InShot_۲۰۲۳۰۶۱۶_۱۹۱۲۳۶۴۰۲_۱۶۰۶۲۰۲۳.mp3
13.71M
#آخرین_سفر_حج🕋
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:شناخت واقعه غدیر 🤝
#داستان
InShot_۲۰۲۳۰۷۱۳_۲۰۱۷۳۳۹۶۸_۱۳۰۷۲۰۲۳.mp3
18.4M
#داستان_مباهله
༺◍⃟✊჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۷_۱۲
#قصه
#داستان_مباهله
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@اللهمبارکلاهلبیتالنبی[علیهم السلام]
༺◍⃟჻ 🌴ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۰۷۱۸_۱۸۳۸۰۶۰۴۲_۱۸۰۷۲۰۲۳.mp3
20.23M
#مسلم
༺◍⃟🏴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۹_۱۲
#قصه
#قصههای_محرم1
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@اینالطالببدمالمقتولبکربلا
😢
༺◍⃟჻🌴ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۰۷۲۶_۲۰۱۰۴۸۶۲۹_۲۶۰۷۲۰۲۳.mp3
14.88M
#پرچمدار_علیهالسلام🐎
༺◍⃟🏴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🚩این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست 🩸
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۹_۱۲
#قصه
#قصههای_محرم۹
##حضرت_اباالفضل_علیهالسلام
#محرم
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟჻🌴ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
#داستان
مردی قوی هیکل، در چوببُری استخدام شد و تصمیم گرفت خوب کار کند. روز اول ۱۸ درخت برید. رئیسش به او تبریک گفت و او را به ادامه کار تشویق کرد. روز بعد با انگیزه بیشتری کار کرد، ولی ۱۵ درخت برید. روز سوم بیشتر کار کرد، اما فقط ۱۰ درخت برید. به نظرش آمد که ضعیف شده است. نزدیک رئیسش رفت و عذر خواست و گفت: نمیدانم چرا هر چه بیشتر تلاش میکنم ، درخت کمتری میبرم؟ رئیس پرسید: آخرین بار کی تبرت را تیز کردی؟ او گفت: برای این کار وقت نداشتم، چون تمام مدت مشغول بریدن درختها بودم.
اگر میبینید که در کاری، پیشرفت مناسب حاصل نمیشود، به دنبال موانع و مشکلاتی باشیم که راه پیشرفت را سد کردهاند.
پ.ن: برای موفقیت، همه چیز تنها تلاش کردن مداوم و طاقتفرسا نیست، بلکه تدّبر و تفکر نیز، لازمهٔ موفقیت هست.
💫🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟💫
💜💜💜💜💜💜💜
📚داستانک پسر باهوش
✍️مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت.
پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟
مرد گفت: بله.
پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟
مرد گفت: بله، بگو ببینم شتر کجاست؟
پسر گفت: من شتری ندیدم!
مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد.
قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را
می دانستی؟
پسرک گفت:
روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود،
فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده،
بعد متوجه شدم که در یک طرف راه، مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است،
چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی،
نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است...
قاضی از هوش پسرک خوش آمد و گفت:
درست است که تو بی گناهی،
ولی زبانت باعث دردسرت شد،
پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی!!
