#خاطره_پنجم
#سردار_دلها
#حاج_قاسم_سلیمانی
شب عملیات قبل از اینکه به خط بزنیم آمد و گفت: «من خودم باید همراه نیروها برم.» خیلی موافق نبودم. گفتم:« جانشین رو بفرست.» اصرار کرد و گفت: « نه باید خودم برم.» رمز عملیات که اعلام شد همراه نیروها زد به خط. دشمن آتش شدیدی میریخت. گردان سلیمانی خط اول را شکستند و راه افتادند سمت خط دوم. چیزی نگذشته بود که خبر رسید فرمانده گردان شهید شده. چند نفر را فرستادم و گفتم هر جور شده بیاورندش عقب.
توی اورژانس سوسنگرد دیدمش. بیهوش بود. تیر دوشکا دست راستش را آش و لاش کرده بود و بند به استخوان. ترکش هم خورده بود به سینه اش. خونریزی داشت. گفتم آمبولانس بیاید و بفرستندش اهواز.
بیست روز بعد عملیات قاسم را در قرارگاه دیدم. از اهواز برده بودندش تهران و آنجا جراحت دستش را ترمیم کرده بودند. هنوز خوبِ خوب نشده بود و با دست آویزان به گردان برگشته بود منطقه. معطل نکردم و همان جا او را به آقا محسن رضایی معرفی کردم. گفتم: « این آقای سلیمانی هم شجاعه هم مقتدر. از پس اداره یک تیپ نیرو به راحتی برمیاد.» آقا محسن هم حکم فرماندهی تیپ ثاراللّٰه «علیه السلام» را برایش نوشت.
🎙 راوی: سردار مرتضی قربانی
📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 15
🔷️ کتاب#سلیمانی_عزیز
🔷️ خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل#وصیت_نامه
🔶️ رقعی | 256 صفحه
🔶️#حاج_قاسم_سلیمانی
#پدر_موشکی_ایران
#کرونا
❀کانال سردارقلـــــ❤️ـــــبم
@sardareghalbam
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