب بیاره 🥀
من از این گوشه ی خیمه می دیدم🥀
حرفاشو با قوم كافر شنیدم🥀
می خواد از ماها خجالت نكشه🥀خدایا هیچ مردی روشرمنده اهل وعیال نکن😭🥀
مب خواد از ماها خجالت نكشه 🥀
داره از دشمنا منت می كشه🥀اگه تا آخر این روضه همراه باشی حتما گریه می کُنی😭🥀
نمی گم مِنَتِ ذِلَت می كشه🥀
(بلكه منت هدایت می كشه۲)🥀
یاالله...🍂
بچه ها دست بابا خونی شده۲🥀
گمونم شش ماهه قربونی شده۲🥀
یه خط دل میسوزونه یا امام زمان 🥀😭
اینجاست که شرمندگی به اوج خودش میرسه...اباعبدالله الحسین باهزارآرزو این بچه روبرداشته برده سیرابش کُنه😭🥀
لااله الا الله...🍂
عباشو.....
میگه یه قدم به سمت خیمه، یه قدم عقب برمیگرده...عجب صحنه ای شده...
(عباشو طوری رو اصغر كشیده🍂
گمونم خیلی خجالت كشیده۲)🍂
شب ماه مبارک رمضان با چه حاجتی به مجلس ابی عبدلله وعلی اصغر اومدی امشب...
اینم میدونم که بعضی از بزرگا و علمای ما هروقت کارشون گره می خورد روضه خوان دعوت میکردن میگفتن یه روضه علی اصغر بخون...🍂🌾
اون راننده میگفت درمسافرت بودم بین راه ماشین احتیاج به آب پیداکرد ترمز زدم کنارجاده ایستادم سطل آبی روبه دست گرفتم...هرماشین عبور میکرد اون سطل آب روبالا میگرفتم...شاید کمک کُنن اما ساعتی گذشت وماشینی نگه نداشت...خسته شدم نمیدونستم دراین هوای گرم چه کنم...ناگهان فکری به ذهنم رسید کودکی شیرخوار توماشین تو بغل مادرش بودرفتم بچه روبیرون آوردم روی دست قرار دادم، یه دست دیگه هم این سطل آبو گرفتم....بلافاصله اولین ماشین نگه داشت...آب دراختیار ماگذاشت...🌾
لعنت خدابه اون ... که چون حسینو دید علی اصغر به روی دستِش...😭🥀به جای قطره آب رودست پدر هدف تیر۳شعبه قرار دادن...😭🍂
روضه ی علی اصغر گره گشاست...شاید تنها جایی که خدا به اباعبدالله تسلیت گفت معلوم میشه که اباعبدالله خیلی از شهادت علی متأثر شد...😭
شرمندگی اینجاست.....آ.....
درکتاب مُنتَهیُ الآمال از حضرت سکینه اینگونه روایت شده...روز نهم ماه محرم آب تمام شد...عطش وتشنگی به شدت به کودکان فشار آورد...آب تمامی ظرفها مشکها خالی وخشک شد، منو دیگر کودکان به شدت تشنه بودیم...🌾
من خدمت عمه بزرگوارم حضرت زینب اومدم تابهش خبربدم...که کودکان تشنه اند...هنگامی که پیش اومدم خدمت عمه دیدم که اوبرادر شیرخوارَم حضرت علی اصغر ورودامنش گذاشته....علی جانم...😭🍂
پسرم چرا نمیخوابی ۳🌾علی لای لای علی لای لای علی لای...
