🍁
آدم هایِ بی معرفتی هستیم !
زود برایِ هم تکراری می شویم
زود از هم خسته می شویم .
انگار عاشق شدن را یادمان نداده اند
پایِ حرف ماندن را ،
وفاداری را ؛
یادمان نداده اند .
اولش برای به دست آوردنِ هم ، به هر دری می زنیم
به هم که رسیدیم ؛
مقایسه می کنیم ،
دنبالِ عیب هایِ هم می گردیم ،
و راحت از هم سیر می شویم .
انصافا که آدم هایِ بی اراده و سر درگمی هستیم ،
به حرف و قول هایمان هیچ اعتباری نیست .
ما یک مشت بازنده ایم
که انتقامِ نداشته هایمان را ؛
از رابطه ها و آدم هایِ بی گناه می گیریم .
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
🍁
حیف که آدمی ...
تنها وقتی آن چین و چروکهای ترسناک...
سرزمین نازک پوستش را تسخیر میکند ...
و وقتی شتر مرگ به خانهاش نزدیک میشود ...
تازه میفهمد که باید ببیند...
باید بیشتر ببیند...
بیشتر نفس بکشد...
بیشتر راه برود...
بیشتر زندگی کند...
بیشتر عشق بورزد ...
و شاید این تقدیر آدمی است که دیر بفهمد...
آنهم خیلی دیر ...
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودکشی ...
در هرکس منحصر به خودشه !
یکی دیگه شیک نمیپوشه،
یکی دیگه آرزویی نمیکنه!
یکی دیگه به تحصیل ادامه نمیده !
یکی دیگه به خودش نمیرسه،
یکی محبت نمیکنه،
یکی دیگه محبت نمیپذیره !
و این گونه است که اکثر آدمها
در سی سالگی میمیرند و
در هشتاد سالگی دفن میشوند ...!
👤پائولو کوئلیو
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
دانی که چرا دار مکافات شدیم؟
ناکرده گنه، چنین مجازات شدیم؟
کشتیم خرد و دار زدیم دانش را !
دربند و اسیر ِ صد خرافات شدیم !
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
🌹🍃#تلنگر
صفت شغال حرص زدنه، اگه به یه مرغدونی بزنه، تا جایی که بتونه میکشه فقط، بدون اینکه حتی شاید یه دونهشون رو هم بخوره، آدمای حریص هم همینجوری هستن، همیشه در حال جمع کردن هستن، بدون اینکه هیچ لذتی از کاری که دارن میکنن برده باشن
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
فراموش نکن
تمام سرمایه زندگیت
دعای خیر والدین است
اعجازجمله معروفشان
دستت به خاک بخورد
طلا شود
را دست کم نگیر
کمترین قدردانیت این
است که دوستت دارم هایت
را از آنها دريغ نکنی
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
📘#داستان_کوتاه_خواندنی 🦋👌
در ژاپن مردمیلیونری برای درد چشمش درماني پیدا نمیکرد
بعداز ناامید شدن ازاطباء پیش راهبی رفت
راهب به او پیشنهاد کرد به غیر از رنگ سبز به رنگ دیگری نگاه نکند
وی پس ازبازگشت دستور خرید چندين بشکه رنگ سبز را داد و همه خانه را رنگ سبز زدند همه لباسهایشان را و وسایل خانه و حتی ماشینشان رابه رنگ سبز تغییر دادند
و چشمان او خوب شد.
تا اینکه روزی مرد میلیونر راهب را برای تشکر به منزلش دعوت کرد
زمانیکه راهب به محضر ميليونر میرسد جویای حال وی میشود
مرد میلیونر میگوید:
خوب شدم
ولی این گرانترین مداوایی بود که تا به حال داشته ام...
راهب با تعجب گفت اتفاقا این ارزانترین نسخه ای بوده که تجویز کرده ام
برای مداوا،تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز تهیه ميكرديد !
برای درمان دردهايت، نمیتوانی دنیا را تغییردهی...
بلکه با تغییر نگرشت میتوانی دنیا را به کام خود دربیاوری..
تغییر دنیا کار احمقانه ایست
ولي، تغییرنگرش ارزانترین و موثرترین راه است.
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
🍁
"سنگريزه" ريز است و ناچيز. اما اگر در جوراب يا کفش باشد، ما را از راه رفتن باز میدارد!
در زندگی هم بعضی مسائل ريزاند و ناچيز، اما مانع حرکت به سمت خوبیها و آرامش ما ميشوند!
کم احترامی يا نامهربانی به والدين؛
نگاه تحقيرآميز به فقرا؛
تکبر و فخرفروشی به مردم؛
منت گذاشتن هنگام کمک کردن؛
نپذيرفتن عذر خطای دوستان؛
بخشی از سنگريزههای مسير تکامل ما هستند!
آنها را بموقع کنار بگذاريم تا از زندگی لذت ببریم.
دکتر شاهین فرهنگ
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
📘#حکایت_بهلول_دانا
بهلول بعد از طی یک راه طولانی به
حوالی روستایی رسید و زیر درختی
مشغول به استراحت شد .او پاهای
خود را دراز کرد و دستانش را زیر
سرش قرار داد. پیرمردی با مشاهده
او به طرفش رفت و با ناراحتی فریاد کشید:
تو دیگر چه کافری هستی؟
بهلول که آرامش خود را از دست داده بود
جواب داد: چرا به من ناسزا می گویی؟
به چه دلیل گمان می کنی که من کافر
و گستاخ هستم؟
پیرمرد جواب داد: تو با گستاخی دراز
کشیده ای در صورتی که پاهایت به طرف
مکه قرار دارند و به همین دلیل به
خداوند توهین کرده ای!
بهلول دوباره دراز کشید و در حالی که
چشم های خود را می بست گفت:
اگر می توانی مرا به طرفی بچرخان
که خداوند در آن جا نباشد!
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
با خودم عهد کرده ام شاد باشم ؛
بیخیالِ قضاوت ها ...
متمرکز می شوم روی داشته هایم ،
به جای دشمنی ها ......
دوستانم را می بینم و شوقی که برای موفقیت و خوشبختی ام دارند .
به موفقیت و شادی هایِ پیش رو و پشت سرم چشم می دوزم ،
و میخندم ... از تهِ دلم می خندم ... ، خدایی دارم که برایِ شادی و لبخندِ من ، همه جوره حمایتم می کند .
به جایِ همه ، به خدایی تکیه می کنم که بی منت ، روزی ام می دهد و
من باخودم عهد کرده ام شاد باشم ؛
و این بزرگترین گامِ موفقیتِ من است
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
📘مکر یهودی👌👇
در نیویورک تظاهرات ضد اسراییلی صورت گرفت که در آن تعداد زیادی جوانان فلسطینی در یکی از خیابانهای بلند آن جمع شدند.
در آن خیابان تنها یک سوپرمارکت وجود داشت که مالک آن یهودی بود
تعدادی از جوانان وارد سوپر مارکت شدند و در خواست پرچمهای فلسطینی کردند
مالک آن با احترام و ادب گفت: *من یهودی هستم و فقط پرچم اسراییل دارم*
یکی از جوانان فلسطینی عصبانی شد و خواست بهآن یهودی حمله کند.
مالک گفت *چرا عصبانیت ؟؟ پرچم اسراییل بخرید و آنرا در زیر پا له کنید و سپس آن را به آتش بکشید*
جوانان از این ایده خوشحال شدند و ۲۰۰ پرچم اسراییل خریدند.
مالک یهودی هم هر پرچم را پنج برابر قیمت به آنها فروخت.
که در نتیجه آن...
نه اسراییل آتش گرفت
نه فلسطین بهجای خود بازگشت
تنها آن فروشنده زرنگ یهودی سود برد...
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
📘حکایتی زیبا و خواندنی
داستانی در باب رشوه
وﻗﺘﯽ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺣﺎﮐﻢ ﮐﺮﻣﺎﻥ ﺷﺪ، ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺎﻥ ﺑﻠﻮﭺ که از بزرگان شهر بود را دستگیر ﻭ بهمراه ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﻓﺮﺯﻧﺪ حسین خان بلوچ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ.
حسین خان ﺑﻪ ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ، وزیر فرمانفرما ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺑﮕﻮ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ میدهم و بجای آن فقط ﭘﺴﺮ خردسالم ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ و نمیرد.
ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ وقتی پیشنهاد حسین خان را شنید ﮔﻔﺖ: من که ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﺮﻣﺎﻥ هستم نظم و ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺷﻮه ﻧﻤﯽﻓﺮﻭشم.
ﻓﺮﺯﻧﺪ حسین خان ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ جلوی پدر جان داد.
اتفاقا سال بعد ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ.
فرمانفرما ﺑﺮﺍﯼ شفای پسرش ۵۰۰ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻓﻘﺮﺍ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ فرزندش ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ ﻭﻟﯽ سودی نبخشید ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ وی ﻫﻢ جلوی چشمان پدر جان داد.
ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ وزیرش ﺃﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ و ﮔﻔﺖ ﻋﺠﺐ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ، ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ در کار ﻧﯿﺴﺖ، ﻻﺍﻗﻞ ﺑﻪ ﺩﻋﺎﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩه ﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ و گرسنه ای ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﺎ ﺍﻃﻌﺎﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﭽﻪ ﺍﻡ ﺧﻮﺏ میﺷﺪ ﻭ زنده ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ.
ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﻗﺮﺑﺎﻥ، ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﻞ ﻋﺎﻟﻢ، ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ و نظم ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ گوﺳﻔﻨﺪ ﺭﺷﻮه ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﺮﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽﻓﺮﻭﺷﺪ...
نشو در حساب جهان سخت گیر
که هر سخت گیری بود سخت میر
تو با خلق آسان بگیر نیک بخت
که فردا نگیرد خدا بر تو سخت
استاد باستانی پاریزی
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
🍁 #زیبا_نوشت
✨فاصله نگیرید ؛اِنزوا ، عمر را کوتاه می کند ... !
💫قضاوت نکنید ؛مردم از شما متنفر می شوند ... !
دیگران را درک کنید و کاری کنید کنارِ شما حالشان خوب باشد ،
به همه لبخند تعارف کنید ،
این همان هوش و نبوغِ اجتماعیست ،
چیزی که لازمه ی روابطی سالم و پایدار و رمزِ محبوبیتِ شماست
قبول دارم !
💫تحملِ تفاوت ها گاهی واقعا سخت می شود
من خودم هرازگاهی کم می آورم از این پیچیدگیِ عجیب
اما باید این را پذیرفت و هضم کرد که هم انسان ها و هم شرایط و مشکلاتشان با هم فرق دارد
💫نمی شود از همه توقعِ سازگاری و همراهی داشت
اما می توان این تفاوت ها را درک کرد و روابطِ بهتری داشت
باید با ناملایمتی ها مدارا کرد
باید کمی همدل بود ،
💫این مردم ... حتی شادترینشان هم مشکلاتِ خودش را دارد
اینقدر انگشتِ تقصیر به سمتِ هم نگیریم
باور کن که آدم ها نمی خواهند بد باشند
آدم ها متفاوتند ، همین ... !
می توان با وجودِ تمامِ تفاوت ها کنارِ هم شاد بود
می توان جامعه ی بهتری داشت 💝
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
C᭄҉
" خودت رو لایق آرزوهات کن! "
توی این دنیا چیزی به نام قانون جذب و میدان مغناطیسی وجود داره.
چیزهای خوب جذب آدم های خوب میشن.
چیزهای معمولی جذب آدم های معمولی.
هر چه اندیشه هات و تلاش هات بزرگتر باشه بیشتر خودت رو لایق آرزوها و اهداف بزرگتر میکنی.
زندگی معمولی و از روی نیاز مختص آدم های معمولیه و زندگی خوب و بدون نیاز، مختص افراد بی نیاز و بزرگ.
پس یاد بگیریم به جای کوچیک کردن و محدود کردن دنیامون، خودمون رو بزرگ کنیم. دنیا گوش به فرمان ماست...
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
📚#شعری_زیبا_از_حافظ
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
👌بیاید اینگونه باشیم 🌹
حواسمان باشد هیچگاه از اطرافیان خود نپرسیم:
پدر یا مادرت، چگونه از دنیا رفت؟
هیچگاه از پدر یا مادری نپرسیم که فرزندتون چطوری درگذشت؟
هیچگاه از كسیكه هنوز كاری واسه خودش پیدا نكرده (خصوصا در جمع) نپرسیم؛ هنوز بیكاری؟
اگر هم کاری از دستمون بر میاد، تو جمع اینکار رو نکنیم.
هیچگاه از فقیر و تنگدست نپرسیم؛ پول احتیاج داری؟
بدون اینكه بخواد، بهش بدیم تا همیشه براش عزیز بمونیم و حرمت و احترام رو حفظ کنیم.
شما خواهرم...
هیچگاه از زنـے كه بچه دار نمیشه نپرسید؛ هنوز بچه دار نشدین؟
بلكه از یزدان پاک بخواهید بهشون فرزندی نیکو عطا كنه.
هیچگاه از میهمان نپرسیم؛ آب یا خوراکـے میل دارید؟
بلكه بدون چون و چرا ازش پذیرایـے كنیم.
به این میگن میهمان نوازی.
هیچگاه از مجردی نپرسیم؛ چرا هنوز ازدواج نکردی؟
بلكه از یزدان پاک بخواهیم، همسری شایسته نصیبش گرداند.
هیچگاه بخاطر خنداندن دیگران کسـے را مسخره نكنیم،
همیشه آنچه برای خود نمـےپسندیم برای دیگران هم نپسندیم.
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
🍁
مادرهای ما از نسل مادرهایی هستند که تخت
دونفره نداشتن اما شب سرشون رو با شریک زندگیشون، روی یک متکا میذاشتن....
عاشقانههاشون رو جار نمیزدن .....
مادرهای ما از نسل مادرهایی هستند که به قناعت و قانع بودن افتخار میکردند.......
مادرهای ما یک میز پر از عطر ولاک و سرخاب و ماتیک نداشتن اما بعد از حمام لپهاشون گل میانداخت و لباسهاشون بوی عطرِحنا و گلاب میداد...........
مادرهای ما با کم و زیادِ زندگی
ساختن و دَم نزدن ...
صبور بودن...
کیک تولد و کادو ولنتاین و سالگرد ازدواج نداشتن اما خندههاشون عمیق و از ته دل بود.......
مادرهای ما هود و ماکروفر و ظرفشویی نداشتن اما خونههاشون همیشه بوی تمیزی میداد.....
عطر ِغذاشون تا سر کوچه میومد .....
سبزی و نون تازشون همیشه تو سفره بود .....
شیشههای ترشیشون روی طاقچه چیده بود ....
نگران مانیکور پدیکور ناخنهاشون نبودند ......
با دستهاشون کتلت درست میکردند اونقدر خوشمزه که انگشتامون رو هم باهاش میخوردیم ......
مادرهای ما واقعی بودند ......
زندههاشون موندگار و با عزت
رفتههاشون در بهشت جاودانه..
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
🔆 #پندانه
🔺 چرا ظالمها سالمترند؟
🔸چرا بعضی آدمها با کوچکترین گناهی تو همین دنیا مجازات میشن اما یه سری هر گناهی دلشون میخواد میکنن و روز به روز هم پیشرفت دارن؟ پس عدالت خدا کجاست!!
🔻 آدمها سه دستهاند:
عینک
ملحفه
فرش
🔸وقتی یک لکه چای بنشیند روی عینک بلافاصله آن را با دستمال کاغذی پاک میکنی!
🔸وقتی همان لکه بنشیند روی ملحفه، میگذاری سر ماه که با لباسها و ملحفهها جمع شود و همه را با هم با چنگ میشوری!
🔸اما وقتی همان لکه بنشیند روی فرش میگذاری سر سال با دسته بیل به جانش میافتی!
🔹خدا هم با بندههای مومنش مثل عینک رفتار میکند. بندههای پاک و زلال که جایشان روی چشم است تا خطا کردند بلافاصله حالشان را میگیرد (البته در دنیا و خفیف)، دیگران را به موقعش تنبیه میکند آن هم با چنگ و آن گردنکلفتهایش را میگذارد تا چرکهایشان جمع شود.
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
📜حکایت زیبا و پند آموز پنجره و آینه
جوان ثروتمندی نزد یک روحانی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. روحانی او را به کنار پنجره برد و پرسید: پشت پنجره چه می بینی؟ جواب داد: آدمهایی که میآیند و میروند و گدای کوری که در خیابان صدقه میگیرد.
بعد آینهی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در این آینه نگاه کن و بعد بگو چه میبینی؟ جواب داد: خودم را میبینم.
دیگر دیگران را نمیبینی! آینه و پنجره هر دو از یک مادهی اولیه ساخته شدهاند، شیشه. اما در آینه لایهی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمیبینی. این دو شی شیشهای را با هم مقایسه کن.
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را میبیند و به آنها احساس محبت میکند. اما وقتی از نقره (یعنی ثروت) پوشیده میشود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقرهای را از جلو چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری.
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
شیرین من بمان مگر این روزگار تلخ
فرهاد خسته را به نگاهی امان دهد
در زلف شب گره بزن آن زلف مست را
شاید شبم به سوی تو راهی نشان دهد...🌱
.
.
🎼 کانال باران نیکراه👇
🎼
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
🍃👈
❤تنها صداست که می ماند......❤
🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙
📘#حکایت
ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧه ﯾﺎﺭﺵ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺯﺩ. ﻣﻌﺸﻮﻕ ﮔﻔﺖ: ﮐﯿﺴﺖ؟
ﻋﺎﺷﻖ ﮔﻔﺖ: »ﻣﻦ« ﻫﺴﺘﻢ...
ﻣﻌﺸﻮﻕ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ, ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﻭﺭﻭﺩ ﺧﺎﻣﺎﻥ ﻭ ﻧﺎﭘُﺨﺘﮕﺎﻥ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ...
