eitaa logo
😍احــســاسِ خـــوبـــــــــــ😍
7.5هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
11.6هزار ویدیو
198 فایل
شروع دوباره بـا دنـیـایے پــر از حـس هاے خــوبـــــ ♡پُـــــــر از حِس دلــــنـِشیـــــن براے تو♡ ‌ ✍فقط اندکی تفکرات خوب میتوانند کل روز شما را تغییر دهند پس مثبت باشید‌😍❤ . 🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویـی بگذار منتـظـر بمانند .... 👇🍃👇 🪶❄️ ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐ 🍃👈 ❤تنها صداست که می ماند......❤ 🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙
💢در کلیله و دمنه آمده است که کبکی خانۀ خویش را رها کرد و به جایی دور رفت و مدتی بازنگشت. در این میان خرگوشی رسید و در خانۀ او زندگی کرد. وقتی کبک بازگشت از خرگوش خواست که خانه را به او بدهد که سالها در آن زندگی کرده است امّا خرگوش چنین کاری نمیکند و عاقبت به دنبال قاضی ای عادل میگردند تا میان آنها حُکم کند. کبک میگوید در این نزدیکی گربه ای زندگی میکند که به کسی آزار نمیرساند و سالهاست که روزه میگیرد و شبها نماز میخواند و افطار او تنها با آب و گیاه است و گوشت حیوانات را نمیخورد، پیش او برویم تا او حُکم کند. وقتی میروند و گربه آنها را از دور میبیند، سریع روی دو پای خود می ایستد که یعنی در حال عبادت است و روی به سوی قبله میکند که یعنی نماز میخواند. کبک و خرگوش می ایستند تا نمازش تمام شود. گربه هم به آرامی نماز را تمام میکند. سپس از او میخواهند که میانشان قضاوت کند و او هم داستانشان را میشنود و میگوید: «پیری در من اثر کرده است و حواس خلل شایع پذیرفته و گردش چرخ و حوادث دهر را این پیشه است، جوان را پیر می‌گرداند و پیر را ناچیز می‌کند، نزدیک تر آیید و سخن بلند تر گویید. پیشتر رفتند و ذکر دعوی تازه گردانیدند» گربه شروع میکند به نصیحت کردن آنها که کردار نیک باید داشت تا برای آخرت توشه ای جمع کنیم و نباید در فکر مال و ثروت دنیا باشیم که این ثروت از میان میرود و انسان عاقل دل در دنیا نمیبندد و عمر و مقام دنیا را مانند ابر تابستان و نزهت گلستان بی ثبات و دوام میشمارد. خلاصه از این نصایح و پند و وعظ و اندرز آنقدر برایشان میگوید تا با او انُس و اُلفت میگیرند و ایمن و آسوده خاطر به او نزدیک میشوند تا بهتر سخنانش را بشنوند که گربه به یک حمله هر دو را میگیرد و میخورد. حافظ کهاین داستان را در کلیله و دمنه خوانده، این بیت شعر را در وصف حکایت سروده است. ای کبک خوش خرام کجا می‌روی بایست غرّه مشو که گربه زاهد نماز کرد🌺 ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌ 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
💢پدرم راننده تاکسی بود، از آن مردهایی هم بود که به نظافت خیلی اهمیت میداد ، اتومبیلش همیشه خوشبو بود ، پیراهن هایش اتو خورده و خودش نیز همیشه مرتب بود، حتی بدنه اتومبیلش همیشه تمیز و بدون خاک بود . یک شب بعد از کار که من را برای خوردن بستنی بیرون برد ،‌ وقتی کنارش نشستم تمام پنجره ها را پایین کشید، من کمی سردم بود، سریع سرم را به‌ طرف‌ پدرم چرخاندم ،با نگاه من او گفت: مسافرها گاهی خوب هستند و گاهی بد ، گاهی وقتی در خودرو مینشینند بوی عرق بدی میدهند ، و بعضاً اینقدر ادکلن زده اند که هوای خودرو را خوش بود می‌کنند. اوایل سعی می‌کردم ، با پایین‌ نکشیدن شیشه ها بوی‌ مطبوع افرادی که ادکلن میزدند را حفط کنم، فکر می‌کردم میشود قسمتی از کسی را حتی بعد از رفتنش نگه داشت، اما دیدم وقتی مسافر بعد در خودرو می‌نشست نه تنها از بوی نفر قبل چیزی درک نمی‌کرد بلکه اگر‌ بوی این دو در فضای کوچک ماشین درهم قاتی می‌شد بوی بدی ایجاد میکرد . خلاصه دخترم ، حالا هرکسی که سوار خودرو شود وقتی پیاده شد من پنجره ها را کامل باز میکنم ، تا یادم باشد آنها فقط مسافر هستند و نباید چیزی از مسافرها باقی بماند. اگر مسافرم بوی بدی میداد باید با رفتنش هوا جریان یابد، و اگر‌ او گران ترین ادکلن پاریس را زده بود نیز باید با رفتنش هوا جریان یابد...چون نباید بگذاری از آنها که دیگر نیستند هیچ ردپایی در دنیای کوچک تو‌ به جا بماند ، رد پاها کسی‌ را بر نمیگردانند بلکه حال تو را از نفرات بعدی هم بهم خواهند زد . بعد دستم را گرفت و همان طور که شیشه ها را بالا میبرد گفت :زندگی‌ تو نیز همین اتاق کوچک است ، یادت باشد اینجا همه مسافر هستند ، نگذار بوی کسی در زندگی‌ ات بماند.🌺 👇👇👇 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
💢بانویی به پزشک گفت : نمی‌دانم چرا افسرده ام و خود را زنی بدبخت می‌دانم . پزشک گفت : باید ۵ نفر از خوشبخت ترین مردم شهر را بشناسی و از زبان آنها بشنوی که خوشبختند . زن رفت و پس از چند هفته برگشت ، اما اینبار اصلاً افسرده نبود . به پزشک گفت : برای پیدا کردن آن ۵ نفر ، به سراغ ۵۰ نفر که فکر می کردم خوشبخت ترین هایند رفتم ، اما وقتی شرح زندگیشان را شنیدم ، فهمیدم که خودم از همه خوشبخت ترم . خوشبختی یک احساس است و لزوما با ثروت بدست نمی آید . خوشبختی ، رضایت از زندگی و سپاسگزاری برای داشته هاست ، نه افسوس برای نداشته ها.🌺 👇👇👇 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