🌹#شبتوندرپناهخــــدا✨💫
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
پیروان اسلام وشهداء :
"مجنون المهدی(عج)":
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
مجنون المهدی(عج)
علی اکبراعتمادی فر"سلیمانی" :
#دوستت_دارم_امام_زمانم
#مهدی_عج_جان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#توجه_توجه_مهم_خیلی_مهم
#تحلیل_و_بررسی_سیاسی_ظهور
#مُنجی_عدالت_گسترجهان
#عزیزانم_بیدارباشیدوهوشیار
#ظهوریه_هوئی_وناگهانی_اتفاق_می_افتد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ظهورمهدی_عج_درحال_رقم_خوردن_است
#سفری_به_آینده_لحظه_و_زمان_ظهور
《 #داستان_جدید_ظهورقسمت_هیجدهم
#ظهوربسیاربسیارنزدیک_است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
اما این باروضع فرق می کند و با تصاحب
کُره زمین پیروزی امام کامل می شود
وپیروزی امام زمان به منزله از بین رفتن شیطان است ، زیرا خداوند در قرآن کریم به شیطان فرمود :
که تا روز معلومی تو را فرصت می دهم و بیشتر مفسرین شیعه و سنی معتقدند که آن روز ، روز برپایی حکومت مهدوی است ، به همین دلیل شیطان تمام قد در برابر زمینه سازی ظهور و ایجاد حکومت مهدوی
می ایستد
بعد از نابودی یاجوج و ماجوج ، تمام نقاط کُره زمین توسط لشکریان امام زمان فتح می شود و تمام انسان ها یا مسلمان شده و یا تسلیم امر امام می گردند و حال نوبت به اصلی ترین دشمن انسان ها یعنی ابلیس یا لوسیفر رسیده است ، شخصی که صدها سال است از پشت پرده ، تشکیلات ماسونی را هدایت
می کند و سالیان سال است که به اقسام گوناگون مردم کشورهای مختلف را بوسیله امپراطوری های استعمارگر خود مورد ظلم و ستم قرار داده و فرصت رشد و شکوفایی را از آن ها صلب نموده است
در زمان حضرت سلیمان(ع) گروهی از خواص برای مقابله با قدرت او دست به دامان جنیان شدند و تلاش نمودند تا با برقراری ارتباط فیزیکی آشوب بزرگی علیه حکومت تازه تاسیس سلیمان ایجاد کنند ، در مقابل خداوند پرده پنهان جنیان را برداشت و انسان ها توانایی دیدن آن ها را یافتند ، و با قدرت های فراوانی که به حضرت سلیمان ارزانی داشت ، جنیان را به بردگان حضرت سلیمان تبدیل نمود
جن ها مجبور بودن کارهای مختلفی از قبیل استخراج مس ، غواصی ، ساخت و ساز و ... را برای سلیمان انجام دهند ، اما بعد از وفات حضرت سلیمان ، مردم از بیعت با جانشین برحق او ، یعنی عاصف بن برخیا امتناع کردن و بدین سبب حکومت از دست رفت و جنیان فرصت را غنیمت شمرده و از اسارت و بردگی فرار کردند
حکومت مهدوی روز به روز در حال قدرت گرفتن است و ابلیس می داند که مطابق با وعده الهی آخرین روزهای عمرش در حال سپری شدن است و برای بقا باید حکومت مهدوی را ساقط نماید
در این راستا همچون زمان حضرت سلیمان که جنیان بر علیه او شوریدند ، این بار ابلیس، جنیان را بر علیه امام زمان
می شوراند و به پایتخت مهدوی یعنی شهر کوفه حمله ور می شوند
حال سوال آن است :
که کیفیت حمله ابلیس چگونه است و واکنش امام و جن های مومن در برابر این شورش جنیان کافر به چه صورت خواهد بود و سرنوشت ابلیس و این جنگ چه خواهد شد؟
#داستان ظهورzohoor_story
بعد از وقوع معجزه الهی و نابودی یاجوج ماجوج ، امام به همراه اندک یاران باقیمانده خود ، مهیای برپایی حکومت ، ایجاد نظم نوین جهانی ، ابلاغ قوانین و قواعد مناسب ، آموزش مردم و تنظیم ساز و کارهای تشکیلاتی حکومت جهانی می شود و این ها در حالیست که سالیان متوالی است که جهان دچار جنگ و خونرویزی شده و بسیاری از مردمان جهان کشته گشته اند و بسیاری از سرزمین ها به دلیل حملات اتمی قابل سکونت نیستند ، آب قابل شرب کمیاب شده و به دلیل مشکلات جوی حاصله بعد از جنگ اتمی ، بارندگی قطع گشته و همه در قحطی هستند
