eitaa logo
سرزده
212 دنبال‌کننده
22 عکس
3 ویدیو
1 فایل
می‌خواهم بدانم مردم بیشتر از چه می‌ترسند؟تصور می‌کنم بیشتر از چیزهایی می‌ترسندکه آن‌ها را از مسیر عادتشان خارج میکند
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 غریب و آشنا گاهی که به کوچه و خیابان یا در یک جلسه یا هر جا که فکرش را بکنی میروم ناخواسته کسی یا رهگذری را میبینم که آشناست اما این آشنایی عمرش کوتاه میشود و آن آشنا ناشناس میشود . او میخواهد غریبه بماند و تو را هم در غربت نگه دارد. اما غربتی که میگویم تجربه شخصی من و او نیست. اگر ما برای هم غریب و جدا افتاده میشویم. چون هردوی ما از این عالم جدا افتاده ایم. ما چون از عالم و جهان دوریم در میانه راه غریب و ناشناس میشویم. دیگر بین من و او قصه ای هم آغاز نمیشود و همه نگرانی ها و انتظارها ، توجه ها ، بی تابی ها و حتی تاب آوردن ها، و چشم به راه بودن ها که با قصه ای میتوانست آغاز شود مجالی برایش نیست. تا دیگر ما فقط در دوری از هم به سر ببریم! آکنده از هر نوع بیم و هراس و خطر از آینده که نمی‌دانیم کی می آید؟ اما خواست من و او نیست که ناآشنا و غریبه باشیم بلکه عالم ما عالم قهر و جدایی است . حتی اگر آشنا شویم به هر سوی که برویم قهر و غلبه سر پنجه های خودش را شبکه وار از هرسو فعال میکند و گل دوستی و مهر را به قهر و کین می‌کشاند. ولی طریق آشنایی و دوستی راه و منزلی بس خطرناک دارد. منزل دوستی در این جهان در کشتی شکسته ای که در بیم موج های عظیم و مردابی هولناک به سر میبرد واقع شده و راه رفتن به سوی آن در طریق امن و آسایش میسر نیست! دیگر نه تنها قصه ای بین من و او نیست بلکه قصه ای بین هیچکس در نمیگیرد . اگر قصه ای در این روزگار باشد قصه ی دور افتادن ماست از عالم! اما کیست که بتواند قصه ی دور افتادن ما را از این عالم بگوید؟ @sarzadee
من که در آتشِ سودای تو آهی نزنم کِی توان گفت که بر داغ، دلم صابر نیست روز اول که سرِ زلفِ تو دیدم گفتم که پریشانیِ این سلسله را آخر نیست سَرِ پیوند تو تنها نه دلِ حافظ راست کیست آن کِش سَرِ پیوند تو در خاطر نیست ( سها سرزده ترین جای ممکن بود برام) @sarzadee
عادی و وطن ایران همین جاست که ایستاده ایم و نه فقط با در و دیوار و مردمش بلکه با دردها و مصیبت ها و حرمان ها و پیروزی ها و بهره مندی ها و شادی هایش آشنا هستیم ( و نمی-دانم چرا نمی خواهیم و نمی توانیم به وضع کنونی روح و خردش فکر کنیم) این ایران دیروز و امروز دارد و باید به فردایش هم فکر کرد و وقتی که فکر می کنیم در موقع و مقام و نه در فضای معلق و تهی بلکه با امکان های معین فکر می کنیم. این فکر با علایق قرین است. ما هر چه تظاهر به جهانی بودن بکنیم و نخواهیم از صورت همگانی شده رؤیای کانتی آزادی و صلح دائم یک قدم بیرون بگذاریم، از ایران و تاریخ و گذشته و آینده و دین و آئین و غم ها و شادی ها و دردهای گذشته و اکنونش و زبان و زمانی که در آن سکونت داریم نمی توانیم برکنار و غافل بمانیم. پس ایران هست و چون ایران هست، من هستم. من اگر ایرانی نبودم می بایست به جای دیگری تعلق می داشتم یا پناهنده و پناهجو و تبعیدی می بودم و در آن صورت از حقوق بشر هم (که آن را شرط لازم و کافی برای تحقق سعادت بشر می دانند) بهره ای نداشتم. (خلاصه کنم مردم عادی نمی توانند وطن نداشته باشند) رضا داوری اردکانی @sarzadee
