eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
223 دنبال‌کننده
23.8هزار عکس
15.4هزار ویدیو
106 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی‌سروصدا یا بدون مشکل یافت شود! بلکه چیزی است که باعث میشود در میان شرایط سخت، قلب ما همچنان آرام باشد این تنها معنی حقیقی آرامش است....♥️
🍁 قدیما خوابیدن هم یه مزه دیگه داشت! همیشه دعوا داشتیم سر جای بهتر الان هر کی اتاق جدا، تخت جدا، تنهایی... هیچی خواب دور همی قدیم نمیشه...
4_6039516044505123123.mp3
12.89M
🎵 آهنگ " فلسفه عشق " 🎙 با صدای
🔰پانزده سال در خانه با حجاب کامل زندگی کردم 🔹همسر شهید سید رضی موسوی: حاج آقا بسیار مهمان‌نواز بود. محل زندگی ما کمی با دمشق فاصله داشت،‌ ساختمانی دو طبقه بود که 4، 5 اتاق داشت. می‌گفت هر کسی می آید اینجا، بیاید با ما زندگی کند تا بعد از چند ماه بتواند یک خانه خوب بگیرد. در چند سال اخیر مخصوصاً قبل از شروع جنگ داعش، یکبار نشد در خانه خودمان چادر از سر من بیفتد یا روسری از سرم بردارم، چون هر کسی که به سوریه می‌آمد و خانه نداشت با ما زندگی می‌کرد، یا اگر کسی مجرد بود می‌گفت بیاید با ما زندگی کند که تنها نباشد. یک اتاق محل کارش بود، اتاقی دیگر دست یک زن و شوهر بود. و یک اتاق هم دست آقایی دیگر بود. تصور کنید! حدود 15 سال با حجاب کامل در خانه خودمان زندگی می‌کردم. سید رضی خیلی دوست داشت من بهترین لباس ها را بپوشم و شیک باشم. البته مدل خودم هم همین است. حاج آقا می گفت: ما که اینجا را اجاره کردیم بگذار دیگران هم زندگی کنند، می گفتم الان همه زندگی‌شان جداست چرا من باید با همه زندگی کنم؟ می‌گفت تو به خاطر من این همه صبر و گذشت کردی اینجا هم برایم گذشت کن. خودم هم ناراضی از این موقعیت نبودم. در 10، 12 سال اخیر یادم نیست که صبحانه و ناهار و شام را تنها خورده باشیم. سر سفره هم باید همه می آمدند می نشستند و حواسش بود مبادا از روی خجالت کم بخورند، خودش برای آنها غذا می‌کشیدند و به ما می‌گفت جا باز کنید بچه‌های دیگر هم بیایند. همسرشهید
حجاب مانند اولین خاکریز جبهه است...😌
❤️ بنات الخمینی 👈 بانوی آزاده 👈 معصومه آباد 🔹پس از آغاز جنگ عراق علیه ایران در تاریخ ۱۳۵۹/۷/۲۳ مأموریت داشتم بچه‌های بدون سرپرست را به شیرخوارگاه شیراز تحویل دهم که در بین راه متوجه شدیم عراقی‌ها برای‌مان کمین گذاشته‌اند. به این ترتیب به همراه یکی از خواهران به اسارت درآمدم. 📝 بخشی از متن تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «من زنده‌ام»: گنجینه‌ی یادها و خاطره‌های مجاهدان و آزادگان، ذخیره‌ی عظیم و ارزشمندی است... به چهار بانوی قهرمان این کتاب بویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام میفرستم.
داود پسر فاطمه نیز جزو اسرا بود و این اسارت برای ام داود بسیار گران می آمد و بسیار دعا می کرد و نتیجه ای نمی گرفت. روزی باخبر شد که برادر رضایی داود، یعنی امام صادق علیه السلام بیمار شده است. ام داود به عیادت امام رفت. هنگامی که می خواست مرخص شود. امام از حال داود جویا شد، مادرش نخست گریست، و گفت:«مولای من، فدایت شوم، مدت زیادی است از او خبر ندارم، فرزندم در عراق در بند است، شما برای آزادی و رهایی او دعا کنید». امام صادق علیه السلام فرمود: «چرا از دعای استفتاح غفلت کرده ای؟» مگر نمی دانی که این دعا درهای آسمان را می گشاید؟ و فرشتگان الهی دعاکنندگان را مژده اجابت می دهند. حاجتمندان و دردمندان از این دعا مأیوس نمی شوند، وهر کس این دعا را بخواند جایگاهش در بهشت است». امام پس از این سخنان، فرمود: «در سه روز از ماه رجب خاصه در سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم، روزه بگیرد و ظهر پانزدهم غسل کن و هشت رکعت نماز با رکوع و سجود را انجام بده». و نیز دستور کامل اعمال دعا را بعد از نماز به ام داود شرح داد. ام داود می گوید: «من تمامی اعمال را به جا آوردم، شب شانزدهم از نیمه گذشته بود که پیامبر صلی الله علیه و‌آله و سلم و جمعی از فرشتگان و پیامبران و صالحانی را که برای آنها دعا و رحمت فرستاده بودم به خواب دیدم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود ای ام داود این جماعتی را که می بینی، شفعیان تواند برای تو دعا کردند و مژده می دهند که، حاجت تو برآورده شده است، خداوند تو مشمول رحمت خود قرار داده و فرزند تو را هم حفظ خواهد کرد و او را سالم برایت باز می گرداند». ام داود می گوید: «این خواب صادقانه پرتوی از نور در دلم افکند و در اندک زمانی که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به من مژده آزادی فرزندم را داده بود، یعنی به اندازه ای که سواری تیز رو بتواند از عراق به مدینه آید، که ناگاه درخانه باز شد و فرزندم وارد شد». ام داود می گوید: «آنگاه داود را نزد امام صادق علیه السلام بردم، و آن حضرت برای فرزندم چنین توضیح داد: «علت آزادی تو از زندان این بود که منصور دوانیقی، علی علیه السلام را در خواب دید، آن حضرت فرموده بود که اگر فرزند مرا آزاد نکنی، تو را در آتش خواهم انداخت، منصور هم در حالی که شعله های آتش را در برابرش می دید، تو را از بند رهانید»
📘کتاب مادران میدان جمهوری: روایتی مادرانه از دعوت به انتخابات ✍️نویسنده مریم برزویی 📎ناشر راه یار «مادران میدان جمهوری»، تلاش جمعی از زنان و مادران سبزواری برای نمایش الگوی سوم زن در انقلاب اسلامی است. این کتاب در برگیرنده فعالیت‌های انتخاباتی گروه «مادرانه سبزوار» است که در انتخابات سال 1400 با حضور در کوچه‌ها، بوستان ها، مساجد و سایر مکان‌های عمومی مردم را برای حضور در پای صندوق‌های رای دعوت می‌کردند. این دعوت در قالب‌های مختلفی از جمله گفت‌و‌گوهای چهره به چهره، تلفنی، فعالیت‌های مجازی، تولید بروشور و… انجام می شد.