eitaa logo
سرزمین شعرها 🍎
1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
646 ویدیو
86 فایل
«مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.» هرکس به خدا توکّل کند، خدا برایش کافی خواهد بود. (سورهٔ طلاق، آیهٔ ۳)
مشاهده در ایتا
دانلود
. خورشید بیا که ماه خِفتَم کرده تاریکی آسمان خِرِفتم کرده با عشق بتاب و باز هُشیارم کن مدهوشی ماه در شِگفتم کرده!
پر می‌کشی و وای به حال پرنده‌ای کز پشت میلهٔ قفسی عاشقت شده است
از این بی‌درد مردم، کار غمخواری نمی‌آید غمت را سوی من بفرست، مهمان کردنش با من... مرنج ای گل، اگر بلبل نمی‌نالد به گلشن‌ها پریشان‌کردنش از تو، غزل‌خوان کردنش با من
بگذار چشم مست تو افسونگری کند شب را شمیم زلف تو نیلوفری کند بگذار گیسوان سیاهت بریزد و انگشت‌های سرد مرا جوهری کند پروانه‌ای سیاهم و ای‌کاش آتشی یک شب مرا بگیرد و خاکستری کند تنها شراب چشم خمار تو قادر است میخانه را دوباره پر از مشتری کند تلخ است این زمانه که باید شبانه‌روز خنجر میان ما رفقا داوری کند ما آهنین‌دلان به همین چرم دل‌خوشیم تا کاوه‌ای بیاید و آهنگری کند گهواره‌ای رها شده‌ام، کاش نیل غم در حق من جفا نکند، مادری کند پنداشت اینکه مثل خودش صاف و ساده‌ام سنگی مرا به آینه یادآوری کند
رازدار غنچه‌ها، تنها بهار وا نکرده لب برای روزگار هر نسیمی صورتش را ناز کرد کوک بی‌مهری برایش ساز کرد او دلش خواهد که روزی گُل شود هم نشین نغمهٔ بلبل شود قلب انسان هم شبیه غنچه است می‌شود با عطر قرآن مستِ مست شرط آن روحی شبیه آینه است هر غباری را تکانَد هرچه هست باید این دل لایق مهمان شود بارگاهی در خور سلطان شود هر کسی جز حضرت دلبر ندید می‌شود در راه عشقش یک شهید چون پرنده می‌پرد در آسمان خوش‌ به‌حال قلب‌های مؤمنان (جعفری)
دوست دارم تا سرایم‌ یک غزل وصف شهری را که باشد بی‌بدل وصف شهرم با غزل ناسازگار مثنوی گویم بماند یادگار مردمانش خوش‌زبان و راستگو عالم و عارف همه، بی‌گفتگو تُرک و کُرد شهر من با معرفت راستگویی در نهادش یک صفت دالَ خانی و سهیل و مادیان چون کمربندند دور شهرمان سنقر است و یک کباب ناب او کل کشور عاشق و بی‌تاب او تخمهٔ سنقر‌ چه طعمی بی‌نظیر صادرات کشورم را کرد سیر واحدیِّ شهرم اقبالش بلند شهرهٔ ایران همه نامش برند بقعهٔ مالک به‌روی تپه‌ای برگی از تاریخ شهرم گشته‌ای روح روحانی شهرم مرقدی است چون نگینی از تبار احمدی است صحن او گشته بهشتِ این دیار با صفا و بهترین جایِ قرار من قراری می‌نهم با شاعران گرد هم آییم در این شهرمان
808918784_491537148.mp3
12.23M
🥀ای شنیده وقت و بی‌وقت از وجودم ناله‌ها...
در کوچه و میدان و خیابان می‌زد موسیقی درخواستیِ جان می‌زد با شور به صرف شعر دعوت می‌کرد بر پنجرهٔ بسته که باران می‌زد!