📝هو الشهید ✅پارسال این کلیپ ۴ دقیقه ای را عزیزی برای من فرستاد. نمیدانم انگار یکسال است منتظر بودم دوباره دم تحویل سال ببینمش. آخر این جهان با همه ی سر و صدایی که دارد آنقدر سوت و کور است که این صدا برای من سرزده ترین صدای ممکن میتواند باشد. خود صاحب این سخنان و این کلمات در این فیلم سال هاست که سرزده از جایی که هم میدانم و هم نمیدانم به صورت نامتعارفی سر و کله اش پیدا شد. گفتم نامتعارف که بگویم که من خیلی وقت است که هرچه به زندگی عادی نگاه میکنم میبینم که آدمی در زندگی به امور عادی و متعارف نمی‌تواند مانوس باشد. آدمی به امور عادی زندگی انس ندارد هرچند که در دایره خواستن و نخواستن هایش باشد. یک لحظه چیزی را میخواهد و در عین حال همان چیز را نمیخواهد. این خواستن و نه خواستن های ما شادی و دل خوشی را می‌آورد که توام با غصه و پشیمانی است. و اما انس از خواستن و نخواستن و در یک کلام با اراده ما آغاز نمیشود. آدمی در آغاز با چیزی که از جایی ناشناخته و نامعلوم و به صورت سرزده می آید مانوس میشود. لحظه ای که اراده او را در هم میشکند . و این شکستن و شکسته شدن پس زمینه آن چیزی نیست مگر سکوت !!! سکوت است که مجال و رخصت سخن گفتن و حرف زدن و شکستن خود را به ما میدهد. و این لحظه شکسته شدن سکوت آدمی زمانی سرزده و نا به هنگام است. آری گفتم سرزده که بگویم , این کلمه برای خودم دست و پا نکرده ام که به این و آن بگویم: تو سرزده ای! سرزده بیش تر برای من یک موقعیت است . موقعیتی در حد فاصله ای میان وراجی کردن و سکوت ! در میان همه وراجی کردن های روزمره ما از شوخی گرفته تا فحش و ناسزا و اظهار علاقه و تنفر همه دست در دست یکدیگر میدهند تا مبادا آن پس زمینه سخن گفتن یعنی سکوت و مرگ آشکار شود. سخنهای عادی و دل‌مشغولی ها و وراجی ها ما سکوت یا مرگ را پنهان نگه میدارد. اما این شاعر و متفکر است که آن پس زمینه را که میل به پنهان شدن دارد را عیان میکند. ما بعد از خواندن شعر شاعر یا همین سخنان ۴ دقیقه ای انگار ندایی بی صدا را میشنویم که توان شنیدن آن را به صورت عادی و با انتخاب های روزمره نداریم. مرتضی با همان صدایی غریب و در عین حال آشنای خود آن پس زمینه را با طنین صدای خود احیا میکند. ما بعد از دیدن این چهار دقیقه در در دل وراجی کردن خود با سکوت عجیبی مواجه میشویم . و این سکوت طنین صدای مرگ است. انگار مرتضی ما را میان آنچه گفته شده و تمام شده است و آنچه نگفته است مقیم میکند . ماندن میان آنچه گفته شده(تمام شده) وگفته نشده است ماندن میان دو عدم است . و ما میان این دو عدم فرصت زیستن داریم. ✅سلام خدا بر مرتضی آوینی که آغاز هر سال با نام و یاد او و شهادتش شروع میشود!!!! @sarzadee
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه جوری گریه کن، دنیا بفهمه که مادرم اینجاست... پریشونم مادر محسن چاوشی ...(جهان دیوونه ای میخواست بی دردسر من بودم)
انسان ارباب موجودات نیست انسان چوپان هستی است. @sarzadee
