eitaa logo
سرزمین شعرها 🍎
997 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
627 ویدیو
85 فایل
«مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.» هرکس به خدا توکّل کند، خدا برایش کافی خواهد بود. (سورهٔ طلاق، آیهٔ ۳) @javadmd14
مشاهده در ایتا
دانلود
یادداشت ۲ از آتش و آب قطران تبریزی (د. ۴۸۵ ق): از چشم و دل من، آب و آتش خیزد وز هر دو، زمانه رستخیز انگیزد نشگفت اگر حور ز من بگریزد کز آتش و آب، هر کسی پرهیزد ▪ جمال‌الدین اصفهانی (د. ۵۸۸ ق): صبر، از دل ریش من، همی بگریزد با دیدهٔ من، خواب همی نامیزد وین هر دو اگر چنین بُوَد، نیست عجب کز آتش و آب، هر کسی پرهیزد ▪ قطران، یکی از قدیمی‌ترین شاعران آذربایجان است و ناصر خسرو (د.۴۸۱ق) در روزگار جوانی قطران، به سال ۴۳۸ ق در تبریز او را ملاقات کرد و ذکرش را در سفرنامهٔ خود آورد: «در تبریز، قطران نام شاعری را دیدم. شعری نیک می‌گفت، اما زبان فارسی نیکو نمی‌دانست». مقایسهٔ این دو رباعی که حدود یک قرن با هم فاصله دارند، تغییر در پسندها و شیوه‌های شاعری این دو دوران را به خوبی نشان می‌دهد. مهم‌ترین آن‌ها که مدّ نظر من است، نظام قافیه‌بندی دو رباعی است. تا اوایل قرن ششم هجری، رباعیات چهارقافیه‌ای بر رباعیات سه‌قافیه‌ای غلبه داشتند و از اواسط قرن ششم، این روند بر عکس شد و به شیوهٔ غالب در قالب رباعی تبدیل شد. از جمله دلایل تغییر نظام قافیه‌ها، آسان‌شدن سرایش رباعی و مهم‌تر از آن، پُررنگ‌شدن نقش مصراع چهارم بود که به جذابیّت رباعی افزود. درنگی که به‌خاطر ناهمگونی ضرب‌آهنگ قوافی در مصراع سوم به‌وجود می‌آید، به ذهن مخاطب مجال می‌دهد که مصراع چهارم را پُررنگ‌تر ببیند و در آن دقیق‌تر شود. از این امکان جدید، بسیاری یا استفاده نکرده‌اند، یا درست استفاده نکرده‌اند.
یادداشت ۱۱ برجسته‌سازی مصراع چهارم رباعی با آنکه خماریم و خراب چشمش یک پلک نرفتیم به خواب چشمش مستیم و خراب از شراب چشمش انگور شود هر که ببیند ما را جلیل صفربیگی ▪ کتاب کم‌حجم هزج سرودهٔ جلیل صفربیگی (تهران، ۱۳۹۲)، با ۵۷ رباعی، نقطهٔ عطفی در کارنامهٔ شاعری این رباعی‌سرای مطرح روزگار ما به‌شمار می‌رود. آنچه در این کتاب بیشتر مورد توجه قرار گرفته، بازی‌های زبانی و واژه‌سازی‌های بدیع و غریب شاعر است. کتاب، با رباعی بالا آغاز می‌شود که پیشنهاد تازه‌ای دارد برای برجسته‌نماییِ مصراع چهارم رباعی. ▪ می‌دانیم که رباعی پارسی در آغاز حرکت خود، بیشتر مبتنی بر چهار قافیه بود. یعنی هر چهار مصراع رباعی قافیه داشتند. از اوایل قرن ششم، رباعی‌سرایان به سمت رهاکردن قافیهٔ مصراع سوم رباعی رفتند و بعد از ۷۰_۸۰ سال، این فرم