یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ 🌷
پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
🔴 حدٌّ يُعمَلُ فى الارضِ خيرٌ
لِأهلِ الأرض مِن أن يُمطَروا
💦 اربَعينَ صَباحاً .
💥 حدى كه در زمين اجرا شود
براى زمينيان بهتر از آن است
💦 كه چهل روز باران ببارد .
《مجموعه کلمات قصار حضرت رسول خدا
صلی الله علیه و اله 》
📓 : نهج الفصاحة : ص۲۸۵
🌸🍃
7.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیا دعا کنیم ...
✍... امام عصر علیهالسلام:
برای #تعجیل_فرج #زیاد دعا کنید
زیرا همان، فرج خودتان است
📚بحارالانوار ج۵۳ص۱۸۰
نفرمود برای فرج
فرج که وعده خداست
و خدا خلف وعده ندارد
بلکه فرمود؛
برای تعجیل فرج
یعنی دعا کنید فرج زود انجام شود
خدایا توفیق دعا و کثرت دعا
برای فرج امام زمان مان را
به ما عنایت بفرما
اللهمعجللولیکالفرج
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🚩
حسینم وا حسینم وا حسینا
هرکس اربعین رفته باشه کربلا،
حتما این نماهنگ رو توی راهها
و مشایه شنیده
اینو گذاشتیم،
دلاتون بره اربعین و مشایه
ان شاءالله که نصیب همهمون بشه
اللهم الرزقنا🤲
🏴🚩
🥀🍃
زهر و عسل
مرد خیاطی کوزه ای عسل در دکانش داشت. یک روز می خواست دنبال کاری برود. به شاگردش گفت:این کوزه پر از زهر است! مواظب باش مبادا به آن دست بزنی! شاگرد که می دانست استادش دروغ می گوید حرفی نزد ، مرد از مغازه خارج شد و رفت.
شاگردهم کمی بعد از استاپیراهن یک مشتری را بر داشت و به دکان نانوایی رفت و آن را به مرد نانوا داد و دو نان داغ و تازه گرفت و بعد به دکان برگشت و تمام عسل را با نان خورد و کف دکان دراز کشید.
خیاط ساعتی نگذشته بود که بازگشت و با نگرانی از شاگردش پرسید :چه شده چرا کف مغازه خوابیده ای؟
شاگرد ناله کنان پاسخ داد:تو که رفتی من سرگرم کار بودم ، دزدی آمد و یکی از پیراهن ها را دزدید و رفت. وقتی من متوجه شدم ، از ترس تو، زهر توی کوزه را خوردم و دراز کشیدم تا بمیرم و از کتک خوردن و تنبیه آسوده شوم.
⚫️⚫️⚫️⚫️
داستان دختر زیبا و مرد حیله گر
روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشنهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت:...
اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.
این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
در همین لحظه دخترک گفت:آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....
و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.
⚫️⚫️⚫️⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کس در عمل کوتاهی کند، خدا او را....
آیت الله حق شناس
1.98M
⭕️🔸 چرا خدا به بعضیا توفیق شرکت در اربعین رو میده و به بعضیا نمیده؟
حجت الاسلام حسینی
حق و باطل
همیشه می جنگند ؛
خط ما خطِ سیدالشهداست
#ما_ملت_امام_حسینیم
#ما_ملت_شهادتیم🕊🌹🕊