eitaa logo
🌷سردارقلبم🌷
829 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
55 فایل
🕊﷽ 🕊 🦋چشمـان خلیج فاࢪس بارانے شد 🕊حال خـزر از غمے پریشانے شد 🦋از ساعت ابتدایی پࢪ زدنش 🕊نقاش دل همه سـلیمانے شد تبادل @yadeshbekheyrkarbala 🗯کپی به شرط دعای شهادت🥀🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 شهید مرتضی خیلی دوست داشتن با دوستان قدیمی و هیئتی اش رفت وآمد داشته باشیم و به همین خاطر معمولا مهمانی دوره ای داشتیم... وزمانی که نوبت منزل 🏡ما می‌شد ایشون تاکید داشتند که همه چیز ساده وبه دورازتشریفات باشد. تاهمه احساس راحتی وصمیمیت بکنند هیچوقت اجازه نمی دادندکه دو نوع غذاتدارک ببینم صمیمیت شهید مرتضی ودوستانش به حدی بود که یادم می‌آید در ماه مبارک رمضان🌙 یکی ازدوستان صمیمی اش قصد داشت ضیافت افطاری داشته باشد وچون ما درسفرمشهدبودیم منتظرشدندتا برگردیم وبعداین مهمانی برگزار شد .😊 دوستان شهید مرتضی خیلی به ایشان ارادت ویژه ای داشتند و همدیگر را برادرخطاب می کردندـ. و این دوستی حتی بعد از شهادت ایشان دستخوش تغییر نشد💔 مدافع‌ حرم 🌷 🍃 @sardareghalbam🍃
💌 مهدی از من کوچک‌تر بود. عاشق شهادت بود. 💌 هر وقت به سوریه می‌رفت، می‌گفت که «دعا کنید شهید شوم» .📿 به او می‌گفتم مهدی اینقدر دعا نکن زود شهید شوی، بگذار کمی سنت بالاتر برود تا ما اعضای خانواده تو را خوب دیده باشیم و بعد شهید شوی🙂 آخر سر هم براتش را از امام رضا (ع) گرفت. مشهد به زیارت امام رضا (ع) رفت و دیگر نیامد تا ما ببینیمش. رفت به سوریه و خبر شهادتش آمد🕊. . شهید راه نابودی اسرائیل . ولادت :۱۳۶۱/۱۰/۰۸ شهادت : ۱۳۹۷/۰۱/۲۰ پایگاه هوایی T4، سوریه حمله موشکی اسرائیل . . 🍃 . 🌷 🕊 » 🥀 🌹🍃|•@sardareghalbam
🌷 ✨ علی بسیار اهل عبادت و نماز📿بود در مدت كوتاه مرخصی سعی می كرد، بیشتر فرصتش را در مسجد طی كند در خصوص كارش نیز ما دقیقاً نمی دانستیم كجا خدمت می كند. به ما گفته بود تهران است، اصلاً فكرش را نمی كردیم كه در منطقه كردستان و در حال اجرای مأموریت های سخت و خطرناك باشد❌ در ماه رمضان🌙 سال 90 و در روز شهادت حضرت علی(ع) یعنی چند روز قبل از درگیری به دوستانش زنگ زده📞 و گفته بود من عازم مأموریتی هستم كه شاید باز نگردم. دعا كنید شهید شوم. گویی به علی الهام شده بود كه مأموریت آخر است و شهادت در انتظار اوست . 🌷 🍃 🍃 @sardareghalbam 🍃
💌 . بعد از فتح شهر الحاضر بود که به لطف خدا و مدد اهل بیت بدون شهید و مجروح، عملیات تموم شد.🌷 رزمنده ها خیلی خوشحال بودن و هر کسی به نحوی شکر گذاری میکرد و درحال شادی بود.☺️ . منم اسلحه 🔫رو مسلح کردم و دوتا تیر هوایی زدم یه دفعه یه نفر زد رو شونم برگشتم دیدم با ناراحتی گفت چیکار میکنی!!؟🤔🙁 گفتم: خب خوشحالم. شهر و فتح کردیم دارم می زنم. 😄 مسعود گفت: برادر ... . با اینکه من بزرگتر بودم و تقریبا مسعود هم سن بچه من بود، ولی این حرفش تا رفت و همیشه صداش تو گوشمه و خدارو شکر میکنم که لیاقت همراهی و همرزمی شهدا رو نصیبم کرده☺️ 💌 آخرین شهید مسعود عسگری پس از فتح شهر الحاضر و چند ساعت قبل از شهادت.🕊 . . 🌷 🍃 @sardareghalbam 🍃
🌷 . روزے که مےرفت سوریـہ ازش مےپرسـن: حـسین کے برمیگردے؟ جواب داد؛ طـولے نمیکشه ولـے تاسوعـا خونہ‌ام صـبح تاسوعـا شہید شد🕊 و پیـکرش برگشـت... 🌷 🍃 @sardareghalbam 🍃