بخواب ای نوگل چشمان مادر🌾
آمدم ...دیدم علی رودامن عمه ام زینب...علی اصغر گاه می نشست، گاه برمیخواست...مثل ماهی که از آب دور افتاده باشه وبرآشفته بود..گریه میکردن...🌾🍂😭
اول زینب بهش فرمود صبرکن پسربرادرم، کجاست صبربرای تو...درحالی که اینقد تشنه هستی برعَمَت سخته صدای تورو بشنوه اما نتونه برات کاری کنه...🌾🍂😭حضرت سکینه می فرماید: هنگامی که من این سخنان رو از عمه شنیدم....گریه کردم 😭🌾
حضرت فرمود سکینه؟عرض کردم بله عمه جان...عمه ام گفت: چرا گریه میکنی من عرض کردم...بخاطر تشنگی و عطش برادرم علی اصغر دارم گریه میکنم...😭😭🥀دیگه به عمه ام زینب نگفتم خودم دارم می سوزم خودم تشنه مه...نتونستم بگم...🍂🍂
الله اکبر...🌾
زبس من میگفتم عمه جان کاش پیش یاران وانصار میرفتیم شاید اونایی که درخیمه آب داشته باشن کمی به علی اصغر آب بدن...😭🌾🍂
به سوی خیمه های عموهایم رفت دید همشون آب ندارن...کودکان خردسال حضرت رقیه بقیه بچه هااز تشنگی دادن تَلَف میشن درتاب وتَبَن...🍂🌾
به دنبال ماراه افتادن...عمه ام توخیمه پسرعموهام رفت به خیمه عباس اما رفت آبی نبود...آب کجا بود...دوباره برگشت خیمه ی خودش...🥀🥀 درحالی که نزدیک به ۲۵ بچه ی خردسال کودک تشنه وهمراه بودن....داد می زدن...😭🌾🍂همه ی شهدا روی زمین کربلا جان دادن...😭😭🌾
لااله الا الله...یا امام زمان...
اما علی اصغر روی دست بابا جون داد برا پدرخیلی سخته...الله اکبر...🍂
اباعبدالله جلو خیمه آمد
یا اختاه ناویلنی ولدی الصغیر حتی اَودَعَهو.. خواهرم یه باردیگه فرزندمومیاری تا ببینمش..
تولهوف صفحه۶۶ اگه دقت کنید... چراگفت خواهر چرانگفت رباب بیار...گفت زینب بچه منومیشه بیاری...چرا ازمادرش نخواست علی اصغر روبیاره...؟من فکر کنم ابی عبدالله نمی خواست نگاه رباب بیفتد ازرباب خجالت می کشید...گاهی انسان باخواهر راحت تر حرف میزنه...لذا نخواست نگاش به رباب بیفته...
بعضی از اهل ذوق می گویند: مادر دیگه نمی توانه بچه را نگه داره، دلش برابچه می سوزه...داده بود دست زینب...
حالا کاری ندارم بچه روخواست...اونایی که بچه کوچیک دارن میدونن...وقتی بچه شون مریض میشه...دیدن مادر چقدر بی تابی میکنه...🌾🍂🌾آدم احساس میکنه که خانه خاموش میشه...
⬇️⬇️⬇️کانال روضه
شهید سلیمانی ومعلم شهید اکبرلو
@sardar_solaymany
❁❁═༅ ═
حالا شما ببینید بچه بغل امام حسین اومده...با لبای خشکیده، صورتیکه از شدت تشنگی رو به زردی...🥀🥀🥀
لبامثل چوب به هم می خوره، یه نقل هم اینه که امام حسین بچه را مقابل دشمن نیاورد...
ابا عبدالله بچه روبه دست خودش گرفت... خم شد لبای مبارکو ببوسه...تاخواست لباروببوسه حرمله تیری رها کردخورد به علی اصغر...😭😭😭🥀یه روایت دیگه هم هست بچه روگرفت آورد درمقابل دشمن آب خواست ...
آه...برای آب التماس نمیکنم...الله اکبر 🍂🌾
اما شمایی که میگید حسین برا حکومت اومده بگید ببینم این بچه چه گناهی داره...🍂🌾🍂🌾
بچه روبالا گرفت...گفت اگه به علی اصغر آب بدید می میره، آبم ندید می میره...😭🍂🌾
مثل ماهی دهنشو باز وبسته میکنه...بهش میگن تلَظی...🥀🥀اباعبدالله قطع امید کرده...اگه به این بچه آب بدید می میره، آبم ندید می میره...بگید چه کُنم...درمقابل دشمن قرار گرفت...اگه فکر میکنید من آبو براخودم میخوام...پس خودتان این طفلو بگیرید سیرابش کنید...🍂🌾🥀
خودتون به علی اصغر آب بدید...روای میگه هنوز کلام امام تموم نشده بودناگهان تیر۳شعبه اومد گلوی اصغر نشست...😭😭🥀یه وقت نگاه کرد دید فَذَبِحو مِنَ الاُذُنِ الی الاُذون گوش تاگوش علی روتیردَرید...😭چقدرمن😭🌾🍂مثل مرغ بسمل به روی دست پدردست و پامی زد...🌾
وقتی دست بچه ای رو چیزی میبُره توچقدرناراحت میشی...دلت تاب نمیاره...😭🥀
کجا رسداباعبدالله دست بگیرد زیر گلوی علی اصغر یه قطره از خونشو به زمین نریزه...😭🍂🌾خونوبه آسمون پاشید...شمااگه اطلاع داشته باشید درزمان پیغمبر وقتی دراُحُداونایی که مطالعه کردن میدونن...وقتی که سرپیغمبر شکست...🌾حضرت زهرا سلام الله زیر چانه پیغمبر رویه دستمالی گذاشت...که یه قطره از اون خون زمین نریزه...چون گفتن اگه...