یادداشت ۳۹ دنبالهٔ دُم دُم در رباعی امروز دی باد صبا به نامیه گفت که: قُم کآمد به حَمَل، موکب شاهِ انجُم زد رعدِ دُهُل‌زن، دُهُلِ رویین‌خُم: دُم دُم دُم دُم دُم دُم دُم دُم دُم دُم! لطف‌الله نیشابوری (د.۸۱۲‌ق) ▪ لطف‌الله نیشابوری، توجّهی به فرم در رباعی داشت و ساختار آوایی کلمات را خوب می‌شناخت. در رباعی بالا، شاعر با تکرار «دُم دُم» در مصراع آخر، صدای دهل را عینی کرده است. به غیر از مولانا که در غزلیاتش این شگردها را با قدرت به‌کار بُرده است و حسّ و حال موسیقایی مجالس سماع را با کلمات به تصویر در آورده است، در رباعی شاعری را نمی‌شناسیم که پیش و بیش از لطف‌الله نیشابوری، از این ظرفیت به خوبی بهره برده باشد. در شعر امروز، به واسطهٔ آشنایی با نظریات ادبی جدید، دانش و حساسیت شاعران نسبت به امکانات زبان افزایش یافته و این امکان، از شعر مدرن و پُست‌مدرن به قالب‌های سنّتی مثل غزل و رباعی هم راه پیدا کرده است. در رباعیات زیر، تکرار کلمات، در پیِ عینی‌کردن معنا و ایجاد تناظر میان دال و مدلول است. اما به تدریج، با برملاشدن این فرمول، از بار خلاقیّت آن کاسته شد و در اغلب موارد، شاعران صرفا دنبال استخدام این امکان افتادند و به ضرورت وجودیِ آن فکر نکردند. بر این روال و با این فرمول، هر شاعر رباعی‌گویی قادر است با ده‌بار تکرار کلمات یک‌هجایی از قبیل «کو»، «گم»، «تو»، یا پنج‌بار تکرار کلمات دوهجایی مثل: دریا، باران، وقتی، درها، مصراعی مدرن بسازد و زیر سقف آن، ادعای نوآوری کند. ▪ قیصر امین‌پور (د. ۱۳۸۶ ش): باران باران دوباره باران باران باران باران ستاره‌باران باران ای‌کاش تمام شعرها، حرف تو بود: باران باران بهارِ باران باران! ▪ مصطفا حسن‌زاده: ساکت، سنگین، گرفته، غمگین، تنها پایین _ بالا، دوباره پایین _ بالا گاهی احساس می‌کنم هم‌زادیم: دریا دریا دریا دریا دریا... ▪ جلیل صفربیگی: تنها به تو فکر می‌کنم، زیرا تو تنها به تو فکر می‌کنم، اما تو تو تو تو تو تو تو تو تو تو تو تنها به تو فکر می‌کنم، تنها تو! ... باد آمد و رخنه کرد در باورها پاییز وزید در رگ دفترها بر روی ترانه‌های من بسته شدند درها درها درها درها درها ... راهم راهم راهم راهم راهم گم گم گم گم گم گم گم در راهم من آبروی رباعی‌ات را بُردم خیام! من از تو معذرت می‌خواهم ... مرگ آمده این همیشهٔ هر جایی چادر زده در سکوت و بی‌رؤیایی عینک، سمعک، دوبسته قرص کوچک تنهایی تنهایی تنهایی تنهایی ... بر نیمکت شکسته‌ای در باران در دست تو چتر بسته‌ای در باران باران باران باران باران باران تنها تنها نشسته‌ای در باران ... از گردنه‌های شعر بالا رفتم بالا بالا بالا بالا رفتم یک بچه غزل به تور من خورد فقط ناچار به صید قزل‌آلا رفتم ... آن روز حسین یک‌صدا زینب بود آیینهٔ غیرت خدا، زینب بود زینب زینب زینب زینب زینب آن روز تمام کربلا زینب بود ... یادت آمد خون خدا را من و تو یادت آمد که کربلا را من و تو یادت یادت یادت یادت آمد؟ یادت آمد که خیمه‌ها را من و تو ... وقتی که تن حسین را بر نیزه شمشیر، تبر، تیر، کمان، سرنیزه وقتی وقتی وقتی وقتی وقتی وقتی که سر حسین را بر نیزه... ▪ احمدرضا قدیریان: کم بود مسافت دلش تا دریا آگاه نبود از دلش اما دریا عمری در تُنگ، بی‌صدا داد کشید: دریا دریا دریا دریا دریا! ▪ سیدمجید حسینی: بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو «بانو» چقدَر به تو می‌آید بانو! ... تن‌ها تن‌ها تن‌ها تن‌ها تن‌ها تن‌ها تن‌ها تن‌ها تن‌ها تن‌ها هستند کنارمان و هستیم چقدر تنها تنها تنها تنها تنها تنها ▪ امیر مرادی: مادر، مادر، مادر، مادر، مادر مادر، مادر، مادر، مادر، مادر من از تو فقط نام تو را فهمیدم مادر، مادر، مادر، مادر، مادر ▪ بهروز آورزمان: تسبیح، عقیق، چفیه، پوتین... مرکز! اجساد کبوتران بر مین... مرکز! پرواز پرنده را به‌خاطر بسپار شاهین، شاهین، شاهین، شاهین، مرکز! ▪ پروانه بهزادی آزاد: من من من من... من من تن تن تنها تو تو تو تو... تو، من / منمن یا ما؟ با دیدن تو دچار لکنت شده‌ام این قص..ص...صه بلنده، کوتاه بیا! ▪ سیدمهدی موسوی: با غم، با غم، با غم، با غم، با غم هر روز زنی جدید را می‌بینم هی می‌روم و دوباره باید برگشت یک مترو هستم، با مُشتی آدم ▪ داوود ملک‌زاده: دیوانه و بی‌تاب تو بودم امشب پیشانی سرد و پای زخمی از تب از حسرت من کسی خبردار نشد یارب! یارب! یارب! یارب! یارب! ... دنیا همه هیچ در حضور یک تن یک تن یعنی دو روح یک پیراهن تو تو تو، تو تو تو، تو تو تو تو من من من، من من من، من من من من
سوفی! اگر من می‌خواستم در اين درس‌ها تنها يک چيز به تو ياد دهم، آن بود كه "در قضاوت عجله نكن". 📕 ✍🏻
زیر باران نگاهت سرو بستان می‌شوم بی‌تو مثل قاصدک در باد رقصان می‌شوم سرزمین مادری شد سینهٔ دلجوی تو دور از آغوش گرمت دل‌پریشان می‌شوم تو اگر شیرین نباشی بیستون را می‌کَنم مثل مجنون راهی دشت و بیابان می‌شوم گنج‌نامه شاهد عشق اهورایی ماست خوب می‌داند که بی‌تو ابر باران می‌شوم
بسم‌الله الرحمن الرحیم حکمران بی‌غرور مثل نخلی سربه‌زیر، مثل کوهی پرغرور جاری لب‌های تو، زمزم آیات نور مثل باران بهار دلکش و شورآفرین مثل موجی بی‌قرار، مثل دریاها صبور کودکی‌هایم پر از خاطرات سبز توست ماه بهمن می‌زدیم ریسه را با شوق و شور؛ روی دیوار کلاس، زنگ جشن انقلاب غصه‌ها گم می‌شدند در هیاهو و سرور عکس لبخند تو را تا پدر زد در اتاق داد بی‌بی‌جان سلام بر شما از راه دور مادرم آهسته گفت: ای امام مهربان! کاش می‌کردی تو از کوچهٔ خوابم عبور خواهرم لبخند زد گفت: خانم گفته است می‌رسد این انقلاب تا به فردای ظهور بوی عزت می‌دهد درس تاریخ وطن می‌کند وقتی دبیر نهضت او را مرور من نوشتم بی‌هوا در میان دفترم دوست دارم من تو را، حکمرانِ بی‌غرور
روزی اگر به خانهٔ قلبم گذر کنی شاید مس وجود مرا مثل زر کنی شرح غم جداییِ از تو چه فایده؟ ای‌کاش کام تلخ مرا چون شکر کنی سنگ صبور باش و کمی با دلم بمان تا تیغ غصه‌ را تو به من بی‌اثر کنی جان می‌دهی به طبع غزلگوی مرده‌ام وقتی‌که شاعرانه به شعرم نظر کنی یک‌شب بتاب بر دل من ماه کاملم تا با نگاه خود شب غم را سحر کنی با رفتن دوباره‌ات ای نوبهار عشق! من هم دوباره... نه! تو نباید سفر کنی من عاشقم بیا و قبولم کن و بمان از عشق و عاشقی که نباید حذر کنی باقیِ عمر سبز خودت را بهار من! باید همیشه با منِ دلداده سر کنی
