🌹🕊🕊🕊🕊🌹
🖌 فرازی از وصیتنامه شهید
مامان جان ،آقا جان، صبـور باشید و آرام. افتخـار کنید به این هدیه ای که فدای راه رفته اولاد حـضرت رسول کردید. سر بالا بگیرید و فخر بفروشید که نان و لقمه تان،تلاشتان ثمر داده و جان پسر شما فدای این راه شد.
دنباله رو و دسـت بوس رهبر انقلاب باشـید و همیشه ارادتمند نسبت به حضرت امام خـامنه ای(مدظله العالی).حـلالم کنید.دست بوستان هستم.مـلتمس دعایتانم.آقا جان، مامان جان،فراموشم نکنید.از دعـای سر نمازتان محرومم نکنید.....
#شهید_احمد_اعطایی
💔
شهیدی که قول داد اسم تک تک ما را نزد امام حسین ببرد
در خط ولایت و پشتیبان ولایت باشید که چراغ راه است. نگذارید که دشمن چه از راه جنگ سخت و چه از راه جنگ نرم، دین و کشورتان را از شما بگیرند
اگر دستم به دامان امامحسین (علیه السلام) برسد، نام تکتکتان را خواهم برد
یه صلوات بفرستیم به نیابت از این شهید عزیز
هدیه به مادر سادات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روزمونو پر نور کنیم
🌸الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم🌸
قسمتی از وصیتنامه #شهید_مرتضی_ابراهیمی
سالروز شهادت
#شهید_امنیت کشور #امام_زمان
🔷️ «آهــای بسـیجی ! خـوب گـوش کـن چـه می گـویـم؛
من می خواهم به تو پیشنهاد یک معامله ای بدهم که در این معامله، سرت کلاه برود!
منِ دستغیب، حاضرم یکجا، ثواب هفتـاد سال نمازهای واجب و نوافـل و روزه هـا و تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به تـو !
در عـوض، ثواب آن دو رکعت نمـازی
را که تو در میدان جنـگ، بدون وضـو، پشت به قبـله، با لباس خـونی و بدن نجـس خوانده ای، از تـو بگیـرم؛
آیـا تـو حـاضر به چنـین معـامله ای هستی؟!»
#شهـید_محـراب_آیتاللهدسـتغیب
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
رفتم جلوی چادر تدارکات گردان و گفتم: پوتینهایم پاره شده و دیگر قابل استفاده نیست. و با دستم اشاره کردم به پوتینهایم که دهان باز کرده بودند و .. مسئول تدارکات گفت: باید از آقا سید نامه بیاوری، اگر او نوشت، من پوتین میدهم وگرنه، نمیتوانم. رفتم دنبال آقا سید. گفتم: آقا سید، پوتینهایم پاره شده، گفتند شما باید نامه بدهید.. سید گفت: ببر کفشدوزی درستش کند. گفتم: بردم. درست بشو نیست. وضعشان خیلی خراب است. میبینید که. گفت: پوتینهای من، وضعشان بهتر از پوتینهای شما نیست، اما باید تحمل کرد. موقع نماز جلوی حسینیه تخریب، پایش را گذاشت روی یکی از پلهها، بند پوتینش را باز کرد. وقتی به پوتینش نگاه کردم از تقاضای خودم شرمنده شدم. پوتین سید هیچ کفپوشی نداشت. همهاش، همان کف زیرین زبرِ خانه خانه بود. دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. بعد از نماز مغرب و عشا در حسینیه نشسته بودم غرق در فکر و خیال که دستی به شانهام خورد. تا خواستم سرم را بلند کنم، دستی به طرفم دراز شد، یکی از بچههای گردان بود. کاغذی در دستم گذاشت و رفت. باز کردم و یادداشت را خواندم: تدارکات، لطفا یک جفت پوتین تحویل حامل نامه بدهید.
#شهید_سید_داوود_علوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از خودت میگذری تا پای جون
زنده ای؛ با عشق و شور و همدلی
ای پرستارِ پرستوهای عشق
وارثِ ایثارِ زینبِ علی
یادِ کربلا و یادِ زینبش
باعثِ این همه ایثارِ تو شد.
تو تمومِ سختی هایِ زندگیت
حضرتِ زینب پرستارِ توشد
💔
-چند تا رفیق داری؟
+وقتایی ک اونا حالشون بده؟ یا وقتایی که من حالم بده؟!
روزمونو با صلواتی به نیابت شهید رسول هدیه کنیم به مادر سادات... همون شهیدی که به ما زمینی ها ثابت کرد ارتباط با شهدا دوطرفهست
از من میشنوی... هیچ وقت رفاقتت با شهدا رو قطع نکن
بذار یه رشته از دلت به دلشون بستھ باشہ
اینجوری
حتی اگه تو هم اونا رو از یاد ببری
اونا فراموشت نمےکنن
یه جوری برات بزرگی و برادری میکنن
که خودتم حیروون و شرمنده بمونی...
