پس از یک دوره بیماری طولانی سرانجام مردم، و دیدم که ایستادهام و بیماری جسمی که داشتم ندارم و تندرستم، و خویشان من در اطراف جنازه برای من گریه میکنند، و من از گریه آنها اندوهگینم و به آنها میگویم: من نمردهام، بلکه بیماریم دفع شده است، ولی کسی گوش به حرف من نمیکند. گویا مرا نمیبینند و صدای مرا نمیشنوند. دانستم که آنها از من دورند و من با دید آشنایی و دوستی با آن جنازه مینگرم، به خصوص بشره چپ آن را که برهنه بود و چشمهای خود را به آنجا دوخته بودم.
بعد از غسل و دیگر کارها جنازه را به طرف قبرستان بردند، من هم جزو مشیعین (تشییع کنندگان) رفتم. در میان آنها بعضی از جانوران وحشی و درندگان از هر قبیل میدیدم و...
ادامه دارد...
برشی از کتاب #سیاحت_غرب
کانال سرنوشت انسان: @sarneveshte_ensan
بعد از غسل و دیگر کارها جنازه را به طرف قبرستان بردند، من هم جزو مشیعین (تشییع کنندگان) رفتم. در میان آنها بعضی از جانوران وحشی و درندگان از هر قبیل میدیدم و از آنها وحشت داشتم، ولی دیگران وحشت نداشتند و آنها نیز نسبت به آنان اذیتی نداشتند، گویا اهلی و به آنها مأنوس بودند.
جنازه را به گور سرازیر نمودند، من در گور ایستاده بودم و تماشا میکردم و در آن حال مرا ترس و وحشت گرفته بود، به ویژه هنگامی که دیدم در گور جانورهایی پیدا شدند و به جنازه حمله ور گردیدند، ولی آن مردی که در گور جنازه را خوابانید متعرض آن جانورها نشد، گویا آنها را نمیدید. و از گور بیرون شد. من از جهت علاقهمندی به جنازه، برای بیرون نمودن آن جانوران داخل گور شدم، ولی آنها زیاد بودند و بر من غلبه داشتند؛ و دیگر آنکه مرا چنان ترس فرا گرفته بود که تمام اعضای بدنم میلرزید. از مردم دادرسی خواستم، ولی کسی به دادم نرسید و همه مشغول کار خود بودند، گویا هنگامه میان گور را نمیدیدند. ناگهان اشخاص دیگری در گور پیدا شدند...
ادامه دارد
برشی از کتاب #سیاحت_غرب
کانال سرنوشت انسان: @sarneveshte_ensan
سرنوشت انسان
بعد از غسل و دیگر کارها جنازه را به طرف قبرستان بردند، من هم جزو مشیعین (تشییع کنندگان) رفتم. در میا
ناگهان اشخاص دیگری در گور پیدا شدند که با کمک آنها آن جانوران فرار نمودند، خواستم از آنها بپرسم که: چه کسانی هستند؟ گفتند:
[إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ] [به راستی که کارهای نیک، بدیها و کارهای زشت را از بین میبرند. «سوره هود آیه ۱۱۴»] و ناپدید شدند.
پس از فراغت از این هنگامه، ملتفت شدم که مردم سر گور را پوشانیدهاند و مرا در میان گور تنگ و تاریک، ترک کردهاند. و میبینم آنها را که رو به خانههایشان میروند و حتی خویشان و دوستان و زن و بچه خودم که شب و روز درصدد آسایش آنها بودم. از بیوفایی آنان بسی اندوهناک شدم و از خوف و وحشت گور و تنهایی، نزدیک بود دلم بترکد.
با حال غربت و وحشت فوق العاده و یأس از غیر خدا، در بالاسر جنازه نشستم. کم کم دیدم قبر میلرزد و از دیوارها و سقف...
ادامه دارد...
برشی از کتاب #سیاحت_غرب
کانال سرنوشت انسان: @sarneveshte_ensan
کم کم دیدم قبر میلرزد و از دیوارها و سقف لحد خاک میریزد، به خصوص از پایین پای قبر که بسیار تلاطم داشت، کأنه جانوری میخواهد آنجا را بشکافت و داخل قبر شود. بالاخره آنجا شکافته شد، دیدم دو نفر با رویهای موحش و هیکل مهیب، مثل دیوهای قوی هیکل داخل قبر شدند که از دهان و دو سوراخ بینیشان دود و شعله آتش بیرون میآمد، و گرزهای آهنین که با آتش سرخ شده بود و برقهای آتش از آنها میجست در دست داشتند. صدای رعد آسا که گویی زمین و آسمان را به لرزه در آورد از جنازه پرسیدند: «من ربک» یعنی پروردگارت کیست؟
من از ترس و وحشت نه دل داشتم و نه زبان. در این فکر بودم که جنازه بیروح چگونه جواب اینها را خواهد داد، و یقیناً با آن گرزها خواهند زد و قبر را پر از آتش خواهند نمود و با آن وحشت مالاکلام (غیر قابل بیان) این آتش سوزانهم سربار خواهدشد، پسبهتراست کهجواب بگویم
توجه نمودم به سوی حق و چاره ساز بیچارگان و کارساز درماندگان. و در دل متوسل شدم به علی بن ابیطالب (ع)؛ چون او را به خوبی میشناختم و دادرس درماندگان میدانستم و دوستش میداشتم، و قدرت و توانایی او را در همه عوالم و منازل نافذ میدانستم.
و این یکی از نعمتها و چاره سازیهای خداوند بود که در چنین موقع وحشت و خطرناک که آدمی از هوش بیگانه میشود؛ که (و مردم را در قیامت مست میبینی، در حالی که مست نیستند. سوره حج آیه ۲) آن وسیله بزرگ را به یاد آدمی می آورد.
ادامه دارد...
برشی از کتاب #سیاحت_غرب
کانال سرنوشت انسان: @sarneveshte_ensan
سرنوشت انسان
کم کم دیدم قبر میلرزد و از دیوارها و سقف لحد خاک میریزد، به خصوص از پایین پای قبر که بسیار تلاطم د
به مجرد خطور و الهام این فکر، قلبم قوت گرفت و زبانم باز شد.
چون سکوت و لاجوابی من به طول انجامیده بود، آن دو سائل با غیظ و شدت مالاکلام دوباره سوال نمودند: «خداوند و معبود تو کیست؟» به صورت و هیبتی که ۱۰۰ درجه از اولی سختتر و شدیدتر بود. و از شدت غیظ صورتشان سیاه، و از چشمهایشان برق آتش شعله میزد، و گرزها بالا رفت و مهیای زدن شدند. مثل اول نترسیدم، با صدای ضعیف گفتم: معبود من خدای یگانه بیهمتاست.
هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ ۖ هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (آیات ۲۲ و ۲۳ سوره حشر)
این آیه شریفه را که در دنیا در تعقیب نماز صبح به خواندن آن مداومت داشتم، محض اظهار فضل برای آنها خواندم، که خیال نکنند بنی آدم فضلی و کمالی ندارند، چنانکه روز اول بر خلقت بنی آدم اعتراض نمودند که: «غیر از فساد و خونریزی چیزی از آنها نیست. آیه ۳۰ سوره بقره»
پس از تلاوت آیه شریفه در جواب آنها، دیدم غضب آنها شکست و گرفتگی صورتشان فرو نشست. حتی یکی به دیگری گفت...
ادامه دارد...
برشی از کتاب #سیاحت_غرب
کانال سرنوشت انسان: @sarneveshte_ensan