امام جعفر صادق فرمود:اگه یه قطره از اون خون به زمین می ریخت خدای تبارک و تعالی دنیا روکُن فَیَکون می کرد...لذا حضرت زهرا سلام الله گفت اگه من از این قطره خون بزارم زمین بریزه...همه ی دنیا نابود خواهد شد...😭
همین که میدونن امام حسین نتونست بچه را داخل خیمه بیاره...
روضه ی من اینجاست التماسدعا...🍂اینکه گفتم خدایا هیچ مردی روشرمنده اهل وعیال نکُنه ...تواین یه خطه...
آی...اباعبدالله همه جنازه هاروتاخیمه آورد امایه جنازه رونتونست بیاره اونم جنازه علی اصغر...اگه این جنازه رو داخل خیمه بیاره...😭 با اینکه علی اکبروآورده، قاسمو آورده...اما ممکن بود دخترا و بچه ها، دورش حلقه بزنند، مادرش جون بده...😭🥀
لذا اباعبدالله علی اصغر و خیمه نیاورد همینطور تو قنداقه که بودبه دور صورتش می چرخوند...🌾
لااله الا الله...چی کشیدن خدایا...خدایا چی کشید ن...😭🍂🌾
آی...روضه ی علی اصغر وبرا مختار خوندن غَش کرد...🍂🍂گفتن اگر در مجلس یزید بودی وسربریده شو توتَشت می دیدی مختار چه می کردی...🌾
قَرمانی دراختیار الدوله نقل کرده که نِعمان ابن بَشیر به همون صورت که یزید سفارش کرده بود اهل بیت راحرکت داده تا اینکه به مدینه رسید. فاطمه دختر امیر مومنان به خواهرش زینب گفت این مرد درحق ما بسیار نیکی کرده آیا میل داری ماهم درعوض یه چیزی بهش بدیم...🍂حضرت گفت ماکه چیزی نداریم زیوَرا وهمه چیز مارو به غارت بُردند اما یه دستبند وبازو بندی از ما مونده ببرید بدید نعمان...
آوردن اگر قصد من براین کار پاداش...گفت خانوم من نمی خوام...اگر قصد من تواین کار پاداش بوده که این کارو نمی کردم...به خدابرای رضای خدا این کارو کردم...🌾🌾🌾یه لطفی درحق من می کُنین خانوم گفت چه چیزی؟ هرامری می گید...گفت یه تِکه ای از لباس شُهدا روبه من بده توکفن خود بزارم...یاعلی اصغر خیلی گرفتاریم باب الحوائج...😭🥀حضرت دستمال خونی به فضه داد گفت ببر به نُعمان...آورد داد به نُعمان...
دستمالی بوده که ابا عبدالله الحسین سرمبارک علی اصغر می بست...آی مردم خلاصه کنم تموم شد وقتتو گرفتم...آورد اباعبدالله علی اصغر وپشت خیمه خجالت می کشه...😭🍂🌾خداهیچ مردی روشرمنده نکُنه ، هیچ مردی روخجالت زده نکُنه...علی روداره میاره...دیدن اباعبدالله باغلاف شمشیر پشت خیمه یه گودی داره میکَنه...🥀🍂چشم کارمیکنه دیدن علی اصغر وداخل گودی گذاشت...😭🥀یه وقت ندا اومد...
