eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
226 دنبال‌کننده
23.4هزار عکس
15.1هزار ویدیو
106 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
بزرگترین ضعفِ انسان ها تردیدِ آنها است در این که به دیگران هنگامی که هنوز زنده هستند بگویند چقدر دوستشان دارند… حال خوب سهم همه دلاتون... ‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سال نو شد اما تو کهنه رفیق من بمان رفاقت عتیقه است! هر چه باستانی تر، گرانقدرتر رفیقم ! یک سال به ارزش رفاقتمان افزوده شد، مبارکمان باد🌸❣️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌸شـیـشـه عـطـر بــهــار 🌿🌸لــب دیــوار شـکـسـت 🌿🌸و هوا پر شد از بوی خدا 🌿🌸و من اینگونه دعایت کردم 🌿🌸کــه خــدا در هــمــه جــا 🌿🌸بــاز کــنــارت بــاشــد 🌿🌸بـهـاران خـجـسـتـه بـاد
🔆 انسانهای خوب خوشبختی را تعقیب نمی کنند زندگی می کنند و خوشبختی پاداش مهربانی ، صداقت درستکاری و گذشت آنهاست ... خوب بودن را تمرین کنیم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸گلهای زیبـا 💓تقدیم به دوستانی 🌸که شکفتن 💓هیچ گلی زیباتر از لبخند 🌸آنهـا نیست 💓تعطیلاتتون به شادی 🌸در کنـار عـزیزانتـون
شهید مهدی باکری همیشه می گفت: «ما باید جواب این سوال ها رو با خودمان حل کنیم که چرا می خوریم، چرا می خوانیم، چرا ورزش می کنیم و چراهای دیگر.» مهدی می خواست اول خودش را بشناسد و بعد به خدا برسد و در این راه هر سختی را که بود، با دل و جان می پذیرفت. وقتی قرار شد بیرون از خوابگاه اتاق بگیریم، رفت و یک خانه پیدا کرد که وقت دو تا غذا نمی گرفتیم، همیشه یک غذا می گرفتیم و با هم می خوردیم. گاهی می گفت: «فردا هر جا بودیم، فقط نان می خوریم.» و فقط هم نان می خوردیم، سیر هم می شدیم. گاهی می گفت: «روزه بگیریم برویم کوه. هم ورزش است، هم عبادت.» او می خواست عنان اراده اش را در دست بگیرد و خود را زیر پا له کند.. راوی: کاظم میرولد منبع: نمی توانست زنده بماند🕊🌹🕊
یک روح در دو بدن از عراق داشتم برمی گشتم... با یک کاروان از مردم سبزوار همراه شدم! صندلی جلو، پشت سر راننده، کنار روحانی کاروان نشسته بودم... جوّ ماشین سنگین بود، گاه صدای گریه ای آرام می آمد... گاه هم چند خانم با هم می گریستند! وقتی یخ بین من و روحانی باز شد، دلیل گریستن ها را پرسیدم... روحانی بغضی کرد و گفت: جانبازی قطع نخاع در این سفر همراه ما بود که در نجف اشرف، شهید شد... این بی قراری ها از سوی خانواده اش هست، که در کاروان حضور دارند... بعد اشک از چشمش جاری شد و گفت: این جانباز شهید، دوستی جانباز قطع نخاع مثل خودش در سبزوار داشت که تا پای ماشین برای بدرقه آمده بود... وقت جدا شدن، این دو آنقدر گریستند که همه کاروان منقلب شد... روحانی دوباره به گریه افتاد و گفت: الان خانواده آن جانباز هم در این کاروان هستند... اما آنچه آنها نمی دانند و فقط من و مدیر کاروان می دانیم این است که آن جانباز هم دقیقا در همین ساعت که این جانباز در نجف به شهادت رسیده او هم در سبزوار به شهادت رسیده است... به فکر رفتم: بعضی چه سعادت هائی دارند؟ چه دوستانی هستند؟ چه معامله ای با خدا کرده اند؟ 🇮🇷یاعلی(ع)🇮🇷🕊🌹🕊
💐🍃💐🍃💐🍃 ❣شهیدی که شفا می دهد . . . 🔴روایت شفاگرفتن یک بیمار با توسل به شهید علی یار خسروی 🔵عصر پنجشنبه، مادر «علی یار» ، به سنتِ هر هفته، نشسته است کنار مزارِ پسرش که زن همسایه بی تاب و پریشان خودش را می رساند به مزار علی یار و شروع می کند به پهنای صورت اشک ریختن. 🔵 مادرِ علی یار می پرسد : «چی شده؟ این چه حال و روزیه ؟ » و زن همسایه لابلای  اشک هایی که قطره قطره، دارند روی مزار علی یار می بارند، با صدایی که گاه بغض،  قطع و وصلش می کند و چانه ای که مدام می لرزد، این گونه پاسخ می دهد: «پسرم مریضه! حالش خیلی بده! تو حالت احتضاره!  نه حالش خوب میشه و نه تموم می کنه! یکی از همسایه ها بهم گفت: برو به علی یار متوسل بشو. اومدم این جا از پسرت بخوام برا بچه م دعا کنه!» و دوباره طوفان گریه های زن وزیدن می گیرد. مادر علی یار چند بیسکویت و کمی آب می دهد دست زن همسایه و زن، از شدت آشفتگی و اضطراب ، بدون این که حتی فاتحه ای بخواند ، اشک ریزان برمی گردد.🕊🌹🕊
❣شهید علی یار خسروی (سمت راست) در کنار شهید سیدمجتبی صائبی نیا(سمت چپ)🕊🌹🕊
عطرِ نفس شما از هر کجا گذشت « بهار » شد ... 🕊🌹🕊
‍ 🌷▪️🌷▪️🌷▪️🌷▪️🌷 🍃در آخرین سفری که به سوریه رفتم هنگام برگشت می خواستم مقداری از وسایلم را در دمشق بگذارم تا در سفر های بعدی از آنها استفاده کنم. ایشان گفت: حاج خانم همه ی وسایلت را ببر. من گفتم: ان شالله دوباره به زیارت خواهم آمد. ایشان پاسخ داد: می آیی ولی این بار به عنوان همسر شهید.🕊🌹🕊
‍ .               🍂💥🍂💥🍂 💥 دیر آمدگان زود میروند 🔴 برای شهید عبداله محمدیان عبدالله انسانی وارسته بود. بیشتر اوقات که حاج اسماعیل نمی توانست در گردان حضور داشته باشد گردان دست عبدالله بود و سخت ترین ماموریت ها را به عهده می گرفت.  ایشان از معنویت خاصی برخوردار بود. روزی که اکبر قاسم پور به شهادت رسید عبدالله آمد و در همان سنگری که اکبر ترکش خورده بود نشست و با حالت خاصی رو به عراق کرد و به خاکریزهای جلو نگاهی انداخت و با حالتی که از حسرت ، با خودش زمزمه کرد، در حالی که متوجه حضور بنده نبود و گفت « دیر آمدگان چه زود می روند». این اولین باری بود که این را می گفت و بعد رو به خودش گفت: « ....و زودآمدگان چه دیر می روند» . شهید اکبر قاسم پور جوان کم سن و سال و طلبه ای بود که برای اولین بار به جبهه می آمد و در همان بار اول توفیق شهادت را کسب کرد. و چیزی نگذشت که در همان سال در عملیات والفجر 8  در ورودی شهر فاو به شهادت رسید و بع آرزویش دست یافت. روای :فرید خمیسی🕊🌹🕊