برتری داشتن نسبت به اطرافیان هیچ جلال و شکوهی ندارد اصالت واقعی در آن است که نسبت به خود پیشینت در جایگاه بالاتری باشی🌺 ✍ارنست_همینگوی 👇👇👇 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
💢فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت، استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم. شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد استاد به او گفت : آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید. غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند! استاد به شاگرد گفت : همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه !🌺 👇👇👇 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
💢روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت. همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردند. اما عشـــق می خواست تا آخرین لحظه بماند، چون او عاشق جزیره بود. وقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت، عشق از ثروت که با قایقی باشکوه جزیره را ترک می کرد کمک خواست و به او گفت:« آیا می توانم با تو همسفر شوم؟» ثروت گفت:« نه، من مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست و دیگر جایی برای تو وجود ندارد.» پس عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکان امنی بود، کمک خواست. غرور گفت:« نه، نمی توانم تو را با خود ببرم چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد.» غم در نزدیکی عشق بود. پس عشق به او گفت:« اجازه بده تا من باتو بیایم.» غم با صدای حزن آلود گفت:« آه، عشق، من خیلی ناراحتم و احتیاج دارم تا تنها باشم.» عشق این بار سراغ شادی رفت و او را صدا زد. اما او آن قدر غرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را هم نشنید. آب هر لحظه بالا و بالاتر می آمد و عشق دیگر ناامید شده بود که ناگهان صدایی سالخورده گفت:« بیا عشق، من تو را خواهم برد.»* عشق آن قدر خوشحال شده بود که حتی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و سریع خود را داخل قایق انداخت و جزیره را ترک کرد. وقتی به خشکی رسیدند، پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد کسی که جانش را نجات داده بود، چقدر بر گردنش حق دارد. عشق نزد علم که مشغول حل مساله ای روی شن های ساحل بود، رفت و از او پرسید: « آن پیرمرد که بود؟» علم پاسخ داد: « زمان» عشق با تعجب گفت:« زمان؟! اما او چرا به من کمک کرد؟» علم لبخندی خردمندانه زد و گفت: « زیرا تنها زمان قادر به درک عظمت عشق است.»🌺 👇👇👇 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌حال‌بهم‌زن‌ها! 🔻کیا حال مردم رو از دین بهم میزنن؟! اصلی‌ترین ویژگی‌شون چیه؟ 👈🏻 از مبحث "انحطاط متحجّرانه؛ انعطاف‌پذیری متفکّرانه" 🕌 در هیئت میثاق با شهدا، دانشگاه امام صادق(ع) ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام سخنران استاد کاشانی ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ باور می‌کنید این مقدس‌نماها حسین(ع) را کشتند؟! ❗️امام را به قتل رساندند و رفتند تا نماز عصر بخوانند! 👈 این خطر در کمین ما هم هست؛ مراقب باشیم! از مبحث "انحطاط متحجّرانه؛ انعطاف‌پذیری متفکّرانه" در هیئت میثاق با شهدا، دانشگاه امام صادق(ع) ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
جالبه بدونید در میان چوپانان صدای "هِر" برای طلبیدن گوسفندان و "بِر" برای جلو راندنشان استفاده میشد، و اگر چوپانی آنرا نمیدانست یعنی از اصول پرت بود ! + به همین دلیل میگفتن طرف هِر را از بِر تشخیص نمیده ... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚
🔴 حضرت مهدی علیه‌السلام تکمیل کنندهٔ سفر امام حسین علیه‌السلام به کوفه... او خواهد آمد تا کار نیمه تمام را تمام کند! ➖حسین علیه‌السلام از مکه آغاز کرد تا در کوفه به انجام رساند... ➖مهدی علیه‌السلام هم از مکه آغاز می‌کند و در کوفه به انجام می‌رساند!! ان‌شاءالله در يك كلام نام حسين علیه‌السلام و مهدى عجل‌الله فرجه براى شيعيان يادآور يک حكايت ناتمام است؛ حكايتى كه آغازگر آن اباعبدالله الحسين علیه‌السلام؛ و پايان بخش آن، حضرت بقية‏الله‏‌الاعظم روحی الفداه است. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام: «روزگاری فرا رسد که مسجد کوفه نمازگاه و مصلای مهدی علیه‌السلام گردد...» امام محمد باقر علیه‌السلام: «مهدی علیه‌السلام قیام می‌کند و به سوی کوفه می‌رود و منزلش را آن جا قرار می‌دهد» 📗قصص الانبیاء، ص ۸۰ 📗بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۲۵ 📗اثبات الهداة، ج۳، ص۴۵۲ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