719K
روزی اگر به خانهٔ قلبم گذر کنی شعر و خوانش:
بی‌تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم. در نهانخانهٔ جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم. تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. من همه، محو تماشای نگاهت. آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشهٔ ماه فرو ریخته در آب شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید، تو به من گفتی: از این عشق حذر کن! لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن، آب، آیینهٔ عشق گذران است، تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است، باش فردا، که دلت با دگران است! تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن! با تو گفتم:‌ حذر از عشق؟! ندانم! سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم! روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد، چون کبوتر، لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم، باز گفتم که: تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم! اشکی از شاخه فرو ریخت مرغ شب، نالهٔ تلخی زد و بگریخت اشک در چشم تو لرزید، ماه بر عشق تو خندید! یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم. نگسستم، نرمیدم. رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم، نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم بی‌تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
تکّه‌ای بی‌شکل بودم مِهر او اعجاز کرد دخترک با دیدنم تا آسمان پرواز کرد دل‌پریشان بودم و دلخون ولی با بوسه‌ای هشت‌درهای بهشتی را برایم باز کرد دوستم خواند و برایم خانه‌اش را میخ زد بهترین شکل صداقت را به من ابراز کرد یک جهان محو تماشایش شده‌، او محو من طرح او بر صورتم، آری مرا ممتاز کرد سال‌ها از باغ چشمانش محبت چیده‌ام کاش می‌شد صورت پُرچین او را ناز کرد (جعفری)
هدایت شده از دل نخواهی
| غزلی تازه | . . آبشارم که فروریخته بر دوشِ خودم در خودم ریخته‌ام دست در آغوشِ خودم اگر از چشمِ تو افتاده‌ام ای قلّه چه باک مانده‌ام پایِ تو در کوه فراموشِ خودم مثلِ خاکستری از قافله‌ای سوخته‌ام که خودم ساخته با نغمه چاووش خودم تودراین معرکه هم کاسه ی سودابه ی شهر من دراین مظلمه خونخواه سیاووش خودم بس که برسینه زدم سنگ شماراهربار بت تراشیده ام ازسینه ی منقوش خودم سکه بریخ،سرخورشید کشیدی فریاد سکه بریخ،من وهنگامه ی خاموش خودم من اگرجامه کبودم بنویسیدکه من آخرین گمشده ی شهرسیه پوش خودم قاضی معرکه کردید کلاه خودتان پنبه هاکردم ازآن همهمه درگوش خودم باشراب غزلم خلق به نوشانوشند نیست جزخون جگرسهمی ازاین نوش خودم پیرتان دست مراپیش دوعالم رو کرد « آفرین بر نظر رند خطاپوش خودم » بازباپای خودم آمده درحلقه ی تان باز با دست خودم دوخته پاپوش خودم آخرین تیرمبادا نشود خرج شغاد منم وآخر شهنامه ی خونجوش خودم . . ۸ بهمن‌ماه ۱۴۰۲ شیراز . 📍آدرس کانال در پیامرسان ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a