💢پدر و پسری در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد و به زمین افتاد و فریاد کشید:
آآآی ی ی!
صدایی از دور پاسخ داد: آآآ ی ی ی!
پسر با کنجکاوی فریاد زد: که هستی؟
پاسخ شنید: که هستی؟
پسر #خشمگین شد و فریاد زد: ترسو.
باز پاسخ شنید: ترسو.
#پسر با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟
#پدر لبخندی زد و گفت: پسرم! توجه کن.
و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک #قهرمان هستی!
صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی!
پسر باز بیشتر تعجب کرد پدرش توضیح داد:
#مردم میگویند که این انعکاس کوه است، ولی این در #حقیقت انعکاس زندگی است. هر چیزی که بگویی یا انجام دهی، زندگی عیناً به تو جواب میدهد. اگر عشق را بخواهی، #عشق بیشتری در قلب تو به وجود میآید و اگر دنبال #موفقیت باشی، آن را حتماً به دست خواهی آورد. هر چیزی را که بخواهی و هرگونه که به دنیا و آدمها نگاه کنی، زندگی همان را به تو خواهد داد🌺
#داستانهای #کوتاه 👇👇👇
۰
۰
📚@sarguzasht📚
«رابرت داوینسن زو»، قهرمان مشهور #ورزش گلف آرژانتین ، زمانی که در یک مسابقه برنده شد ، مبلغ زیادی پول به عنوان جایزه دریافت کرد.
در پایان مراسم ، زنی به سوی او دوید و با تضرع و التماس از رابرت خواست که پولی به او بدهد تا بتواند کودکش را از #مرگ نجات دهد.
زن گفت که هیچ پولی برای درمان پسرش ندارد و اگر رابرت به او کمک نکند، فرزندش می میرد.
#قهرمان گلف دریغ نکرد و بلافاصله تمام پولی را که برنده شده بود به زن بخشید!!
چند هفته بعد یکی از مقامات رسمی انجمن گلف به او گفت :
رابرت خبرهای تازه و بدی برایت دارم. آن زنی که از تو #پول گرفت، اصلا بچه مریض ندارد ، او حتی ازدواج هم نکرده است ! او تو را #فریب داده است دوست من !!! #ساده لوحی کردی.
رابرت با خوشحالی گفت :
خدا را شکر . . . پس بچه ای در حال جان دادن نبوده است ، این که خیلی #عالی است
#داستانهای کوتاه
۰
۰
📚@sarguzasht📚