شهید رسول از اون شهداییه که خیلی دستش بازه
مثلاً دعای شهادتت رو آمین میگه
مثل شهید محمدرضا دهقان امیری
🌸الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم🌸
#شهید_رسول_خلیلی محمدحسن
سالروز شهادت
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
فدائیان عمه جان #امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ چرا گاهی با این که مادر و پدرها متدین هستند ، ولی بچه ها منحرف میشوند⁉️
سخنران:حجت الاسلام عالی🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥خاطره عجیب از رزمنده ای که داماد بود ولی پایش را به دوشکا بست تا نتواند عقب برگردد!
💥علیحسن احمدی، رزمنده دوران دفاع مقدس: دوشکاچی شهید شده بود و من دودل بودم که برای مراسم ازدواج عقب برگردم یا پای دوشکا بمانم.
✨خاطرم هست زمانی که مشغول ساخت نمایشگاه کوچههای بنیهاشم برای ایام فاطمیه(س) بودیم شهید عرفانینیا هم حضور داشت و به یاد دارم در حین کار گِل مالیدن به دیوار به او گفتم: از ما فقط همین نمایشگاه باقی میماند. در جواب من گفت: بله، و این نمایشگاه چه یادگاری خوبی هست. حالا متوجه میشوم که شهید عرفانینیا وقتی این جمله را میگفت چه اخلاصی داشت که از عمق وجودش در ارادت به اهل بیت(ع) بر میخاست.
🍃دوست شهید: آقای علی حبیبزاده مداحاهلبیت(ع)
#رفیقشھیدِمَن🌹
💔
#عاشقانه_شهدایی
مهدی خیلی شوخ بود. دفعه اول که رفته بود، من خانهی مادر شوهرم بودم که تماس گرفت.
شمارهاش معلوم بود اما من توجه نکردم. تلفن را برداشتم، دیدم آقایی سلامعلیک کرد و گفت: «شما خانم موحدنیا هستید؟»
گفتم: «بله!»
مِنمِنکُنان گفت: «همسرتان...»
با حالِ بدی گفتم:«آقا همسرم چی؟!»
گفت:«همسرتان به درجه رفیع شهادت رسیدند.»
من بغض کردم. یکلحظه خواهر شوهرم فهمید و به من اشاره کرد که این شمارهی مهدی است و اذیّتت میکند. منم خندهام گرفت اما خودم را کنترل کردم.
با لحن شوخی- جدی گفتم: «آقا ولش کن! این شاسیبلند را کِی به ما میدهید؟»
با این جمله، مهدی فهمید دستش برایم رو شده و زد زیر خنده، گفت: «تو چقدر نامردی! منو به شاسیبلند فروختی؟» گفتم: «تا تو باشی مرا اذیّت نکنی!»
راوی: همسر #شهید_مهدی_موحدنیا
سالروز شهادت
فدایی عمه جان #امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
989_26228229931209.mp3
4.19M
.................................................
مـدیـونـم به دعـای کسـی
کـه شبــونه بــرام دوتـا دستـاشـو
[🎧🎼]
♦️طومار داعش را در هم پیچید
🔹۳۰ آبان، سالروز اعلام رسمی پایان حکومت داعش توسط شهید سپهبد سلیمانی گرامی باد
🌹 @Sardareghalbam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ ایشون همان پیرمردیست که با حاج آقا بهلول با طی الارض به کربلا رفتند ☝️
از زبان خودش بشنوید ☝️☝️☝️
✅ کامل ببینید و انتشار بدید و اگر حالی هم پیدا کردید ما رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نذارید.التماس دعا
"بسمحبیب دلها"
دستش را گرفتم و نگاهش کردم، چشمانش از خوشحالی برق می زد. با شوخی و خنده بهش گفتم: طوری با ولع داری جمع می کنی که داره به سوریه حسودیم می شه!
وقتی آمد لباس های نظامی و پوتینش را بگذارد داخل کوله، سعی کردم کمی حالت اعتراض به خود بگیرم . بهش گفتم: اونجا خیلی خوش می گذره یا اینجا خیلی بد گذشته که این قدر ذوق زده ای؟ انگشتانم را فشار داد و شروع کرد به خواندن:
ما بی خیال مرقد زینب نمی شویم/
روی تمام سینه زنانت حساب کن!
#شهید_محمدحسین_محمدخانی♥️
#به_روایت_همسرشهید🌷❤❤
💔
یک شب خواب شهید زین الدین را دیدم و هیجانزده پرسیدم: آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش، توی جاده سردشت؟
حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: من توی جلسههاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زندن؟
عجله داشت. میخواست برود. یک بار دیگر چهره درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمندهها برسونم.