حال امام می خواهد تا با مدیریت خود جامعه را از این بحران ها خارج نموده و به مدینه فاضله ای که همگان پیش از ظهور آرزوی آن را داشته اند تبدیل کند
ابلیس بهتر از هر کسی می داند که حکومت امام در ضعیف ترین حالت ممکن قرار دارد ، نیروهای او جنگ زده هستند و زیرساخت های حکومتی نابود شده است ، اما در حال حاضر که تمام دشمنان نابود شده اند و حکومت امام تنها حکومت باقیمانده بر روی زمین است ، امام زمان می تواند در اندک زمانی با تربیت انسان های باقیمانده و مدیریت و نظارت صحیح بر آنان ، بر تمام مشکلات غلبه کرده و جامعه ی آرمانی را بسازد و بعد از آن مطابق وعده خداوند که مرگ شیطان در روز موعود است و مطابق احادیث پیامبر آن روز در ایام ظهور قرار دارد ، نوبت به ابلیس
می رسد و انسان ها به زودی توانایی غلبه بر شیاطین و نابودی آن ها را می یابند ، به همین دلیل شیطان که حکومت امام زمان را در ضعیف ترین وضعیت ارزیابی می کند ، تصمیم به حمله مستقیم علیه امام زمان
می گیرد
خداوند که از مکر شیاطین آگاه است ، همچون زمان حضرت سلیمان ، جن ها را برای انسان ها قابل رویت می کند ، شیاطین پایتخت مهدوی یعنی شهر کوفه که در شرایط فعلی امام زمان و یاران اصلیش در آن حضور دارند را محاصره می کنند ، امام مجبور به لشکرکشی مقابل شیاطین می شود
💠#داستان
ﺷﯿﺦ ﺭﺟﺒﻌﻠﯽ ﺧﯿﺎﻁ تعریف میکرد:
ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﻮﺩﻡ٬اﻧﺪﯾﺸﻪ ﻣﻜﺮﻭﻫﯽ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻢ ﮔﺬﺷﺖ بلاﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ
ﻗﺪﺭﯼ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﺷﺘﺮﻫﺎﯾﯽ ﻗﻄﺎﺭ ﻭﺍﺭ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﻣﯽﮔﺬﺷﺘﻨﺪ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺷﺘﺮﻫﺎ ﻟﮕﺪﯼ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﻧﻤﯽﻛﺸﯿﺪﻡ،ﺧﻄﺮﻧﺎک ﺑﻮﺩ
ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﻓﻜﺮ ﻣﯽﻛﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺣﺴﺎﺏ ﺩﺍﺭﺩ
ﺍﯾﻦ ﻟﮕﺪ ﺷﺘﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ؟!
ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻌﻨﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﺷﯿﺦ !ﺁﻥ ﻟﮕﺪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ی ﺁﻥ ﻓﻜﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻛﺮﺩﯼ
ﮔﻔﺘﻢ:آخرﻣﻦ ﻛﻪ ﺧﻄﺎﯾﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﺍﺩﻡ
ﮔﻔﺘﻨﺪ: خب ﻟﮕﺪ ﺷﺘﺮ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺭﺩ
ﻗﺎﻧﻮﻥ ﮐﺎﺭﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺣﺘﯽ ﯾﮏ تفکر منفی هم می تواند تاثیر منفی ایجاد کند
از اندیشه های خود و کردار خود خوب بیندیشیم.
🚩کانال مخاطب خاص1403در ایتا 👇
https://eitaa.com/savabaemal
🚩کانال مخاطب خاص 1403در سروش 👇
splus.ir/savabaemal
🌺#داستان 🌺
#خواندنی
✍پیرمردی در دامنه کوه های دمشق هیزم جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا ضروریات خویش را رفع کند
یک روز حضرت سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید دلش برایش بسیار سوخت
تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را تغییر دهد یک نگین قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا در زندگی اش بهبود یابد
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد وبسوی خانه روان شد
و نگین قیمتی را به همسرش نشان داد همسرش بسیار خوشحال شد ونگین را در نمکدانی گذاشت یک ساعت بعد بکلی فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود
زن همسایه نمک نیاز داشت به خانع آنها رفت و زن نمکدان را به او داد
اما زن همسایه که چشمش به نگین افتاد نگین را پیش خود مخفی کرد.
