#داستان_آموزنده
#لباس پرزرق و برق
#سال نهم هجرت بود، هيئتى از مسى حيان نجران به مدينه آمده تا با پيامبر (ص ) ملاقات نمايند و درباره دين اسلام به بحث و بررسى بپردازند.
#آنان در حالى كه لباسهاى بلند و زيباى ابريشمى پوشيده بودند، و انگشترهاى گران قيمت در دست داشتند، به حضور آن حضرت رسيدند و سلام كردند، ولى پيامبر (ص ) جواب سلام آنها را نداد، و از آنها روى گردانيد و هيچ گونه با آنها سخن نگفت .
#آنها سخت ناراحت شدند، و حيران ماندند و سرانجام اين جريان را با على (ع ) در ميان گذاردند، آن حضرت فرمود:
#فكر مى كنم اين لباسهاى پرزرق و برق شما باعث شده كه پيامبر (صلى اللّه (ع ) با شما اين گونه برخورد كند.
آنها لباس ساده پوشيده و انگشترها را از دستشان خارج كردند، و به حضور پيامبر (ص ) رسيدند، و سلام كردند، اين بار آن
#حضرت جواب سلام آنها را داد، و با خوشروئى با آنها سخن گفت ، سپس فرمود:
والذى بعثنى بالحق لقد آتونى المرة الاولى وان ابليس معهم .
#سوگند به خدائى كه مرا به حق فرستاد، نخستين بار كه اينها نزد من آمدند، ديدم شيطان نيز همراه آنها است
#داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
کانال اشعارآیینی برای تمام مناسبتها مذهبی روضه خوانی مقتل خوانی مرثیه خوانی ومولودی خوانی
وختم خوانی ایتا👇
کانال روضه شهید سلیمانی واکبرلو
@sardar_solaymany