رویم را زمین نزد. گفت: قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی میگم زود بنویس. هولهولكی گشتم دنبال كاغذ. یک برگه كوچک پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: بفرما برادر! بگو تا بنویسم.
گفت: بنویس:
"سلام، من در جمع شما هستم!"
همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم: بیزحمت زیر نوشته رو امضا كن. برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: سید مهدی زینالدین.
نگاهی بهتزده به امضا و نوشته زیرش كردم. با تعجب پرسیدم: چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی!
گفت: اینجا بهم مقام سیادت دادند!
از خواب پریدم. موج صدای آقا مهدی هنوز توی گوشم بود؛ سلام، من در جمع شما هستم!✓
📚تنها زیر باران
راوی: #شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_مهدی_زین_الدین
سرداران کشور #امام_زمان
💔
چهل و پنجمین روز عملیات الاقصی درحالی آغاز شده است که به دنبال تداوم بمباران بیمارستان ها، مدارس و منازل مسکونی فلسطینیان غزه، شمار شهدای فلسطینی از 13 هزار نفر گذشت
در همین حال در تازه ترین اقدامات جنایتکارانه رژیم صهیونیستی بر اثر حمله توپخانه ای به بیمارستان اندونزیایی غزه 8 نفر شهید و شماری محروح شدند.
بر اساس آخرین آمار اعلام شده از سوی منابع فلسطینی در غزه، شمار شهدای حملات رژیم صهیونیستی از آغاز تجاوزگری این رژیم تا یکشنبه شب (دیشب) به بیش از 13 هزار نفر رسیده است که از این تعداد بیش از 5500 نفر کودک و 3500 نفر زن هستند.
✍🏻اسقاطیل رسما کم آورده و داره با زدن مدرسه و بیمارستان، خشم خودش رو به خاطر از بین رفتن ابهت پوشالیش، خالی میکنه😏😏
مردم غزه رو با دعا برای فرج امام زمان یاری کنیم
#طوفان_الاقصی
#امام_زمان
💔
یکی از مسئولین مستقیمش میگفت:
ماه رمضان بود، رفته بودم بادینده (منطقه ای کویری در اطراف ورامین که محمودرضا را آنجا دیدم.
مهمانانی از حاشیه خلیج فارس داشت و با زبان روزه داشت در هوای گرم آنها را آموزش میداد.
نقطه ای که محمودرضا در آنجا آموزش میداد در عمق ١١٠ کیلومتری کویر بود.
گرمای هوا شاید ٤٥ درجه بود آنروز ولی روزه اش را نشکسته بود در حالیکه نیروهایش هیچکدام روزه نبودند و آب می خوردند.
محمودرضا میگفت :
من چون مربی هستم و در مأموریت آموزشی و کثیر السفر هستم نمی توانم روزه ام را بخورم. حقا مزد محمودرضا کمتر از شهادت نبود."
راوی: دکتر احمدرضا بیضائی
#شهید_محمودرضا_بیضائی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمانی که خبر شهادت پسرم را دادند، سجده شکر کردم/ هر جای کشور که سیل میآمد یا اتفاقی رخ میداد دانیال برای کمک میرفت
مادر شهید دانیال رضازاده :
دانیال با پساندازش من را به کربلا فرستاد تا برای شهادتش دعا کنم.
اگر همین الان هم دانیال زنده شود باز هم همین دعا را میکنم چون پسرم به آرزویش رسید.
به پسرم گفتم تو تنها فرزند من هستی و کمتر اردو جهادی برو، دانیال اما گفت راهش را انتخاب کرده است و در دفاع مقدس مادرانی بودهاند که تنها فرزندشان شهید شدهاند و من با آنها تفاوتی ندارم.
ز کوچههای دل ما عبور نزدیک است
قسم به حضرت زهرا ظهور نزدیک است
خدا کند که من از یاوران او باشم
که راه آمدنش گر چه دور نزدیک است
قسم به حضرت زهرای مرضیه دیگر
به کوچههای مدینه حضور نزدیک است
به یمن مقدم مهدی سلالهی زهرا
شود زمین و زمان پر ز نور نزدیک است
خدا کند که بیاید، تا نمردم من
که لحظههای شب عشق و شور نزدیک است
زمان آمدنش تا زمین کرببلا
و انتقام سر در تنور نزدیک است
خدا کند که بسازد بقیع خاکی را
که زنده گشتن اهل قبور نزدیک است
قسم به خون شهیدان و خون پاک حسین
قسم به حضرت آقا ظهور نزدیک است.
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج