eitaa logo
سـرکـشِ قـلـبـم!❤️‍🩹
4.2هزار دنبال‌کننده
916 عکس
255 ویدیو
1 فایل
«بسم‌تعالی» قربان مردمک‌های بی‌قرار چشم‌هایت بروم، قربان غم و شادی‌ات بروم. تو چه هستی که جز با تو آرام نمی‌گیرم. حتی جای پایی از تو در خاک برای من کافی‌ست. کپی برداری حتی با ذکرنام نویسنده حرام و پیگرد قانونی دارد 🖇️ جهت عضویت درvip
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  طـعم‌ نَـعـنــٰـا 💞‌ ‌ رمــــان ‌طــعـمِ عـشـق❤🥺 ‌ ‌ ‼️سنجاق چک کنید‼️
ناراحت که شدی قرانت را باز کن آنجاست که لابه لای صفحاتش آرامش و اطمینان را پیدا میکنی ‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌❤️‍🔥 | @Taem_Naena 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
•‌----------------🪴🌝‌----------------• لبخند خسته‌ای به روم زد که به سمتش رفتم و دستش و گرفتم. خانم‌بزرگ به سیما اشاره‌ای زد که به سمت ارسلان اومد و باهم کمکش کردیم به سمت اتاقش بره. همه‌ی خدمه‌ها دور ایستاده بودن. با صدای روشنک، متعجب به سمتش برگشتم. - ارسلان؟ حالت خوبه؟ از این همه دوگانگی یه حالی شدم... غیر قابل باور بود که این همه دورویی می‌کرد. ارسلان با خشکی جوابش و داد. وقتی وارد اتاق شدیم، روی تخت دراز کشید. - چرا خودت و خسته می‌کنی؟ - به شما چه؟ - به من چه؟ - بله به شما چه. - عه؟ - چطور اون موقع که من خواستم بمونم ولی نذاشتی، به من ربطی نداشت... ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌ ‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌❤️‍🔥 | @sarkesh_novel 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو •‌----------------🪴🌝‌----------------• 📵
«چه کسی می‌گوید من بروز نمی‌دهم؟ همه چیز را به خدایم گفته‌ام...!» ‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌❤️‍🔥 | @Taem_Naena 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
از ما، تنها من مانده‌ ام آن هم تویی. ‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌❤️‍🔥 | @Taem_Naena 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
گاه باید روئید ، از پسِ آن باران گاه باید خندید بر غمی بی‌ پایان! ‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌❤️‍🔥 | @Taem_Naena 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
دلم دیوانه بودن با تو میخواست ‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌❤️‍🔥 | @Taem_Naena 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
•‌----------------🪴🌝‌----------------• - عجب... - عجب نداره. - ساکت باش. وقتی دیدم جدیه، صلاح دیدم ساکت باشم؛ ولی آخه نمی‌تونستم جلوی زبونم و نگه دارم. - ارسلان جان؟ - بگو. - خب چته؟ - گفتم ساکت باش، لام‌تا‌کام حرف نزن، خب؟ - با من این‌طوری حرف نزن. - هر موقع یاد گرفتی زبون‌درازی نکنی، باهات این‌طوری حرف نمی‌زنم. - چی کار کنم من؟ - هیچی، بشین بر و بر من و نگاه کن. با خنده گفتم: - چشم. نگاه بدی بهم انداخت که گفتم: - باشه ببخشید، تو استراحت کن، من یه چیزی برات بیارم. ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌ ‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌❤️‍🔥 | @sarkesh_novel 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو •‌----------------🪴🌝‌----------------• 📵
•‌----------------🪴🌝‌----------------• - این عمارت خدمه نداره؟ - ایرادی داره خودم از شوهرم مراقبت کنم؟ - تو که این همه به فکر من نبودی. در حالی که از حرفش دلگیر شدم، گفتم: - من اگر به فکرت نبودم این همه به آب و آتیش نمی‌زدم. فقط نگاهم کرد که بلند شدم. - بشین، به سیما می‌گم بیاره. - خودم... - گفتم بشین! چند دقیقه بعد یکی از خدمه‌ها با یه سینی وارد شد. سینی رو از دستش گرفتم و روی میز کنار تختش گذاشتم. - تو ناهار نخوردی آتی؟ - نه منتظر تو بودم. چپ‌چپ نگاهی بهم انداخت و گفت: - برای خودت غذا بکش. ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌ ‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌❤️‍🔥 | @sarkesh_novel 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو •‌----------------🪴🌝‌----------------• 📵
کاش یاد بگیریم زاپاس برا رابطه نیست ‏برا ماشینه!!! ‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌❤️‍🔥 | @Taem_Naena 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
به خودت ايمان داشته باش چون تو قوي ترين آدم زندگي خودتی..‌‌. ‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌❤️‍🔥 | @Taem_Naena 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
اگر بد بود شد تجربه، اگر خوب بود شد خاطره غصه چیو میخوری رفیق؟ ‌ @khallvat 💞 ⃟ٖٜٖٜٖٜ⋆̩☽⋆゜
حقیقتش این است،که تو هرجور که زندگی میکنی برنده ای...پس : زندگی کن،به سبک خودت ‌ @khallvat 💞 ⃟ٖٜٖٜٖٜ⋆̩☽⋆゜