یاحسین مَنماعلی رازیر خاک🥀
بُلبُلی گُم کرده گویا آشیان 🥀
تموم شد آقا این چند خط شعر...الله اکبر 🌾
آی...🍂حسین جان فقط بچه ام تشنه شه...نگاه کرد...
یه نگاهی کرد شرمنده یعنی همین🍂پسرم ازنَفَس افتاد به دادم برسید...😭🥀داد از این همه بیداد...به دادَم برسید...🌾
آی...🍂
نَشنَوَم صوتَ وَزین مادَرَکِ زینب من🥀زینب بگو مادرش نیاد به خیمه...اگه ببینه گلو پاره پاره شده دِق میکُنه...😭🥀
تشنه ام ؛شیر ندارم ؛چه کنم ؛حیرانم🥀
باید آخر چه به او داد به دادم برسید🥀
دیگر از شدت گرما و عطش همچو کویر🥀
چاک خورده لب نوزاد به دادم برسید🥀
آی...بوی آب و دل بی تاب و سپاهی بی رحم
طفلی و این همه جلاد به دا
کانال روضه
شهید سلیمانی ومعلم شهید اکبرلو
@sardar_solaymany
❁❁═༅ ═
آی...وای از حیله ی صیاد به دادم برسید🥀
با پدر رفت و ندانم چه شده کز میدان🥀
شاه پیغام فرستاد : به دادم برسید🥀
گفت هل من ناصر ینصرنی...ابا عبدالله تنها شده کیه به امام حسین بگه لبیک یاحسین...😭🥀🍂🌾هل من ناصر ینصرنی...یه چشام به خیمه ویه چشام به دشمن...🍂🍂داره عاقبت دِق میکُنه...
خدایا اگه من شهید بشم به خیامَم حمله میکُنن...این غصه داره اباعبداللهُ میکُشه 😭🥀از یه لحاظ چون بچه ها ش تشنه بودن می خواست زود شهید بشه...شاید به بچه هاآب بِدَن...همه ی فکرا اومده تومغز اباعبدالله...🍂🌾
خدایا اگه من شهید بشم، اگه من شهید بشم...زودتر برم...شاید به این بچه ها آب بِدَن خیلی تشنه شونه...😭🍂اگه من بمیرم باز از یه طرف خدایا حمله می کُنن به خیام، حمله میکُنن به لشکر...😭🌾🍂
اباعبدالله الحسین توفکرشه که زینب سلام الله علیها روبه اسیری میبَرَن...🥀🥀🥀
آی مردم...درحین فکر دیدن توخیمه هاقُل قُله ای شد...اباعبدالله خودشو رسوند به خیمه گفت زینب مگه نگفتم تازمانی که من هستم از خیمه بیرون نیایی...؟مگه نگفتم دشمن شادم نکُنی...😭🍂🌾
گفت: حسین جان تا صدای...الله اکبر...🥀هل من ناصر ینصرنی تورو این طفل شنید خودشو ازگهواره پایین انداخت...😭🥀خودشو ازگهواره پایین انداخت...یعنی بابا جان هنوز طفل ۶ماهه تونَبُردی...🥀🥀🥀
دارن غارت میکُنن...همه... رودارن میبرن...اما...ابوایوب غنوی یه فردی بوده که سرکرده بیل داران...
همه برا خودشون یه انعام ویه جایزه می خواستن...هرکدوم یه سری رو انتخاب کردن که ببرن برای یکی از اینا سرنرسید 😭🥀
گفت: من یادمه۲یه روز اباعبدالله پشت خیمه اومد دیدم یه جنازه ای یه بچه ای رودفن کرد...😭🥀🍂🌾حالا سرنیزه بُلنده...این نیزه روزمین میزنه خاک بلند میشه...