پیر مرد بسیار مایوس شد و از دست همسرش بسیار ناراحت و عصبانی
وخانم پیرمرد هم گریه میکرد که چرا نگین را گم کردم
چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت درآنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد جریان گم شدن نگین به حضرت سلیمان (ع) را گفت . حضرت
سلیمان (ع) یک نگین دیگری به او داد و گفت احتیاط کن که این را هم گم نکنی
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و خوشحال بسوی خانه روان شد در مسیر را ه نگین را ازجیب خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش چند قدم دور نشست تانگین را خوب ببیند ولذت ببرد
دراین وقت ناگهان پرنده ای نگین را در نوکش گرفت وپرید
پیرمرد هرچه که دوید وهیاهو کرد فایده نداشت
پیرمرد چند روز از خانه بیرون نرفت همسرش گفت برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی
پیرمرد دوباره به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که صدای حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است وبه حیرت بسوی او می نگرد
پیر مرد باز قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود. حضرت سلیمان (ع) برایش گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین را از هر دو نگین قبلی گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی
و حتما بفروش که در حالت زندگیت تغییری آید
پیر مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد پشتاره خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد خانه پیر مرد کنار دریا بود
هنگامی به لب دریا رسید خواست که کمی نفس بگیرد ونگین را از جیب خود کشید که در آب بشوید نگین از دستش خطا رفت به دریا افتاد
هرچه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی بدستش نیآمد .
با ناراحتی و عجز تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت
همسرش به او اطمینان داد صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد اگر دوباره اورا دیدی تمام قصه برایش بگو من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید
پیرمرد با ترس به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که تخت حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت دویدو گریخت .
حضرت سلیمان (ع) میخواست مانعش شود
که فرستاده خدا جبریل امین آمد که ای سلیمان خداوند میگوید که تو کی هستی که حالت بنده مرا تغییر میدهی ومرا فراموش کرده ای !
سلیمان (ع) باسرعت به سجده رفت واز اشتباه خود مغفرت خواست
خداوند بواسطه جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو حال بنده مرا نتوانستی تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر میدهم
پیرمرد که به سرعت بسوی قریه روان بود با ماهی گیری روبرو شد
ماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا چند ماهی به تو بدهم
پیرمرد ماهی ها را گرفت وبرایش دعای خیر کرد وبه خانه رفت
همسر ش شکم ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها نگین را یافت وبه شوهرش مژده داد
شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را نمک بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم
هنگامیکه زن پیرمرد نام نمک را شنید نگین اول به یادش آمد که در نمکدانی گذاشته بود سریع به خانه همسایه رفت وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید ملتمسانه عذر خواهی کرد گفت نگینت را بگیرمن خطا کردم خواهش میکنم به شوهرم چیزی نگویی چون شخص پاک نفس است اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد.
پیرمرد در جنگل بالای درختی رفت که شاخه خشک را قطع کند
چشمش به نگین قیمتی درآشیانه پرنده خورد .
نگین را گرفت به خانه آمد زنش ماهی ها را پخت و شکم سیر ماهی ها را خوردند
فردا پیرمرد به بازار رفت هر سه نگین را به قیمت گزاف فروخت .
حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و یقین یافت که بنده حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد تاکه خداوند نخواهد
به خداوند یقین و باور داشته باشید.
🌼مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ
☘و هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را (به انجام) می رساند.(طلاق آیه3)
🌹حق غنّی است، برو پیش غنی
🌹نزد مخلوق بجز حيراني نيست
خدایا شکرت که هستی ❤️
#خدا