بزرگی میگفت:
من روضه علی اکبر رو فقط یه جور میتونم بخونم..
تسبیحش رو انداخت وسط جمعیت گفت بیارینش!
بار دوم تسبیح رو پاره کرد انداخت وسط جمعیت دوباره گفت بیارینش..
اوردن ولی چند تا از دونه های تسبیح بین جمعیت پیدا نشد
گفت تن علی اکبر اینجوری بود...
اباعبدالله هرچی گشت بازم بعضی تیکه های بدن پیدا نشد!
تن پر هیبتی داری که در قیمت نمی گنجد...
دل پر جرأتی داری که در قیمت نمی گنجد...
چراغ چشم لیلا(س)یی ، محمّد(ص) سیرت و صورت...
قیامت قامتی داری که در قیمت نمی گنجد...
یــا علـــی اڪبــــــر
ز دستم می روی اما صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
سرم را می گذارم روی کتف خواهرم زینب
الا ای محرم دردم چرا اکبر نمی آید
ماهی که ز آفتاب روشن تر بود
لب تشنۀ آب و تشنۀ باور بود
می رفت و دل از حسین می برد که او
پیغمبر کربلا، علی اکبر بود