(وجود رُل عدم را بازی میکند) ✅✅✅جایی از عزیزی شنیدم که ما در بُعد و دوری از هم به یکدیگر نزدیک میشویم . و در نزدیکی به یکدیگر دور و جدا افتاده میشویم. این معمای عجیب وجود آدمی است. پس گمان نکنیم که آدمی با اراده ی خود تصمیم به قرب و بُعد میگیرد. چرا که قرب و بُعد «طی کردن مسافت و یا حد فاصله ای» بین چیزی و یا کسی برای رسیدن به او نیست. که با اراده من شروع شود و به پایان برسد. من اگر با یاد او هستم در دورترین نقطه ممکن با او میتوانم به سر ببرم. حتی مثل یک سایه نامرئی یا یک دست پنهان است که رد پایش همه جا هم هست و هم نیست. مثل یک مجرم بی گناه عمل میکند. با اینکه همه انگشت اتهام ها به سمت اوست اما در هیچ دادگاهی اسنادی علیه او پیدا نمیشود. او عین اثر است اما هیچ اثری از او نیست. هیچ وقت نمیشود دست او را رو کرد تا بازی هستی ادامه پیدا کند. به قول آن شاعر «ای همه هستی زتو آیا تو هم هستی؟» شاعر با پرسش خود ما را متحیر کرده که چرا ردی از تو باقی نمی ماند ولی همه جا همه ی تردید ها و اما و اگرها به سمت توست. به واقع حکما و عرفا و شاعران ما این پرده را کنار نمی‌زدند تا معما حل شود معما نباید حل شود اصلا همه داستان این است که معما را کسی میخواهد حل کند که خودش معما است(وجود تو معمایی است حافظ). به این خاطر معما به طرز عجیبی معما باقی میماند . شوق به معما با حل کردن معما پایان یافته است. و ارضا نمیشود. بلکه همه مسئله این است که این معما باقی بماند اما متکلمین عزیز در جدالی کلامی میخواستند بازی را لو بدهند ‌و پای او را وسط بکشند آنها به او گفتند واجب الوجود! یا همان ابر موجود شاید تاب بازی وجود در رُل عدم را نداشتند . بگذارید شوخی کنم حالا بعد از تعلق نام واجب الوجود به او همه دردسرهای کلامی برای اثبات عدالت و عدل خدا که او آیا این واجب الوجود ظلم میکند یا نه ؟ چرا این همه شر و شرور و ظلم در این دنیای اوست ، شروع میشود. چون میخواستند در این محکمه و دادگاه پای او را وسط بکشند هرچند که در این دادگاه میخواهند وکیل مدافع او باشند و او را تبرئه کنند که نه آقا ذات مقدس او برئ از این اتهامات بشری است. بگذریم! راستش چند وقتی است بنا بر یکسری از ماجراها شخصی و غیر شخصی فکر میکنم وجود رُل عدم را بازی میکند. وجود اگر نقش عدم و نیستی را بازی نکند سریعا خود را مثل یک منظره بلاهت بار در منظر و رویت همگان قرار میدهد. نه اشتباه نکنید که او میخواهد گوشه تاریکی خود را از منظر همگان استتار کند. این از بازی هستی و تاریخ بیرون رفتن است. او در عین آشکار بودن و روئیت پذیر کردن ، خود را پنهان میکند. او نمیخواهد دامنش از آنچه در طوفان حوادث و بلاها میگذرد پاک و مصون باشد بلکه او در همین جایی که دور به نظر می‌رسد خود را به نمایش میگذارد و به ناگه از آنجا خود را عبور میدهد که انگار نشانه ای از او باقی نمی ماند. تا همه چیز مثل یک راز یا یک معما بدون جواب باقی بماند. رَد او را نمیشود در آنچه که هست پیدا کرد . به قول آن رمان نویس ، راز جهان در چیزی است که آشکار شده است، راز جهان نامرئی نیست. @sarzadee
