eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
219 دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
14هزار ویدیو
101 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
وسط عملیات‌ زیرآتش‌فرقی ‌برایش ‌‌نداشت اذان‌‌ که ‌می شدمی‌گفت: من میرم موقعیت الله 🕊🌹🕊
دستش قطع شد ، امّـا... دست از یاری امام‌زمانش برنداشت در مثل اربابش فرمانده بود فرماندهٔ قلبها چهره نورانے اش جز لبخند چیزی نمی‌گفت... 🕊🌹🕊
هر کجا بودی تبسّم با تو بود... دره شیلر ۱۳۶۲ عملیات والفجر چهار منطقه عمومی پنجوین عکاس: امیرهوشنگ جمشیدیان 🕊🌹🕊
گاهی یك نگاه حرام، شهادت را برای کسی که لیاقت شهادت دارد سالها عقب می اندازد، چه برسد به کسی که هنوز لایق شهادت بودن را نشان نداده .. ‹
یک بار من به همراه فرماندهان حسین خرازی، احمد کاظمی، مهدی زین‌الدین، حسن باقری، مجید بقایی، مهدی باکری و محمدرضا ابوشهاب؛ با ماشین در مسیر کرمانشاه در حال حرکت بودیم. در گوشه‌ای از جاده برای خواندن نماز و خوردن غذا ایستادیم. نماز خواندیم و غذای‌مان را خوردیم. بعد از خوردن کباب، حسین خرازی رو به ما کرد و گفت: «آقایان لطفاً دُنگ‌شان را بدهند». از همه ما پول گرفت. حسین خرازی بعد از پرداخت هزینه ناهار، رو به ما کرد و گفت: «امروز غذای پادگان چلو خورش با پلو عدس است و من به عنوان فرمانده اجازه ندارم از پول بیت‌المال کباب بخورم، برای همین دُنگ‌هایتان را گرفتم» سالگرد شهادت گرامی باد
دستش قطع شد ، امّـا... دست از یاری امام‌زمانش برنداشت در مثل اربابش فرمانده بود فرماندهٔ قلبها چهره نورانے اش جز لبخند چیزی نمی‌گفت... 🕊🌹🕊
❣یک بار من به همراه فرماندهان حسین خرازی، احمد کاظمی، مهدی زین‌الدین، حسن باقری، مجید بقایی، مهدی باکری و محمدرضا ابوشهاب؛ با ماشین در مسیر کرمانشاه در حال حرکت بودیم. در گوشه‌ای از جاده برای خواندن نماز و خوردن غذا ایستادیم. نماز خواندیم و غذای‌مان را خوردیم. بعد از خوردن کباب، حسین خرازی رو به ما کرد و گفت: «آقایان لطفاً دُنگ‌شان را بدهند». از همه ما پول گرفت. حسین خرازی بعد از پرداخت هزینه ناهار، رو به ما کرد و گفت: «امروز غذای پادگان چلو خورش با پلو عدس است و من به عنوان فرمانده اجازه ندارم از پول بیت‌المال کباب بخورم، برای همین دُنگ‌هایتان را گرفتم» گرامی باد 🕊🌹🕊
حاج حسین را ببین..! آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم می‌کنی! اگر کسی او را نمی‌شناخت هرگز باور نمی‌کرد که با فرمانده‌ی لشکرِ مقدس امام‌حسین(ع) روبروست! 🕊🌹🕊
❣همین طور خمپاره بود که می آمد. حسین عین خیالش نبود. همین طور آرام، یکی یکی دست می کشید روی سر و صورتشان، خاک ها را پاک می کرد، حال و احوال می کرد، می رفت سنگر بعد. آن ها حرص می خوردند حسین انقدر آرام بین سنگرها راه می رود. 🕊🌹🕊
°•| 🌿🌸 کـلام شهـــید جنگ معامـله با خداســت... خـدا :خریـدار ما :فروشـنده سنـد :قرآن بهاء : بهشــــت
⦅🌱✨⦆ همین طور خمپاره بود که می آمد. حسین عین خیالش نبود. همین طور آرام، یکی یکی دست می کشید روی سر و صورتشان، خاک ها را پاک می کرد، حال و احوال می کرد، می رفت سنگر بعد. آن ها حرص می خوردند حسین انقدر آرام بین سنگرها راه می رود. ┈──• ⸼࣪ ⊹🪴⊹ ⸼࣪ •──┈
می گفت : جنگ معامله با خداست خدا خریدار ما فروشنده سند قرآن بهـاء بهـشت . . .