﷽ همیشه توی صدر دعاهاش می‌گفت: خدا عاقبت بخیر کنه اونایی رو که دلِ مارو شکوندن.! گفتم فلانی چی میگی؟ این چه دعاییه! جواب داد؛عجیبه نه!؟ شاید اگه اونا نبودن ما رشد نمی‌کردیم؛ شاید بیشتر به این دنیا و آدَماش دل می‌بستیم.. خدا عاقبت بخیرشون کنه که باعث رشد ما شدن! توی هر اتفاقی،یه درسِ بزرگه که تا یادش نگیریم،انقدر تکرار میشه تا امتحانشو پاس کنیم... #خاطرات 🗣 #مصطفی_برقبانی ✍

﷽ یکبار که مجمع داشتیم، برگشتیم گفتیم آقا شما خیلی آرمانی حرف می‌زنی! اینایی که میگی خوبه ما هم می‌دونیم خوبه؛ ولی کو بودجه؟ کو امکانات؟ ما نیروی انسانیِ کافی برای این کار رو هم نداریم حتی! برگشت گفت: اگر قرار بود نبودِ بودجه و نیروی انسانی کار رو متوقف کنه، توی دفاع مقدس، کشور رو داده بودیم رفته بود! شما با همین دو سه نفر شروع کنید، خوشگل کار کنید، تمیز کار کنید، بچسبید به کار، بقیه هم اخلاصِ کارتون رو ببینن، بقیه هم اثربخشی و خستگی ناپذیری‌تون رو ببینن میان پای کار.. فلانی که اومد پای کار، بودجه هم حل میشه! بعد ماژیک برداشت پای تابلو نوشت: ٫٫ما می‌خواهیم یک کارِ نشدنیِ عقلانی انجام بدهیم!٫٫ لنگ امکانات نباشید؛ کارمندی کار نکنید! از نظرم هنوزم داشت آرمانی حرف می‌زد؛ ولی با خودم گفتم مگه زندگی، چیزی جهاد کردن برای آرمان و عقیده‌س؟! #خاطرات 🗣 #مصطفی_برقبانی ✍