قافیه‌بندی، به‌شکل رایج و مقبول تبدیل شد. در مورد دلایل این تغییر سبکی، بحث جامعی نشده است. ولی به‌نظر من، دو دلیل عمده در آن نقش داشته است: نخست، سهولت در امر سرایش رباعی، و دوم، و مهم‌تر از همه، برجسته‌سازی مصراع چهارم بود. با حذف قافیهٔ مصراع سوم، درنگی در ریتم رباعی ایجاد می‌شود که حالت انتظار مخاطب را برای شنیدن مصراع چهارم، تشدید می‌کند. این برجسته‌نمایی تا آنجا پیش رفت که مصراع چهارم، به مهم‌ترین بخش رباعی تبدیل شد و حالت کلیدی پیدا کرد. بسیاری از شاعران، تمام اهتمام‌شان این شد که دنبال یک مضمون جالب و غافل‌گیرکننده بگردند که در مصراع چهارم رباعی کارسازی کنند و برای آن سه مصراع دیگر تدارک ببینند. یعنی، اول مصراع چهارم را می‌گفتند و می‌گویند و بعدا به مابقی می‌پردازند. به عبارت دیگر، نقطهٔ اوج رباعی، آن زبان‌زد الهام‌گونه و آن وِرد اصلی شاعر، در مصراع چهارم تجلّی یافت. این شگرد هنوز هم بعد از قرن‌ها، اصلی‌ترین شیوهٔ ساخت و سرایش رباعی است. ▪ رباعی بالا، پیشنهاد دیگری را برای برجسته‌سازی مصراع چهارم ارائه داده و آن، ترک قافیه در مصراع چهارم و قافیه‌دار‌کردن مصراع سوم است. به عبارت دیگر، جابه‌جاکردن مصراع سوم و چهارم است. با همگون‌شدن موسیقی سه مصراع اول که با آوردن ردیف تشدید هم شده است، وقتی با یک مصراع ناهمگون از لحاظ موسیقایی مواجه می‌شویم، احساس می‌کنیم وارد فضای تازه‌ای شده‌ایم که مملو از رهایی است. مصراع چهارم در این شیوهٔ قافیه‌بندی، حسّ مخاطب را از فشار فشردگی موسیقایی رباعی، می‌رهاند. این تجربه هنوز در ابتدای راه است و باید مورد محک و ارزیابی دقیق اهل نقد و نظر قرار بگیرد. ولی امکان جدیدی پیش روی رباعی‌سرایان امروز قرار می‌دهد. در رباعیات صفربیگی، این اولین و آخرین رباعیی است که وارد این فضای جدید شده است. ▪ شاعر همشهری من علی حیدری‌زاده، در آخرین مجموعهٔ شعر خود که زیر چاپ است، بدون آنکه از تجربهٔ صفربیگی اطلاع داشته باشد، رباعیاتی آورده که آن‌ها را «رباعیات دو خوانشی» نامیده است و مبتنی بر همین ظرفیت جابه‌جایی قافیه‌ها و در اصل، جابه‌جایی مصراع‌های سوم و چهارم است: گفتم که بخوان، شعر من اعصاب نداشت جز حوصلهٔ قصّهٔ احزاب نداشت افسوس قنات شعر من آب نداشت باید بروم زباله‌ای جمع کنم! ▪ در شهر شما، خندهٔ زوری می‌کرد در مرگ قنات ده، صبوری می‌کرد مردی که در این شهر سپوری می‌کرد یک عمر کشاورز دهی زیبا بود البته این کار باید با دقت و هوشمندی صورت گیرد. هر مصراع چهارم بی‌قافیه‌ای، نمی‌تواند این بار سنگین را بر دوش کشد. در این شیوه، نقش ردیف بسیار مهم است و رباعیات فاقد ردیف، اثرگذاری کمتری دارد.
