eitaa logo
خانم!سرزنده باش...😎
3.5هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
5هزار ویدیو
5 فایل
☀️من بهارم کارشناس ارشد علوم قرآنی 😌👋 ☀️اینجا قراره کلی ترفندهای خانومانه یاد بگیریم🧕 ❌کپی از پست هایی که فیلم برداری از باغ یا محصولات خودمه، ممنوع و راضی نیستم‌❌ 💥 ارتباط با مدیر 👇 @tarh_honar 💥 تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabliq_sarzendeh
مشاهده در ایتا
دانلود
19.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به همسرم شک دارم😕 تفکرات منفی ،پارانوئید ها❌ @sarzendehbash
امشب ✨ هرچی تو دلته بسپار به خدا♥️ اون همیشه حواسش به تو هست پس تو هـم از یاد خدا✨♥️ غافل نشـو😇 شبتـون پراز آرامش خدايی ♥️🙏 @sarzendehbash
‏یه‌جایی میگه: «من در بی‌حوصلگی‌هایم، با تو زندگی‌ها کرده‌ام» و چه شبایی که تو زندگیمون، حوصله هیچ‌ بنی‌بشری رو نداشتیم، ولی وسطِ همون بی‌حوصلگی، غرقِ فکر و خیالِ یه‌آدم‌ بودیم.... @sarzendehbash
هنوز هم خورشید، لبخند می‌زند، زمین می‌رویانَد 🌷 و امید، هر صبح در زیر پوست سرد زمین، به جریان می‌افتد. که امید، زیباست، عشق، زیباست،♥️ شکفتن، زیباست، و زندگی... ، زندگی با تمام دردهایش، هنوز هم زیباست سلام صبح پاییزیتون بخیر🍁🍂 @sarzendehbash
2.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی فرد پخته و بالغی شده اید که دست از بهانه‌گیری بردارید و به دنبال تغییر باشید. ‌‌ ‌‌۱۰نشانه پختگی هر انسان ... @sarzendehbash
گر بگویم که در خون منی بهتان نیست @sarzendehbash
بهترین موادغذایی که شما هر روز باید بخورید😋 فرنگی ها ها سیاه بدون چربی خانواده کلم ⁩⁩⁩@sarzendehbash
974.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی پر است از قضاوتهای دیگران دربارهٔ ما!! قضاوتهای که گاهی اوقات بد وگاهی اوقات خوب است اگر عادت کنیم با هر نظر موافق و مخالفی زیرو رو شویم باید فاتحهٔ آرامش را بخوانیم ! روزتون متفاوت و سرشاراز آرامش🍁 @sarzendehbash
والا 😁✌️🏻 خانوما پرچما بالا 🚩 @sarzendehbash
حرفهایی که میزنیم... حرف هايي كه ميزنيم.... دست دارند!!! دست های بلندی كه گاه گلويی را می فشارند و نفس فرد را میگيرند !!! حرف هايي كه ميزنيم.... پا دارند !!! پاهای بزرگی كه گاهی، جايشان را روی دلی ميگذارند و برای هميشه ميمانند!!! حرف هايي كه ميزنيم.... چشم دارند!!! چشمهای سياهی كه، گاهی به چشم های دیگران نگاه میكنند و آنها را در شرمی بیکران فرو ميبرند !!! رفیقِ جانم سنجیده سخن گفتن از سکوت هم دشوارتر است... @sarzendehbash
🔘 داستان کوتاه نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک پنج ساله‌‌ش می‌آید. امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه. پاورچین، بی‌صدا، کاملا فضول رفتم پشت چشمیِ در، بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله‌. بچه گفت: بعد از اینجا کجا میریم؟ مامان: امروز دیگه هیچ‌جا. شنبه‌ها روز خاله‌بازیه... کمی بعد بچه می‌پرسد: فردا کجا میریم؟ مامان با ذوق جواب می‌دهد: فردا صبح می‌ریم اون‌جا که یه بار من رو پله‌هاش سُر خوردم... بچه از خنده ریسه می‌رود. مامان می‌گوید: دیدی یهو ولو شدم؟ بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا... مامان همان‌طور که تی می‌کشد و نفس‌نفس می‌زند می‌گوید: خب من قوی‌ام. بچه: اوهوم، یه روز بریم ساختمون بستنی... مامان می‌گوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست. نمیدانم ساختمان بستنی چیست، ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب‌شور هم حرف می‌زنند. بعد بچه یک مورچه پیدا میکند، دوتایی مورچه را هدایت می‌کنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه‌پله پیاده‌اش میکنند که بره پیش بچه‌هاش بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم. نظافت طبقه ما تمام میشود... دست هم راه میگیرند و همین‌طور که می‌روند طبقه پایین درباره آن‌دفعه حرف می‌زنند که توی آسانسور ساختمان بادام‌زمینی گیر افتاده بودند. مزه‌ی این مادرانگی کامم را شیرین می‌کند، مادرانگی‌ای که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده، مادر بودنی که مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست. ساختن دنیای زیبا وسط زشتی‌ها از مادر، مادر می‌سازد... @sarzendehbash
یه طرح راه بندازیم قوری‌هایی که در ندارن و درهایی که قوری ندارنو بهم برسونیم ☺️🤝💚 @sarzendehbash