16.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولین جشنواره استانی
فرهنگی هنری و دانش بنیان
•| فَردُخت قم |•
🔅 محورهای رقابت :
_ بخش اثر (ارائه نمونه کار دوخته شده)
_ بخش طراحی (ارائه طرح با تکنیک طراحی دستی)
_ بخش تحقیق و پژوهش (ارائه آثار علمی پیرامون محورهای مشخص شده)
🔅سطح رقابت :
_ ویژندها (خانه های مد دارای نمانام) تولیدی ها
_آزاد
_دانشجویی و دانش آموزی
🔰مانتو اجتماع|طراحی کالکشن خانواده|پژوهش
📅مهلت ثبت نام : ١۵ شهریور ماه ۱۴۰۳
⏳مهلت تحویل آثار: ١۵ مهرماه ۱۴۰۳
🔅مزایای جشنواره :
_ مشاوره تخصصی رایگان
_ برگزاری کارگاه های حضوری و مجازی
_ اعطای مدرک معتبر
_ معرفی به پنجمین دوره ملی جشنواره فَردُخت
_ تقدیر از نفرات اول تا سوم هر بخش با اهدای جوایز نفیس تا سقف صد میلیون تومان 🎁
🔻 لينك ثبت نام :
https://survey.porsline.ir/s/mwJOrXXa
📎جهت كسب اطلاعات بيشتر به کانال و آیدی زیر مراجعه کنید.
https://eitaa.com/Fardokht_qom
| @Zanane_Tarikh_Saz |
📌آدرس دبیرخانه :
پل حجتیه، ساختمان آموزشی آیت الله سعیدی، سازمان بسیج جامعه زنان استان قم
🔹خبرگزاری بسیج استان قم🔹
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
۹ شهریور ۱۴۰۳
☑️ اجازه افزایش قیمت بنزین را نمیدهیم
🔸رمضانعلی سنگدوینی، نایب رئیس کمیسیون انرژی مجلس:شدت مصرف انرژی در کشور ما نسبت به دیگر کشورها بالاست، اما نکته مهم این است که آیا ما برای مردم این شرایط را فراهم کردیم که شدت مصرف انرژی را کاهش دهند؟!
🔸مجموعهای عوامل وجود دارد که باید برای کاهش مصرف انرژی در حوزههای مختلف، از جمله آب، برق، گاز و بنزین مورد توجه قرار گیرند. صرف اینکه به مردم بگوییم صرفه جویی کنید، شدت مصرف انرژی را نمیکاهد، بلکه اجرای این سیاست، نیازمند ابزار و روشهایی است.
🔸مجلس اجازه افزایش قیمت بنزین را نمیدهد. در هر کاری که قرار است انجام شود، نباید اجازه داد به طبقات پایین و ضعیف جامعه خسارت وارد شود. وقتی انرژی و سوخت گران میشود، روی همه مسیرها تاثیر میگذارد.
🔸 اجرای این سیاستها، باید به نحوی باشد که مردم احساس نکنند که زندگی گران شده و بر معیشتشان تاثیرگذاشته است. اگر این مسیر را نرویم، میان مردم نارضایتی ایجاد میشود و اذیت میشوند.
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
۹ شهریور ۱۴۰۳
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
🚨🥇 تیم ملی المپیاد نجوم و اختر فیزیک ایران با ۵ مدال طلا در المپياد جهانی، اول شد! ⭕️ در هفدهمین
🚨 توئیت عالی #مهدی_ترابی درباره پنج ستاره المپیاد نجوم ایران و حجاب یکی از اعضای تیم المپیاد 👏
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
۹ شهریور ۱۴۰۳
27.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زنان بنی اسد در یک سنت صد ساله، یاد تدفین شهدای عاشورا رو زنده میکنند! 😭
#حسین
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
۹ شهریور ۱۴۰۳
سلام خوبین
این حلزون ها که همیشه برامون سوال بود چیزی داخل هست یانه؟
بلاخره امروز ما موفق شدیم حلزونشو ببینیم
گفتم شاید برای مخاطبین کانال هم جالب باشه ببینن 😉😉
#ارسالیخانماسماعیلی
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
۹ شهریور ۱۴۰۳
🛑 نیمه شب یا فردا صبح نتایج کامل آزمون سراسری را در سایت سنجش قرار خواهیم داد
رئیس سازمان سنجش :
🔹از داوطلبین عزیز خواهشمندم وارد سایت نشوند و سایت را در اختیار ما بگذارند زیرا هر چه مراجعه به سایت سازمان سنجش بیشتر باشد زمان بارگزاری ما طولانی تر خواهد بود.
➖➖➖➖➖➖➖➖
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
۹ شهریور ۱۴۰۳
🔺حضور دختر پزشکیان و پسر عارف در جلسات رسمی حاکمیتی بدون مسئولیت حقوقی آیا مصداق بازگشت #آقازادگی نیست؟
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
۹ شهریور ۱۴۰۳
#غروبجمعه
🍂امروز غروب آمد و دلدار نیامد
می سوزد و می سازد و آن یار نیامد
🍂ما مشتری لایق آن ماه نبودیم...
یوسف ته چاه ماند و به بازار نیامد!!
🍂گویند که یک جمعه بود روز ظهورش
یک صبح دگر شب شد و انگار نیامد!!
