eitaa logo
سردار دلها
929 دنبال‌کننده
73.5هزار عکس
7.5هزار ویدیو
695 فایل
آهای بسیجی می دانی چه موقع وقت استراحت توست؟! یک روز ایجاد امنیت،یک روز غربالگری سلامت،یک روز اردوی جهادی سیل و زلزله،یک روز رزمایش کمک مؤمنانه، همیشه برای تو کار هست.... @hemmat7265
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽؛ 🥀 خانه‌اش همیشه تمیز و مرتب بود ... به نظافت منزل، خیلی بها می‌داد، به آراستگی کودکان بیشتر! هیچ مسئله باعث نشد از وظیفه‌ای که به دوش داشت کوتاهی کند ... مثل همیشه خانه را آب و جارو کرد، غذا را آماده و امور خانه اش را تدبیر نمود .. با آنکه می‌دانست ساعتی بیش در این دنیای فانی نخواهد ماند! بستر بیماری‌اش را رو به قبله پهن نمود، تا لحظه جان سپردن با خاطری آسوده، راهی دیار باقی شود ... 📚بحارالانوار جلد ۴۳ صفحه ۲۰۰ 🕯
چشم های حضرت محمد(ص)غرق در اشک 😭شد. من خدا خدا می کردم تا دوباره به خانه ی فاطمه بازگردم. من از دست به دست شدن و رفتن به خانه های ناآشنا می ترسیدم. گریه ی پیامبر خدا(ص)به خاطر گذشت و بخشش دخترش بود، او رو به پیرمرد گفت: چگونه خداوند برای تو آسایش ایجاد نکند، در حالی که دختر محمد(ص)، بانوی زنان عالم این گردنبند را به تو داده است❓ناگهان مردی از میان یارانِ حضرت محمد(ص)برخاست. اسم او عمار بود، عمار به حضرت محمد(ص) گفت: ای پیامبر خدا! اجازه میدهی من این گردنبند را از پیرمرد بخرم❓حضرت محمد(ص)جواب داد: هر کس این گردنبند را بخرد، خداوند او را عذاب نمی کند😃دلم از آرامش تازه ای پر شد. حس کردم با آن صحبت ها، به جای بدی نمی روم و مثل همیشه خوش بخت خواهم بود. عمار از پیرمرد پرسید: این گردنبند را چند می فروشی؟ پیرمرد نگاهی به او انداخت و گفت: به اندازه ی سیر شدن از نان🍞و گوشت🥩و یک پیراهن یمنی که خودم را با آن بپوشانم. یک دینار طلا هم می خواهم تا به شهرم برگردم. عمار گفت: من به تو دویست درهم و بیست دینار💰می دهم، همراه با یک پیراهن یمنی که تو را بپوشاند. شترم🐪را هم به تو می دهم تا به مقصد برسی و با نان و گوشت هم تو را سیر خواهم کرد. پیرمرد که احساس می کرد جوان شده است، دردهایش را فراموش کرد و داد زد: تو چه قدر سخاوتمند هستی ای مرد؟😍حضرت محمد(ص)و یارانش خوشحال شدند عمار به وعده ی خود عمل کرد. پیرمرد را به خانه برد و همه ی آن چیزهایی را که قول داده بود به او داد. پیرمرد وقتی غذای خوبی خورد و سیر شد، پول هاو شتررا برداشت و به سمت مسجد رفت👇
📸||| در عصر روز چهارشنبه، روستای رحمت‌آباد شاهد لحظاتی شاد و پرهیجان بود 🎈 با خنده‌های کودکانه، بازی‌های گروهی، کاردستی‌های رنگارنگ 🎨، و اوریگامی‌های زیبا 🦋، دل بچه‌ها گرم شد و فضا از نشاط و محبت پُر شد. 🧒👧 بچه های روستای رحمت‌آباد، با حضور در این برنامه‌های فرهنگی و شاد، روزی متفاوت و شیرین را تجربه کردند؛ و ما، کنار آنها، معنای واقعی لبخند، محبت و خدمت را حس کردیم ❤️ 🕊دعوت می‌کنیم شما هم تماشاگر گوشه‌ای از این حال خوب باشید... 🇮🇷 (پرواز) 🎓رسانه خبری بسیج دانشجویی  @bsj_ardestan_d