. در کتاب ارجمند نُزهَةالمجالس، که در بردارندهٔ ۴۰۰۰ هزار رباعی از ۳۰۰ شاعر فارسی‌زبان از اقصانقاط ایران طی سده‌های پنجم تا هفتم است، فقط یک رباعی به اسم «شیخ‌ابوسعید ابوالخیر» آمده است: ما را جز از این زبان، زبانی دگر است جز دوزخ و فردوس، مکانی دگر است قلّاشی و عاشقی است سرمایهٔ ما قرّایی و زاهدی، جهانی دگر است! این همان رباعی است که مؤلّف اسرار التوحید آن را جزو اشعاری نقل کرده که بر زبان شیخ رفته و سرودهٔ خود او نیست، بلکه به مناسبت‌های مختلف خوانده است. نجم رازی نیز این رباعی را به اسم شیخ آورده است. اگر تا تاریخ گردآوری نُزهَةالمجالس (اواسط قرن هفتم ق)، در محافل یا منابع ادبی، رباعی دیگری به اسم ابوسعید شهرت داشت، محال بود مؤلف آن کتاب از خیرش بگذرد! (کتاب چهارخطی صفحهٔ ۸۳ و ۸۴)
یادداشت ۳۹ دنبالهٔ دُم دُم در رباعی امروز دی باد صبا به نامیه گفت که: قُم کآمد به حَمَل، موکب شاهِ انجُم زد رعدِ دُهُل‌زن، دُهُلِ رویین‌خُم: دُم دُم دُم دُم دُم دُم دُم دُم دُم دُم! لطف‌الله نیشابوری (د.۸۱۲‌ق) ▪ لطف‌الله نیشابوری، توجّهی به فرم در رباعی داشت و ساختار آوایی کلمات را خوب می‌شناخت. در رباعی بالا، شاعر با تکرار «دُم دُم» در مصراع آخر، صدای دهل را عینی کرده است. به غیر از مولانا که در غزلیاتش این شگردها را با قدرت به‌کار بُرده است و حسّ و حال موسیقایی مجالس سماع را با کلمات به تصویر در آورده است، در رباعی شاعری را نمی‌شناسیم که پیش و بیش از لطف‌الله نیشابوری، از این ظرفیت به خوبی بهره برده باشد. در شعر امروز، به واسطهٔ آشنایی با نظریات ادبی جدید، دانش و حساسیت شاعران نسبت به امکانات زبان افزایش یافته و این امکان، از شعر مدرن و پُست‌مدرن به قالب‌های سنّتی مثل غزل و رباعی هم راه پیدا کرده است. در رباعیات زیر، تکرار کلمات، در پیِ عینی‌کردن معنا و ایجاد تناظر میان دال و مدلول است. اما به تدریج، با برملاشدن این فرمول، از بار خلاقیّت آن کاسته شد و در اغلب موارد، شاعران صرفا دنبال استخدام این امکان افتادند و به ضرورت وجودیِ آن فکر نکردند. بر این روال و با این فرمول، هر شاعر رباعی‌گویی قادر است با ده‌بار تکرار کلمات یک‌هجایی از قبیل «کو»، «گم»، «تو»، یا پنج‌بار تکرار کلمات دوهجایی مثل: دریا، باران، وقتی، درها، مصراعی مدرن بسازد و زیر سقف آن، ادعای نوآوری کند. ▪ قیصر امین‌پور (د. ۱۳۸۶ ش): باران باران دوباره باران باران باران باران ستاره‌باران باران ای‌کاش تمام شعرها، حرف تو بود: باران باران بهارِ باران باران! ▪ مصطفا حسن‌زاده: ساکت، سنگین، گرفته، غمگین، تنها پایین _ بالا، دوباره پایین _ بالا گاهی احساس می‌کنم هم‌زادیم: دریا دریا دریا دریا دریا... ▪ جلیل صفربیگی: تنها به تو فکر می‌کنم، زیرا تو تنها به تو فکر می‌کنم، اما تو تو تو تو تو تو تو تو تو تو تو تنها به تو فکر می‌کنم، تنها تو! ... باد آمد و رخنه کرد در باورها پاییز وزید در رگ دفترها بر روی ترانه‌های من بسته شدند درها درها درها درها درها ... راهم راهم راهم راهم راهم گم گم گم گم گم گم گم در راهم من آبروی رباعی‌ات را بُردم خیام! من از تو معذرت می‌خواهم ... مرگ آمده این همیشهٔ هر جایی چادر