سفره وسط سنگر پهن بود ، با قابلمه و بشقابها پر از غذا . با چشمهای براق و لبان خندان گفت ، مهمان نمی خواهید ، این همه غذا منتظر کس دیگری هستید؟ نه حاجی ، تعدادمان را به جای 12 نفر ، گفتیم 21 نفر !!! پیشانیش پر از خط ، صورتش برافروخته ، فریاد زد ، بر پا همه بیرون !! زمین پر از سنگریزه ، آفتاب داغ ، 12 نفر سینه ‌خیز ، بعد هم کلاغ پر !! از پا که افتادند گفت ، آزاد ، خیلی سبک شدید ها ! آن همه گوشت و دنبه ‌ی حرام عرق شد و ریخت پائین !! با لقمه‌ی حرام که نمیشود برای خدا جنگید... 📕 یادگاران « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @sardareghalbam
🔻شهید بی سر ✍سردار حاج قاسم سلیمانی درباره ایشان گفت:«نوجوان هفده ساله ای که در سوریه شهید شد، به مادرش می گوید، با توجه به خوابی که دیده ام این آخرین نهاری است که با هم می خوریم! مادر با ناراحتی اجازه تعریف خواب را نمی دهد. اما او برای دوستانش این گونه تعریف کرد: دو شب است که خواب می بینم (تکفیری ها) روی سینه ام نشسته اند تا سرم را از تنم جدا کنند! من فریاد می زنم و آن وقت است که امام حسین (ع) می آید و می گوید: نترس، درد ندارد... عزیز من! سر تو را خواهند برید. همان طور که بر سر من در واقعه ی کربلا گذشت. اما دردی حس نخواهی کرد، چون فرشتگان از هر طرف تو را در بر خواهند گرفت!» ✍او در درگیری با گروه های داعش به شدت زخمی و بیهوش می شود و به اسارت تکفیری ها در می آید. تروریست های تکفیری پس از آن، سر از بدن این مجاهد راه خدا جدا کرده و او را همان گونه که مولایش ابی عبدالله (ع) بشارت داده بود، با سری بریده به شهادت می رسانند. پیکر این شهید مظلوم نیز کماکان در اختیار تکفیری های داعش قرار دارد. » 🥀 @sardareghalbam ♡✧❥꧁♥️꧂❥✧
🇮🇷 یڪی از اخلاق حسنه ڪه در اقا جواد دیده می شد زبان نرم و لین بود ڪه باعث ایجاد جاذبہ بیشتر ایشون می شد .🙃 مثلا وقتی می خواست انسان را تشویق به ڪار خیر و معروف ڪند ، و از منکر دور ڪند ؛ گاهی با پرسش ڪردن و ایجاد سؤال ڪردن ، انگیزش و ترغیب ایجاد می ڪرد آقا جواد به اسراف نڪردن توجه می‌ڪردند ؛✅ و غیر مستقیم بهم تذڪر می‌داد ... روزی چند تا ظرف خریدم و رفتم خونه🏡به آقا جواد نشون دادم ، گفتند : ظرف های قبلی قابل استفاده نبود ؟🤔 گفتم : چرا ولی به خاطر جدید بودنش خریدم ...😄 آقا جواد گفتند : به نظرت اسراف نڪردی؟⁉️ حرفشون تلنگری شد برای من از اون به بعد در مورد خریدم بیشتر دقت می‌ڪردم ڪه اونچه واقعا نیاز هست را بخرم ... ... إِنَّهُ لا یُحِبُّ المُسْرِفین ...(اعراف/۳۱) . . . 🇮🇷 🍃 🌷 دعای فرج امشب به نیابت از شهید جواد محمدی 🍃 @sardareghalbam🍃
✨ آمد به خط فاطـميون سـر بزند شب ڪہ شد گفتيم لابـد مۍرود يڪ جايے دور از هياهوۍ رزمنده هـا استراحت ڪند🙃 کفش هايـش را گذاشـت زير سرش گوشہ اتاق دراز ڪشيد ، خودمان خجالـت ڪشيديم اتاق را خلوت ڬـرديم کہ چند ساعـت استراحـت کند.....🍂💔 🕊 🌱❣| @sardareghalbam
📌 هر وقت از سوریه تماس میگرفتن، میخندیدن و میگفتن از تمام وسایلی ڪه برام گذاشتین فقط قرآن به ڪارم میاد قرآن مدام تو جیبش بود و آن را می خواند، در هنگام رفتنش هم یه قرآن تو جیبی با معنی براش گذاشتم چون عادت داشت قرآن رو با معنی بخونه. راوی همسر 🌷
📌 هر وقت از سوریه تماس میگرفتن، میخندیدن و میگفتن از تمام وسایلی ڪه برام گذاشتین فقط قرآن به ڪارم میاد قرآن مدام تو جیبش بود و آن را می خواند، در هنگام رفتنش هم یه قرآن تو جیبی با معنی براش گذاشتم چون عادت داشت قرآن رو با معنی بخونه. راوی همسر
🌷 حمیدآقا مربی ورزش رزمی بود. بهشون گفتم حمیدآقا هدفت از ورزش چیه؟🤔 گفت یه ورزشکار مومن باید آماده باشه تا اگه آقا صاحب الزمان اومد از نظر سلامتی و سربازی ایشون در جبهه حق علیه باطل آماده باشه..☺️ 🌷 @sardareghalbam
🕊 ‍ ﷽ . 🔹 ۲۲ فروردین ۹۶، مصادف با روز ولادت آقاامیرالمومنین (ع)، قرار محضر داشتیم برای ثبت عقد که بعد از اون ان شاء الله حضرت آقا خطبه عقد رو تلفنی📞 بخونند. 🔸 سر سفره عقد قرآن رو که دستش گرفت، نیت کرد و قرآن رو باز کرد تا هر صفحه ای اومد باهم بخونیم؛ آیه اول صفحه رو که دید لبخند زد و با آرامش نگاهم کرد، چشمانش از شوق برق ميزد، آیه ۲۳ سوره احزاب دلش را آرام کرده بود. ﴾﷽﴿ { مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا} (در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند -و در راه او شربت شهادت نوشیدند-، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند)… 🌷چه زیبا به عهدت با خدا وفا کردی که به جرگه شهدا پیوستی مرد آسمانی ام. پ.ن: همیشه به اینکه انقدر خدا هوای دلش رو داشت غبطه میخوردم. به خودم میگفتم ببین حتی این لحظات، هم خدا داره بهش میگه نگران نباش تو برای خودمی، تو انتخاب شده ای.. شبیه این لحظات و اتفاقات که بهش بشارت شهادت داده باشن کم نبود. گاهی چهره اش نورانیت خاصی داشت، اینطور وقتا انگار در دلم صدایی فریاد می زد که زمینی نیست… هربار بیشتر از قبل به دنیایی نبودنش مطمئن میشدم و از خدا با التماس می خواستم توفیق بیشتر بودن باهاش رو بهم بده و بعد شهید بشه …. . پ.ن: توضیح خدمت دوستانی که سوال پرسیدن. ما خطبه محرمیتمون در ۱۸ دی ماه ۹۵، در جوار مزار شهدای بهشت زهرا برگ
⟮.▹🌼◃.⟯ ‌ یهومیومدمیگفت: «چراشماهابیکارید⁉️» . میگفتیم: «حاجی! نمیبینےاسلحہ‌دستمونہ؟!یاماموریت‌هستیم‌ومشغولیم؟!»🤦🏻‍♂° . میگفت: «نہ‌..بیکارنباش! زبونت‌بہ‌ذکرخدابچرخہ‌پسر...🍃° همینطورکہ‌نشستےهرکارےکہ‌میکنے ذکرهم‌بگو..:)»📿° . وقتےهم‌کنارفرودگاه‌بغدادزدنش‌تۅ ماشینش‌کتاب‌دعاۅقرآنش‌بود ..💔 . 🌱 🌹 @sardareghalbam
🔰 💠همیشه با دو سه نفر میرفت گلزار شهدا، قدم به قدم که میرفت جلو، دلتنگ تر از قبل میشد، دلتنگ شهادت، دلتنگ رفقای شهیدش.... کنار قبور می ایستاد و رازهای مگویش را به یارانش میگفت. جنس نجواهای فرمانده را نشنیده هم میشد فهمید. نجواهایی از جنس دلتنگی، جاماندگی و دلواپسی. حاجی بین قبر ها راه میرفت، مینشست و خلوت میکرد بعد رو می کرد به ما و میگفت: قرآن همراهتون هست؟ اگر بود که سوره حشر را میخواند و اگر هم نبود از توی موبایل برایش می آوردیم، این عادت حاجی بود، باید سوره حشر را سر مزار شهدا حتما میخواند... 🌸کانال رسمی حوزه‌های علمیه خواهران  🆔 @kowsarnews ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈
♥ خوشگل حزب اللهی روایت خواهرشهید : 🤍شب اول قبر با خانواده و دوستان محمد نیمه شب بر سر مزارش در امامزاده علی اکبر چیذر جمع شده بودیم، هر کدام از ما یا دوستانش که خاطره ای از محمد تعریف می کردیم، به خنده ختم می شد. انگار نه انگار شب اول قبر محمد است. چون تمام خاطراتش در آن شیطنت و بگو و بخند داشت. محمد یک بچه فوق العاده فعال، پرنشاط، جسور و شجاع بود در عین حال خیلی احساساتی و دلسوز بود و در عین حال خیلی مقید بود. 💚میگفت آدم باید شیک و مجلسی حزب الهی باشد. اگر می خواهد حزب الهی باشد، خوشگل حزب الهی باشد که وقتی بقیه می بینند، کیف کنند. هم مرامت را ببینند هم ظاهرت را ببینند. اصرار داشت در زندگی لذت ببرد یعنی هم به خوشی هایش می رسید پارک جمشیدیه می رفت، شیان می رفت، خلاصه از لذت های زندگی اش کم نمی گذاشت. 🔹 با اینکه شاد بود و لذت می برد اما حدود خودش را هم رعایت می کرد.🔹 🌸 شهید مدافع حرم محمد رضا دهقان 🖤 @sardareghalbam
به مسئولین اعتراض داشت، آمده بود جلو و داد و بیداد می‌کرد. من جلو رفته بودم تا او را آرام کنم. «یک نفر آمده بود جلوی در مجلس، خیلی به مسئولین اعتراض داشت. آمده بود جلو و داد و بیداد می کرد. من جلو رفته بودم تا او را آرام کنم، اما او مرا می‌زد...»، اینها را پاسدار شهید جواد تیموری برای برادرش تعریف کرده بود، محافظ بی‌ادعایی که ساعت‌ها با مردمی سر و کله می‌زد که از راه‌های دور و نزدیک برای دیدار با نمایندگان و حل مشکلاتشان به مجلس می‌آمدند، همه تلاشش را می‌کرد تا هم مراعات حال مردم گرفتار را بکند و هم اصولی از حفاظت زیر پا نرود، محافظی که از «شخصیت نظام» حفاظت می‌کرد. شهید تیموری عاشق شهادت بود و دوست داشت برای دفاع از حرم راهی سوریه شود، اما شهادت پیشقدم شد و در همین تهران به‌سراغش آمد.
همیشه طلبش را داشتم؛ طلب مسیر زندگی مهدوی را. مرتب سر نماز دعا می‌کردم و از خداوند می‌خواستم کسی را در زندگی من قرار بدهد که حضرت زهرا(س) تاییدش کرده باشد. • عجیب روی این دعا اصرار خاصی داشتم و همیشه هم از خدا آن را می‌خواستم. • هرچند برای این طلب زمان تعیین نکرده بودم ولی خدا لطف کرد و خیلی زود مرا به خواسته و آرزویم رساند. • و جالب اینجاست زمانی که آقا محسن به خواستگاری من آمد، عنوان کرد که او نیز همیشه از خدا همسری را طلب می‌کرده که نامش هم نام حضرت زهرا(س)، از خانواده سادات و مورد تایید ایشان باشد. • اینجا بود که متوجه شدم محسن هم ارادت خاص و ویژه‌ای به خانم حضرت زهرا(س) دارد و از همان ابتدا وساطت حضرت زهرا(س) را در ازدواج‌مان احساس کردم. راوے:همسر شهید
🌹شهید مدافع‌حرم ♨️حقوق ما پُر برکت است! دوست شهید روایت می‌کند: خدمت به مردم و دستگیری‌کردن از آنها از ویژگی‌های بارز این شهید بود. بنده با یک صندوق خیریّه در محله‌ی رضویه همکاری می‌کردم لذا قدیر خیلی وقتها پیش ما می‌آمد و برخی افراد را برای گرفتن وام به ما معرفی می‌کرد. گاهی پیش می‌آمد که معرف‌های ایشان از نظر پرداخت اقساط دچار مشکل شده و اقساط را پرداخت نمی‌کردند. لذا خود قدیر به عهده می‌گرفت و اقساط آنها را پرداخت می‌کرد. یک روز گفتم:«قدیر! مگه تو چقدر درآمد داری که این‌ها را هم خودت پرداخت می‌کنی؟» باتوجه به اینکه قبلا هم برایم تعریف کرده بود که جاهای دیگر هم ضامن شده، قسط نداده بودند و از حقوقش کم می‌کردند، خندید و گفت: «اتفاقاً چند روز پیش یکی از رفقا می‌گفت که شما پاسدارها حقوق‌های خوبی دریافت می‌کنید. به او گفتم که این طور نیست! دیدم باور نمی‌کند، فیش حقوقی‌ام را نشانش دادم. باز باور نکرد و گفت: شما یک مبلغی را می‌گیرید که در فیش حقوقی ثبت نمی‌کنند؛ من هم گفتم بله، شما درست می‌گویید! یک چیزی ما در حقوق‌مان داریم که در فیش قید نمی‌شود، آن هم برکت است؛ حقوق ما پُر برکت است و خدا را شُکر با همان دریافتی کم نیز زندگی‌مان می‌چرخد.