eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
218 دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
14.5هزار ویدیو
102 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
15.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ زیبای «نگاه آخر...» به مناسبت سالگرد اسارت 🌷شهید محسن حججی/ [اون نگاه آخرت از جلو چشمام نمیره... کی میگه تو اسیری؛ دنیــــا به چشمات اسیــره...] 🕊🌹🕊
رفتہ بودے خبـــــر بگوئے.. خـــــود، شدے مــــاندگار.. هوای ڪوے تـــو از سر نمے‌ رود، آری..✌️ 🕊🌹🕊
💠«مزار شریف سقوط کرد. هفدهم_مردادماه۱۳۷۷، اینجا محل کنسولگری ایران در مزار شریف است، من خبرنگار خبرگزارےجمهوری اسلامے ایران هستم، گروه_طالبان چند ساعت پیش وارد مزار شریف شدند. مزار شریف به دست طالبان سقوط کرد، عده‌ای از افراد طالبان در محوطه کنسولگرے دیده مے‌شوند به من بگویید که چه وظیفه‌ای ...» 🕊🌹🕊
آنانکه سـوی یارشان پرواز ڪردند از پاے جان، بند اسارت، باز ڪردند در جامِ خونِ خودجمالِ یار دیدنـد از شوق، آهنگ سفر را ساز ڪردند 🕊🌹🕊
‌●درحال حرکت به سمت سوریه موقع اذان مغرب وعشا به همرزمانش گفته بودبه راننده بگن باایسته... بعد راننده اتوبوس گفت الان جایی برای نماز خواندن پیدا نمیشه ونیم ساعت بعد به مقصد میرسیم. شهیدشالیکار درجواب به آنها گفت من یکسال مراقبت کردم نماز اول وقتم را از دست ندهم شماباعث شدین که من نماز اول وقتم را ازدست دادم. خیلی ناراحت ونگران بودوسرش رابه شیشه اتوبوس خم کردواشک ازچشم هایش جاری شد،ازاینکه نماز اول وقت رابعدیکسال ازدست داده بود. ●به همه عزیزانم سفارش میکنم : به نماز اول وقت توجه کنند که نماز دربردارنده همه چیز است. وقتی در نماز بنده ی عاشق در مقابل معشوق که همان پروردگار است می ایستد چقدر لذت بخش وزیبامیباشد که عاشق صحبت،ومعشوق گوش می نماید و به درخواست هایش پاسخ میدهد. 🕊🌹🕊
بدون خبرنگار ؛ لحظه‌ها ماندگار نمی‌شود "مقام معظم رهبری" ۱۷ مرداد بر حماسه‌نگاران دفاع‌مقدس گرامی‌باد🕊🌹🕊
نوشت: ما که رفتیم با دلی سوخته و‌چشم داغدار کربلا ‌ندیده... تو اما ای برادر! مسافر اگر شدی جای من به مولا سلامی برسان... ای‌ شهید! توخود زائر حسینی سلام ‌مارا هم به ارباب برسان... 🕊🌹🕊
‌ ●شب ، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم. ‌ ●طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌ ●موقع نماز صبح، از خواب . نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم. ●مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. می‌خواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم. ●من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود... ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید 🕊🌹🕊
غلامرضا سال 63 در جبهه غرب و عبدالرضا سال 65 در جبهه جنوب مفقود شدند. سال 80بود. مادرم خیلی بی تابی می‌کرد. شب جمعه بر مزار شهدای گمنام با ناراحتی گفت :عبدالرضا، غلامرضا شما که بی وفا نبودید؟ چرا خودتان را نشان نمی دهید؟ حتی در گلزار شهدا هم جایی ندارم که بر سرش بنشینم و عقده دل بازگو کنم. هفته بعد مادرم خواب‌شان را دید. هر دو در یک دسته زنجیر زنی که فریاد می زدند، "ما بی وفا نیستیم" چیزی نگذشت که کبوترانمان برگشتند. شاید برای آرامش دل مادر بود که سوم خرداد سال 80اجساد هردو با هم کشف شد و در گلزار شهدا قطعه یک خیبر در کنار هم آرمیدند. 🕊🌹🕊