یه وقت دیدن یه قنداقه ای اززمین بالا آمد ...قنداقه وسرعلی اصغرهمراه بانیزه بالا آمد...😭🥀نیزه دارگفت: نیزه قُطرِش بزرگه...اصغر سرش کوچیکه...😭🍂🌾
هرکاری میکنه سررو نیزه نمی مونه...وای حسین...😭🍂🍂🍂
هرکاری میکنه سررونیزه نمی مونه.....😭🍂🍂
خدایا به احترام باب الحوائج علی اصغر همه مریضا مونو شفا بده...🤲😭🥀🍂🌾
آی...بدن ازسوی خاک صحرا دورتادور تو پُراز نامرد...😭🍂نه فقط چند هرکس آنجا بود ازسر...وزخمیت میکَند.😭😭😭😭😭🥀
کانال روضه
شهید سلیمانی ومعلم شهید اکبرلو
@sardar_solaymany
❁❁═༅ ═🌸🌸🌸═❁❁═༅
4_6007978657996344524.ogg
952.6K
✿✦⃟🥀﷽🥀⃟✦✿
#نوحه_سینه زنی
#حضرت_علی_اصغر(ع)
#شب_هفتم
#ارکان_واحد_سنگین
#سبک_تا_مشگتو
#تو_آب_زدی
ای طفل بی گناه من؛ای آخرین پناه من
از داغ تو دلم شکست؛هستی به هر نگاه من (2)
#علی علی علی علی (2)
بگشوده تیر حرمله؛آغوش خود بروی تو
بروی دست من علی؛خون ریزداز گلوی تو
#علی علی علی علی (2)
قلب مرا زداع خود؛بابا ببین
شکسته ایی
ای لاله ام بکو چرا؛بارسفر ببسته ایی
#علی علی علی علی (2)
ببین دل شکسته ام؛با من بگو سخن علی
بجان وقلب خسته ام؛زغم شررمزن علی (2)
#علی علی علی علی
کانال روضه
شهید سلیمانی ومعلم شهید اکبرلو
@sardar_solaymany
❁❁═༅ ═🌸🌸🌸═❁❁═༅
4_5906651935577999439.ogg
269.3K
💦🥀💦🥀💦🥀💦
﷽
#اشعار_حضرت_علی_اصغر(ع)
( لالا لالا نیلوفر من )
#لالا لالا نیلوفر من
نسوزان قلب مضطر من
بخواب آروم ای اصغر من لالایی
از این غصه گریه ام می گیره
😭😭😭
که لب هات مثل یه کویره
الهی که مادر بمیره لالایی
دریایی ولیکن لبات از عطش خشکیده
چقدر مادر از گریه هات رنجیده
چه زجری کشیده
تلضی تو سوزونده قلبمو
چطور ببینم این چشم پرغمو
چطور ببینم این درد ماتمو
#لالا لالایی ای اصغر رباب
نبینم مادر مضطری تو
نبینم پاره حنجری تو
رو دست بابا بی سری تو لالایی
می ترسم از تو سر بگیرن
تو رو از من آخر بگیرن
خوشی رو از مادر بگیرن لالایی
بی آبی شده آتیش و قلبمو سوزونده
باید کم کم از هم جداشیم اصغر
که چیزی نمونده
چیزی نمونده پرپر بشی علی
چیزی نمونده بی سر بشی علی
باعث مرگ مادر بشی علی
#لالا لالایی ای اصغر رباب
کانال روضه
شهید سلیمانی ومعلم شهید اکبرلو
@sardar_solaymany
❁❁═༅ ═🌸🌸🌸═❁❁═༅
4_5906651935577999439.ogg
269.3K
💦🥀💦🥀💦🥀💦
﷽
#اشعار_حضرت_علی_اصغر(ع)
( لالا لالا نیلوفر من )
#لالا لالا نیلوفر من
نسوزان قلب مضطر من
بخواب آروم ای اصغر من لالایی
از این غصه گریه ام می گیره
😭😭😭
که لب هات مثل یه کویره
الهی که مادر بمیره لالایی
دریایی ولیکن لبات از عطش خشکیده
چقدر مادر از گریه هات رنجیده
چه زجری کشیده
تلضی تو سوزونده قلبمو
چطور ببینم این چشم پرغمو
چطور ببینم این درد ماتمو
#لالا لالایی ای اصغر رباب
نبینم مادر مضطری تو
نبینم پاره حنجری تو
رو دست بابا بی سری تو لالایی
می ترسم از تو سر بگیرن
تو رو از من آخر بگیرن
خوشی رو از مادر بگیرن لالایی