✅✅✅ حالا که دارم همه چیز را اخیرا لو میدهم اما نه اشتباه نکنید لو نمی روم . بگذارید از" رند " هم برایتان بگویم . رند عالم سوز حافظ به نظرم شخصیت اول حافظ است که خوب رُل عدم را بازی میکند. او در مسجد ، مدرسه، میخانه، خانقاه سرک می‌کشد و از کوچه ی رندان به سلامت میگذرد. درباره ی رند حافظ بعداً خواهم نوشت . او به طریق و راه رندی قدم گذاشته است . اما راه رندی راه بدنامی است و این راه سرزنش و ملامت دارد. اما او ابایی از این سرزنش ندارد. او حتی حاضر است بدنامی را به جان بخرد چرا که اهل نیک نامی در راه رندی که راه خطر کردن است راهی نیست. نیک نام راه صواب و دور از اشتباه را میخواهد و پروایی جز نام و عنوان خود را ندارد و او فقط به خود می بالد و از نقش عدم هراسان است او نمی‌تواند این نقش را بازی کند و نیک نام نمیخواهد پنهان و دردسترس نباشد او میخواهد بالفعل و موجود بماند . اما امان از رند که نمیخواهد تعیینی پیدا کند و اما نه به معنای گریزان شدن از همه چیز بلکه او بیشتر از همه خودش را در دامگه حادثه و بلا می اندازد ولی بلازده و حادثه زده نمیشود و با هردامی که پهن میشود خودش را در طور این حادثه می اندازد تا جان دوباره بگیرد. او بازی وجود و عدم را خوب میشناسد. و حاضر است نقش اول این قصه باشد. به قول عزیز ما در لگد کوب حوادث جان دیگر یافتم چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم ادامه دارد..... @sarzadee
زندگی ,تصمیم من و او نیست. زندگی خودش را از جانب خود آشکار میکند. فقط باید رخصت و اجازه داد که چه پیش می آید. باید مَلال این استقامت و ایستادن تا مجال دادن به آنچه که پیش خواهد آمد را به جان بخری و بیازمایی! @sarzadee
"حالا بگویید ببینم چه جور آدمی هستید. زود باشید. همین حالا شروع کنید و زندگی‌تان را بگویید." من دستپاچه شدم و با تعجب گفتم: " داستان ؟ چه داستانی؟ کی به شما گفته که زندگی من داستانی دارد؟ من هیچ داستانی ندارم که حرفم را برید: "چطور زندگی‌تان داستانی ندارد؟ پس چه‌جور زندگی کرده‌اید؟" چطور ندارد! بی داستان! همین طور! به قول معروف دیمی! تک و تنها! مطلقا تنها! شما میفهمید "تنها" یعنی چه؟" "یعنی چه؟ یعنی هیچ‌وقت هیچ‌کس را نمی‌دیدید؟" "نه، دیدن که چرا! همه را می‌بینم. ولی با این همه تنهایم!" "یعنی با هیچ‌کس حرف نمی‌زنید؟" "به معنای دقیق کلمه، با هیچ کس!" "گوش کنید، می‌خواهید بدانید من چه جور آدمی هستم؟" "البته!" "به معنی دقیق؟" "بله، به دقیق‌ترین معنا!" "خب، من یک نقش‌ِ نمایشم! بازیگر یک نقش، از آن‌ها که در زندگی پیدا نمی‌شود!" «شب های روشن» داستایوفسکی
قسمت اول : رئیس جمهور آینده آیا رئیس جمهور باید اجرائی باشد؟ به جای پاسخ به این سوال باید کمی منشاً این سوالات و از ای قبیل سوالات را کاوید؟ که برآمده از چه خواستگاه و مناسباتی این سوالات برمیخیزد تا پاسخ دادن به آن؟ (به ترتیب از چپ به راست) @sarzadee
قسمت دوم : رئیس جمهور آینده آیا رئیس جمهور باید اجرائی باشد؟ به جای پاسخ به این سوال باید کمی منشاً این سوالات و از ای قبیل سوالات را کاوید؟ که برآمده از چه خواستگاه و مناسباتی این سوالات برمیخیزد تا پاسخ دادن به آن؟ (به ترتیب از چپ به راست) @sarzadee