#اینجمعههمازدستوشدویارنیامد
#امام_زمان
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
۹ شهریور ۱۴۰۳
۹ شهریور ۱۴۰۳
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
#رمان_آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت هفتاد و دوم و سوم: جولیا همانطور که با چشم های پر از خشم و کینه
#رمان_آنلاین
زن، زندگی، آزادی
قسمت هفتاد و چهارم:
سرفه هایم شدید شد، جولیا همانطور که با تعجب نگاهم می کرد گفت:چی شده؟ یعنی باور کنم از ترست اینجور شدی؟!
با اشاره بهش فهموندم آب میخوام..
لیوان آبی که نمی دانم از کجا آورد را به طرفم داد، احساس خفگی داشتم، انگار قلب کوچک یک جایی بین مری و معده ام گیر کرده بود.
لیوان آب را یک نفس سرکشیدم، نفسم آزاد شد و همانطور که با پشت دست اشک چشمهایم را پاک می کردم گفتم: مگه من چه چیز پنهانی دارم که می خوایید بازدید بدنی کنید و بعد دکمه های مانتوم را باز کردم و تاپ سفید رنگ زیرش پیدا شد.
جولیا دستی به صورتش کشید و گفت: خیلی خوب، دنبال من بیا..
مثل بره ای سر به زیر دنبالش حرکت کردم،انگار محکوم به گوش کردن بودم.
جولیا وارد اتاق کناری شد، اتاقی بر خلاف اتاق قبلی بسیار کوچک با یک تخت چوبی یک نفره و فرشی قهوه ای کوچک که کف اتاق را پوشانده بود.
روبه روی اتاق هم در سیاه کوچکی بود که بی شک سرویس های قسمت بالا بود، من زمان آمدن اینقدر هول بودم که اصلا به دکوراسیون داخلی خانه دقت نکرده بودم.
جولیا اتاق را نشانم داد و گفت: فعلا اینجا باش ، اما زیادی بهش عادت نکن ، چون به زودی میان دنبالت، این را گفت و از اتاق بیرون رفت.
در را بستم و به سمت تخت رفتم، اینقدر خسته بودم که خودم را روی تخت ولوو کردم.
خیره به سقف کبود بالای سرم بودم نمی دونم تلقینی بود یا هنوز اون قلب طلایی کوچک یه جایی توی مری ام گیر کرده بود، احساس سنگینی خاصی ما بین دنده هام میکردم.
خسته بودم شدید، اما انقدر اتفاقات رنگ و وارنگ پشت سرهم برایم افتاده بود که با وجود سنگینی پلک هایم،اما نمی توانستم راحت بخوابم.
اصلا نمی دونستم به کدام موضوع فکر کنم همانطور که در افکار مختلف غوطه ور بودم با دردی که در شکمم پیچید، تازه یادم افتاد گرسنه ام..
اما اگر هزاران غذای رنگارنگ هم در جلوی چشمم قطار می کردند، محال بود لقمه ای از گلویم پایین برود.
دستم را روی شکمم گذاشتم و یکدفعه یاد زهرا افتادم، خدا را شکر که زهرا از دام این شیاطین جست...راستی چی شد که اینجور شد؟ ایا واقعا اون پلیسا...؟!
به پهلو خوابیدم و سعی کردم به هیچ چیز فکر نکنم که در اتاق را زدند.
جولیا با سینی در دست داخل شد.
سینی را روی میز کنار پنجره گذاشت..تازه اینموقع بود که متوجه میز و پنجره شدم، پنجره ای که رو به بیرون باز میشد، انگار در لندن زمین زیاد داشتند چون تا اونجایی دیدم ، اکثر خونه هاشون ویلایی با سقف شیروانی بودند، شاید هم من را قسمتی از شهر آورده بودند که سبک ساختمان سازیشون این شکلی بود.
بی توجه به جولیا ،سرم را به طرف دیوار کردم، دیگه اصلا نمی خواستم چیزی ببینم یا بفهمم، من که قرار بود بمیرم...وای خدای من! توی غربت به دست یک مشت جانی قراره بمیرم..
با صدای جولیا به خود امدم...احتمالا چیزی نخوردی، چون باشناختی از کریستا دارم هر چیزی در اولویتش هست غیراز خورد و خوراک زندانی هاش، اونم در مواردی منحصربه فرد که قرار باشه عنقریب طرف را قربانی کنه به خوردنش اهمیت میده، پاشو هر چی برات آوردم بخور...هر چیزی که آوردم متوجه شدی؟!
ببین تو چه بخوای و چه نخوای قراره قربانی بشی، اونم قربانیی که من پیدا کردم ، من آموزش میدهم تا گناهانم بریزه و بتونم یه مقام هم توی انجمنون کسب کنم.
اگر عاقل باشی و هر چی گفتم بدون کم و کاست قبول کنی منم قول میدم که مرگ بدون دردی داشته باشی، اما اگر بخوای لجبازی کنی ، منم کاری میکنم که زجر کش بشی..
با این حرفها پشتم لرزید...یعنی قرار بود چی به سرم بیاد؟!
اما نه...من نمی خورم...بزار ازگشنگی بمیرم...ناگهان با کشیده شدن موهام انگار هنگ کردم..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
۹ شهریور ۱۴۰۳