ﺗﻮ ﺧﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ...
ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺪﺗﯽ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺑﺴﻮﺯﯼ ﺗﺎ ﭘﺨﺘﻪ ﺷﻮﯼ ﻫﻨﻮﺯ ﺁﻣﺎﺩﮔﯽ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﯼ...
ﻋﺎﺷﻖ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﯾﮑﺴﺎﻝ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺩﻭﺭﯼ ﻭ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺳﻮﺧﺖ...
ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧه ﻣﻌﺸﻮﻕ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﻭ ﺍﺩﺏ ﺩﺭ ﺯﺩ... ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺳﺨﻦ ﺑﯽ ﺍﺩﺑﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﯿﺎﯾﺪ.
ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﺩﺏ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﮔﻔﺖ: ﮐﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ؟
ﻋﺎﺷﻖ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺩﻟﺒﺮ ﺩﻝ ﺭبا ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﺴﺘﯽ...
ﺗﻮﯾﯽ, ﺗﻮ...
ﻣﻌﺸﻮﻕ ﺩﺭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺗﻮ ﻭ ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯿﺎ
ﺣﺎﻻ ﯾﮏ (ﻣﻦ) ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺩﻭ (ﻣﻦ)ﺩﺭ ﺧﺎﻧﺔ ﻋﺸﻖ ﺟﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ. ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﺮ ﻧﺦ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﻭ ﺷﺎﺧﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭ ﺳﻮﺯﻥ ﻧﻤﯽ ﺭﻭﺩ...
ﮔﻔﺖ :
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﭼﻮﻥ ﻣﻨﯽ ﺍﯼ ﻣﻦ
ﺩﺭﺁ ﻧﯿﺴﺖ ﮔﻨﺠﺎﯾﯽ
ﺩﻭ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺮﺍ
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️در این شب زیبا ..
🌹دعایتان میڪنم بخیر
❤️نگاهتان میڪنم به پاڪی
🌹یادتان میڪنم بخوبی
❤️هرجا هستید
🌹بهترینها را برایتان آرزو دارم
❤️شبے زیباو سراسر آرامش
🌹درآغوش مهربانے هاے خداداشته باشید
❤️ #شبتون_بخیر⚜
.....
💞خوشبختی گاهی ، آنقدر دم دستمان است که نمیبینیمش ، که حسش نمیکنیم ،
چایی که مادر برایمان میریخت و میخوردیم ، خوشبختی بود ،
دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن ، خوشبختی بود ،
خنده های کودکیهامان ، شیطنت ها ، آهنگ های نوجووانیمان ، خوشبختی بود ،
اما ، ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم ، چای را با غر غر خوردیم که کمرنگ یا پر رنگ است ، سرد یا داغ است ،
زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم و آسوده بدویم ،
گفتند ساکت ، مردم خوابیده اند و ما ، غر غر کردیم و توپمان را محکمتر به دیوار کوبیدیم ،
خوشبختی را ندیدیم یا ، نخواستیم ببینیم شاید ،
اما ، حالا ، دوست نازنینم، هرکجا که هستی ، هر چند ساله که هستی ، با تمام گرفتاریهای تمام نشدنی ها که همه مان داریم ،
امروز را ، قدر بدان ، خوشبختی های کوچکت را بشناس و باور کن ،
عشق را بهانه کن ، برای بوییدن دامان مادرت که هنوز داریش ، برای بوسیدن دست پدرت که هنوز نمیلرزد ،هنوز هست ،
بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک دوست ،
رفیق جانم ، خوشبختی ها ماندنی نیستند ،
اما ، میشود تا هستند زندگیشان کرد ، نفسشان کشید....
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚
🍁
با ۵ روش انرژیهای منفی را از خود دورکنیم و به آرامش برسیم ...
۱- "دوست داشتن" ..
سعی کنید همه را دوست داشته باشید،
نفرت داشتن انرژی منفی دارد ..
۲- " بخشش " ..🌼🍃
سعی کنید اشتباهات دیگران را ببخشید،
حس انتقام انرژی منفی دارد ..
۳- " غیبت " ..
همیشه خوبی دیگری را بگویید،
بدگویی انرژی منفی دارد ...
۴- "صداقت و راستگویی" ..🌼🍃
راست بگویید یا چیزی نگویید.
دروغگویی انرژی منفی دارد ...
۵- "حقالناس " ..🌼🍃
حق دیگران را ضایع نکنید،
ضایع کردن حق دیگران انرژی منفی دارد.
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
۰
۰
📚@sarguzasht📚