درباره انتخابات 1- این مشارکت ۴۰ درصدی نشانه های عجیبی دارد که در گفتارهای به ظاهر تحلیل کننده پنهان می‌ماند. قبلا نوشتم که گفتار ترس و ایجاد ترس از کسی یا چیزی نمی‌تواند تعلقی برای سیاست و مردم رقم بزند. ترس ایجاد کردن نشانه بن بست دیدن است. و مردم زودتر از شما طراحان ترس در شبکه های مجازی میدانند ترسی وجود ندارد. چرا که وقتی افق و امیدی پیش روی نباشد ترسی هم برای از دست رفتن آن نیست. جریان اصلاحات و حامی آقای پزشکیان باید از این پلکان حق پنداری پائین بیاند که مشارکت پائین به خاطر عدم وجود گزینه شمانیست. برادر من رادیکال ترین شما هم در این انتخابات بیاید وضع همین است. مشارکت پائین برای اصولگراها نیست برای شما هم هست. خودتان را از چه سوا میکنید. از این وضعیت نابه سامان شما تافته جدا بافته نیستید. اگر دولت هم از آن شما باشد وضع تغییر نمیکند. ۴ سال دیگر این کشور در کجا به سر میبرد؟؟؟ با ترس و رعب ایجاد کردن جز بن بست سیاسی نشان دادن ثمری ندارد. هیچ آینده ای پیش روی این مردم نمی‌گذارد. مردم در ۹۲ به یک گفتاری امید داشتند که مسائل این کشور با مذاکره حل میشود چشم باز کنید آقای ظریف از آن گفتار هیچ چیزی نمانده جز ترس و وحشت ایجاد کردن از طرف مقابل و کشور را به بن بست بردن. از این حق به جانب بودن کنار بیایید مردم دیگر به این گفتار متوهمانه امیدی ندارند و گرنه به میدان شما می آمدند. مردم این سوال دارند با این کشور میخواهید چه بکنید؟ این کشور در آینده کجاست؟ @sarzadee
2- از آن طرف با جریان دیگر سخنی دارم مشارکت پائین هم به سود شما هم نیست. با ترس ایجاد کردن از دولت سوم حسن روحانی هم مددی به مشارکت نمیکند سیاست اگر عرصه ترس باشد دیگر سیاست نیست بلکه منطقه تولید ناامیدی و یاس روز افزون است. الان که بعد از این همه تخریب میخواهید وحدت کنید خودش مضحک میشود. وحدت روی ترس از چیزی رقم نمی‌خورد. جلیلی از دید شما رای آور نبود اما خودش کمی مسئله اش که برخواسته از یک امید و آینده ای بود تا حدودی برای مردم تبیین کرد دلیل اقبالی هم که داشته همین بوده. نه ترس از دولت سوم روحانی، ترس از چیزی تعلق به کسی رقم نمی‌زند. در سوظن نمیتوان سیاست و عرصه باهم بودن را محقق کرد. خواهشاً نمیخواهد با گفتار ترس وارد شوید چرا که گفتم مردم از قضا از چیزی نمی ترسند این ما هستیم که می‌ترسیم. اگر میخواهید بمانید و به مشارکت مردم مددی برسانید باید سخن جلیلی را بفهمید که میگوید یک ایران باید جهش کند این سخن که از یک آینده می آید درصدد فهم آن باشید و آن را با مردم در میان بگذارید. و گرنه وقتی هیچ نحوه بودن و زندگی پیش روی آدم ها نباشد از چه چیزی بترسند وقتی همه چیز پیش چشم آنها فرقی نمیکند. خودمان با تولید این ترس این حرف را محکم تر ترسیم میکنیم که هیچ فرقی بین پزشکیان و جلیلی نیست. به میان مردم رفتن با تولید ترس ثمری ندارد ، جریان اصلاح طلب هم با این دست فرمان به میان مردم میرود و تولید این گفتار ترس چیزی جز مشارکت پائین که نشان از نا امیدی است رقم نخواهد زد. من خودم به جلیلی رای دادم نه از بابت ترس از دولت سوم حسن روحانی بلکه در حد فهم خود به حرف و سخن او درباره جهش و تولید و فناوری خودم را نزدیک می‌دیدم. باید این عرصه را تبین کرد تا سیاست را که میدان ترس و نا امیدی است به یک فرصت بدل کرد. چه منصب ریاست جمهوری مال شما باشد چه مال گروه مقابلتان.... @sarzadee