بی آبی شده آتیش و قلبمو سوزونده
باید کم کم از هم جداشیم اصغر
که چیزی نمونده
چیزی نمونده پرپر بشی علی
چیزی نمونده بی سر بشی علی
باعث مرگ مادر بشی علی
#لالا لالایی ای اصغر رباب
کانال روضه
شهید سلیمانی ومعلم شهید اکبرلو
@sardar_solaymany
❁❁═༅ ═🌸🌸🌸═❁❁═༅
۱
(حضرت علی اصغر ع)
ای پر پروازم،آخرین سربازم
اصغر عطشانم،کودک جانبازم۲
من که شرمنده ی احسان تو هستم بابا
ز سبوی لب عطشان تو مستم بابا
لایی لایی لایی لایی لایی لایی اصغر۲
تو که همدرد منی،شاهد درد منی
بعد عباس و علی،تنها مرد منی۲
بین چه خاکی ز غمت اصغر من بر سر شد
غنچه ام بر روی دست پدرت پرپر شد
لایی لایی لایی لایی لایی لایی اصغر۲
قلب من گشته کباب،اصغرم رفته به خواب
ای خدایا بدهم،چه جوابی به رباب۲
من که خجلت زده از روی ربابم اصغر
غم تو کرده مرا ز غصه آبم اصغر
لایی لایی لایی لایی لایی لایی اصغر۲
پسر خود خدا،شمع جمع شهدا
تو چو گل پژمردی،گل باغ زهرا۲
تشنه بودی و تو آب از سر پیکان خوردی
هدیه ام را به سوی حضرت سبحان بردی
لایی لایی لایی لایی لایی لایی اصغر۲
#رضا_یعقوبیان
کانال روضه
شهید سلیمانی ومعلم شهید اکبرلو
@sardar_solaymany
❁❁═༅ ═🌸🌸🌸═❁❁═༅
۲
(حضرت علی اصغر ع)
سرباز جانباز حسینم
من اوج پرواز حسینم
ای اهل عالم،طفل صغیرم
در بیشه ی حق،من همچو شیرم
ای گل حیدر سرباز آخر
هل من معینت را شنیدم
جز تو کسی بی کس ندیدم
من آمدم تا،گردم فدایت
اصغر بمیرد،بر غصه هایت
ای گل حیدر سرباز آخر
مولی بیاورد اصغرش را
با خود روح پیکرش را
گرچه به دنیا،جز او ندارم
با خون پاکش،آبرو دارم
ای گل حیدر سرباز آخر
تا خنده زد اصغر به رویش
حرمله زد تیر بر گلویش
تنها نویدم،نور امیدم
ای کاش داغت،ندیده بودم
ای گل حیدر سرباز آخر
شرمنده از تو و ربابم
با خنده ات کردی کبابم
کودک بی شیر،از زندگی سیر
جای لبن خورد،بر گلویت تیر
ای گل حیدر سرباز آخر
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_علی_اصغر_ع_بستن_آب
کانال روضه
شهید سلیمانی ومعلم شهید اکبرلو
@sardar_solaymany
❁❁═༅ ═🌸🌸🌸═❁❁═༅
۳
(حضرت علی اصغر ع)
اصغر گلی از،باغ بهشتم
از ازل بوده،این سرنوشتم
گشتم کرب و بلایی
جانم گشته فدایی
پدرجان پدرجان
بابا بابا حسین جان۳
هل من معینت،بابا شنیدم
در بین دشمن،غربتت دیدم
گریه کردم برایت
تا که شوم فدایت
پدرجان پدرجان
بابا بابا حسین جان۳
فرزندت اصغر،گردیده مستت
جان می دهم من،بر روی دستت
تیر دشمن رسیده
حلقومم را بریده
پدرجان پدرجان
بابا بابا حسین جان۳
خنده زنم بر،روی چو ماهت
بر اصغر انداز،آخر نگاهت
تیر خورده بر گلویم
بر تو من آبرویم
پدرجان پدرجان
بابا بابا حسین جان۳
از چه پدرجان،قدت خمیده
آخر سربازت،از ره رسیده
دعا کن من بمیرم
غربتت را نبینم
پدرجان پدرجان
بابا بابا حسین جان۳
#رضا_یعقوبیان
کانال روضه
شهید سلیمانی ومعلم شهید اکبرلو
@sardar_solaymany
❁❁═༅ ═🌸🌸🌸═❁❁═༅