زده در سکوت و بی‌رؤیایی عینک، سمعک، دوبسته قرص کوچک تنهایی تنهایی تنهایی تنهایی ... بر نیمکت شکسته‌ای در باران در دست تو چتر بسته‌ای در باران باران باران باران باران باران تنها تنها نشسته‌ای در باران ... از گردنه‌های شعر بالا رفتم بالا بالا بالا بالا رفتم یک بچه غزل به تور من خورد فقط ناچار به صید قزل‌آلا رفتم ... آن روز حسین یک‌صدا زینب بود آیینهٔ غیرت خدا، زینب بود زینب زینب زینب زینب زینب آن روز تمام کربلا زینب بود ... یادت آمد خون خدا را من و تو یادت آمد که کربلا را من و تو یادت یادت یادت یادت آمد؟ یادت آمد که خیمه‌ها را من و تو ... وقتی که تن حسین را بر نیزه شمشیر، تبر، تیر، کمان، سرنیزه وقتی وقتی وقتی وقتی وقتی وقتی که سر حسین را بر نیزه... ▪ احمدرضا قدیریان: کم بود مسافت دلش تا دریا آگاه نبود از دلش اما دریا عمری در تُنگ، بی‌صدا داد کشید: دریا دریا دریا دریا دریا! ▪ سیدمجید حسینی: بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو بانو «بانو» چقدَر به تو می‌آید بانو! ... تن‌ها تن‌ها تن‌ها تن‌ها تن‌ها تن‌ها تن‌ها تن‌ها تن‌ها تن‌ها هستند کنارمان و هستیم چقدر تنها تنها تنها تنها تنها تنها ▪ امیر مرادی: مادر، مادر، مادر، مادر، مادر مادر، مادر، مادر، مادر، مادر من از تو فقط نام تو را فهمیدم مادر، مادر، مادر، مادر، مادر ▪ بهروز آورزمان: تسبیح، عقیق، چفیه، پوتین... مرکز! اجساد کبوتران بر مین... مرکز! پرواز پرنده را به‌خاطر بسپار شاهین، شاهین، شاهین، شاهین، مرکز! ▪ پروانه بهزادی آزاد: من من من من... من من تن تن تنها تو تو تو تو... تو، من / منمن یا ما؟ با دیدن تو دچار لکنت شده‌ام این قص..ص...صه بلنده، کوتاه بیا! ▪ سیدمهدی موسوی: با غم، با غم، با غم، با غم، با غم هر روز زنی جدید را می‌بینم هی می‌روم و دوباره باید برگشت یک مترو هستم، با مُشتی آدم ▪ داوود ملک‌زاده: دیوانه و بی‌تاب تو بودم امشب پیشانی سرد و پای زخمی از تب از حسرت من کسی خبردار نشد یارب! یارب! یارب! یارب! یارب! ... دنیا همه هیچ در حضور یک تن یک تن یعنی دو روح یک پیراهن تو تو تو، تو تو تو، تو تو تو تو من من من، من من من، من من من من
ردیف‌های بلند؛ زیر سقف کوتاه رباعی توضیح صنعت مذیّل! ▪ فیض کاشانی (د. ۱۰۹۱ ق): با من بودی، منت نمی‌دانستم یا من بودی، منت نمی‌دانستم رفتم چو من از میان، تو را دانستم تا من بودی، منت نمی‌دانستم
فی الآغوش! آن شوخ که لَیس آمدی فی الآغوش مِن جام مِی الغرور هستی مدهوش الیوم، غزال شوخِهِ البازیگوش فی مخمل خطِّهِ بخواب الخرگوش! سیدعلی مهری (سدهٔ یازدهم ق) ▪
مشکلی که رباعی امروز ما دارد، ازهم‌گسیختگی اجزای شعر و سهل‌انگاری شاعران در فرم‌دادن به زبان و تصویر، در یک پیکرهٔ واحد است. اغلب رباعی‌سرایان امروز ما، تمام همّتشان را صرف یافتن مضمون جالب برای گنجاندن در مصراع چهارم رباعی می‌کنند و اهتمامی به ایجاد ارتباط تنگاتنگ مصراع چهارم با سایر مصراع‌ها ندارند. نه اینکه بخواهیم بگوییم این مشکل در رباعی قدیم نیست، اما در رباعی امروز چشم‌گیرتر است. تا آنجا که می‌توانم بگویم از این جنبه، رباعیات متوسط قرن ششم و هفتم هم بر بهترین رباعیات امروز می‌چربد.