#خاطرات_شهید
اوایل ازدواجمان بود. یک شب از صدای دلنشین قرآن بیدار شدم . نور کم سویی به چشمم خورد. از خودم پرسیدم : این نور از کجاست ؟ بعد از مدتی متوجه شدم از چراغ قوه ای است که علی روشن کرده بود تا نماز شب بخواند، چراغ بزرگتری را روشن نکرده بود که مبادا من از خواب بیدار شوم . علی خیلی به من احترام می گذاشت.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_علی_شفیعی🕊🌹🕊
شَفَتُ الجَنَّةَ مَرَّتَینِ
مَرَّه بِعیونِها،
وَ مَرَّه بضحکة ها ...
بهشت را دو بار دیدم،
یک بار در چشمهایش
و یک بار در لبخنـدش ...
#شهید_حاجقاسم_سلیمانی
#جان_فدا
#صبحتون_شهدایی🕊🌹🕊
#خاطرات_شهید
💢غیرتمندیِ یک رزمندهی مسیحی
روبرت دورانِ خدمت سربازی منتقل شد به جبههی غرب، و روزهای آخرِ سـربازیاش رو توی منطقهی عملیاتی میمک گذراند. فرمانده بهش گفت: چند روز بیشتر به پایانِ خدمتت باقی نمونده، لازم نیست اینجا بمونی و میتونی به پشتِ خـط برگردی. اما روبرت قبول نکرد و گفت: تا آخرین روزی که اینجا هستم این اسلحه مال من است و نمیگذارم تپه به دستِ دشمن بیفتد ، من تا آخرین قطرهی خونم با بعثیهای عراقی میجنگم ... همینکار رو همکرد و بالاخره شهید شد...
خاطرهای از زندگی مسیحی #شهید_روبرت_لازار
📚منبع: کتاب گل مریم ، نوشته دکتر بوداغیانس🕊🌹🕊
گفتند:
طرف از آب گِلآلود
ماهی می گیرد!
دلم آب گلآلود میخواهد
با آن ماهیهای گمگشتهاش...
#غواصان
#عملیات_کربلای۴
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات 🕊🌹🕊
.
اگر چه
ظاهرش رختشویی است
اما روح و باطنش «تهذیب نفس» بود...
📎پ ن : عملیات خیبر، جزیره مجنون،
سال ۱۳۶۲،
عکاس : محمود عبدالحسینی
#شهید
#شهادت
#نخل_ناخدا
#شهید_و_شهدا
#شهدای_نخل_ناخدا
#عاشقان_شهید_و_شهدا🕊🌹🕊
#شهید_آوینــــے
✍کجا از مـرگ می هراسد
آن کـس کہ
بہ جــاودانگـی روح
در جـوار رحـمت حـق
آگـاہ اسـت؟؟؟
#شهید_علی_اکبر_عربی🕊🌹🕊
این خـــون
تا قیامٺ جاریست
مـن و شمـا
باید مواظب باشـیم
تا حـرمـتِ
چنین خون هایی نشڪند ...
#رزقک_شهادت🕊🌹🕊
💢بمناسبت یادواره شهید حبیب الله نیّری ، امروز در #گلزارشهدای_شیراز
💠در عملیات کربلای 4 پای چپ سید حبیبالله به دلیل اصابت تیر زخمی میشود.
با دیگر همرزمانش در یک نفربر ارتش که وضعیت خوبی هم نداشته و تعداد زیادی زخمی را سوار آن کرده بودند به عراق منتقل میشود.
در آن شرایط زخم پای سید حبیبالله که ظاهرا" عفونت داشته چرک میکند و در بیمارستان پای او را قطع میکنند.
سید حبیبالله روزهای سخت اسارت را میگذراند تا اینکه چند وقت بعد دوباره زخم پا چرک میکند و عفونت وارد خونش میشود.
او را برای عمل جراحی به بیمارستان منتقل میکنند که خونریزی بند نمیآيد. خونریزی بی وقفه باعث شد که او در همان اتاق عمل تمام کند و 16 فروردین ماه 66 به شهادت برسد.
این اطلاعات توضیحات پزشک معالج بیمارستان «صلاحالدین ایوبی» شهر بغداد بود که به دست ما رسید.
مزار شهید نیری چند سالی در خاک عراق بوده است تا اینکه پیکر پاکش در سال 81 به ایران بازگشت.
اسارت، مظلومیت و گمنامی؛ اولین چیزهایی هستند که بعد از شنیدن نام شهید نیری در ذهنم نقش میبندد.
🎙راوی:همسر شهید
#شهیدحبیبالله_نیّری
#شهدای_فارس 🕊🌹🕊
یڪ نفــر حسرت
لبخند تـو را مـیبـارد...
#خنده ڪـن عـشق
نمک گیـــر شود بعـــد بـرو...
#سردار_دلها
#شهیدالقدس
#صبحتون_شهدایی🕊🌹🕊
#خاطرات_شهید
●کنارشهرک محل زندگیمان باغ سبزے کاری بود،هر ازگاهی"حاج حمید"بہ آنجا سَری میزد بہ پیرمردی کہ آنجا مشغول کار بود کمک میکرد،یکبارازنماز جمعہ برمیگشتیم کہ حاج حمیدگفت: بنظرت سَری بہ پیرمردسبزی کار بزنیم از احوالاتش با خبر بشیم؟!مدت زیادی بود کہ به خاطر جابجایے خبری ازاو نداشتیم.
زمانیکہ رسیدیم پیرمرد مشغول بیل زدن بود حاج حمیدجلورفت بعداز احوال پرسی،بیل را از او گرفت مشغول بیل زدن شد،پیرمرد سبزے کار چند دستہ سبزی بہ حاج حمید داد.
●سبزیها را پیش من آورد وگفت:این سبزیها را بجاے دست مزد بہ من داد.
گفتم:ازخانمم میپرسم اگر نیاز داره بر میدارم.گفتم: نہ سبزی احتیاج نداریم.
در ضمن شما هم کہ فی سبیل اللّه کار کردی.بعدازشهادتش یکی ازهمسایہ ها به پیرمردگفتہ بود کہ حاج حمید شهید شده.
●پیرمرد با گریہ گفته بود من فکرکردم اون آدم بیکارے است که بہ من کمک میکرد. اصلاً نمیدونستم شغلی بہ این مهمی داره و سردار سپاهہ...
✍راوی: همسر شهید
#سردار_بی_ادعا
#شهید_سید_حمید_تقوی_فر🕊🌹🕊
سربند بستن یعنی دیگر دلت
بندِ این و آن نباشد آن را محکم گره بزن
و خود را وقفِ صاحب نامش کن...
#یا_صاحب_الزمان
#لشکر۲۷حضرترسولﷺ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🕊🌹🕊