eitaa logo
سـ‌ ـایـه
56 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از خود این آشفتگی ترسی ندارم. من در گذشته هم چنین روزهایی داشته‌ام و این بار هم می‌دانم که خودم را نجات خواهم داد، اما آنچه هراسانم می‌کند هزینه‌ای است که باید برای نجات خود بپردازم. این بار هزینه‌اش چقدر و چگونه است؟ نمی‌دانم. فقط این ندانستن مرا می‌ترساند. @sayeah
یک چیزهایی را نمی‌شد گفت. نمی‌شد گفت: دلم تنگ شده، با من حرف می‌زنی؟ نمی‌شد گفت: غمگینم از زمین و زمانه، آرامم می‌کنی؟ نمی‌شد گفت: سراغم را می‌گیری؟ دلت تنگ می‌شود؟ اما می‌شد سکوت کرد، فاصله گرفت، حرف نزد، ناامید شد و آرام آرام و برای همیشه از آدم‌ها دل کند. می‌شد از نهایت دلتنگی، به بی‌حسیِ مطلق رسید و دیگر نخواست. یک چیزهایی توضیح دادنی و به‌خاطر سپردنی نیستند؛ ذاتی‌اند و بعضی‌ها آدمِ دوست داشتن و رابطه‌های عمیقِ احساسی نیستند و همان بهتر که هیچ‌کس به هزار امید و ترفند، قلعه‌ی ارزشمندِ احساساتش را روی آب نسازد. @sayeah
آدم ها خسته که شدند ؛ بی صدا تر از همیشه می روند! احساسشان را برمی دارند و پاورچین پاورچین، دور می شوند ! آدم ها هر چقدر هم که صبور باشند؛ یک روز صبرشان لبریز می شود، کم می آورند، همه چیز را به حالِ خود می گذارند و می روند... همان هایی که تا دیروز، دیوانه وار برایِ ماندن می جنگیدند، همان هایی که سرشان برایِ مهربانی و هم صحبتی درد می کرد؛ سکوت می کنند، بی تفاوت می شوند، و جوری می روند که هیچ پلی برایِ بازگشتشان ، نمانده باشد... آدم ها به مرزِ هشدار که رسیدند؛ آدمِ دیگری می شوند !!! @sayeah
از یه جایی به بعد، دیگه نباید غصه خورد باید بدونی که هر اتفاقی که قرار بوده تا الان بیفته حتما افتاده، و اوضاع یا بهتر شدنش رو شروع کرده، یا حداقل قرار نیست بدتر از این بشه. از یه جایی به بعد، دیگه فقط باید نشست و نگاه کرد تا دید چی پیش میاد. باید جنگیدن رو گذاشت کنار، سلاح ها رو گذاشت زمین و به زندگی لبخند زد تا ببینیم چه جایزه ای در ازای سختیایی که بهمون گرفته، داره. اول این لبخند زدنه به زندگی سخته. فقط کافیه بیفتیم رو غلتک... @sayeah
گاهی هم به خودت سر بزن! حالِ چشمهایت را بپرس و دستی به سر و روی احساست بکش؛ رو به روی آیینه بایست و تمام تنهایی ات را محکم در آغوش بگیر وَ با صدای بلند به خودت بگو که "تو" تنها داراییِ من هستی؛ بگو که با همه ی کاستی های جسمی و روحی، تو را بی بهانه و عاشقانه دوست دارم؛ برای خودت وقت بگذار، با مهربانی دستت را بگیر و به هوای آزاد ببر، نگذار احساس تنهایی کنی، نگذار ابرهای سیاه، چشمهایت را از پا دربیاورد... مطمئن باش، هرگز کسی دلسوزتر از تو نسبت به تو پیدا نخواهد شد… @sayeah
گفت: "زندگی کردن را یادم رفته" و من به این فکر کردم که چطور یک نفر ناگهان به خودش می‌آید و می‌بیند که دیگر بلد نیست چطور زندگی کند؟ یک انسان باید به کجای اندوه رسیده باشد و باید کدامین مرحله از مراحل فروپاشی را پشت‌سر گذاشته‌باشد که یک روز صبح از خواب بلند شود و نداند چطور زندگی کند و با زمان و فرصتی که به او داده شده دقیقا چه‌کار کند! @sayeah
آرام باش! درست می‌شود... نه هیچ شبی و نه هیچ زمستانی دائمی نیست! آفتاب می‌تابد، شاخه‌ها جوانه می‌زنند و تمامِ شکوفه‌های در انتظار متولد خواهند شد هیچ ابری تا همیشه در مقابلِ مهتاب نمی‌ایستد و هیچ ماهی تا همیشه در حصار نمی‌مانَد.. نور، سپاه سیاهی را میدرد حتی اگر به قدرِ روزنه‌ای باشد و بهار؛ هزار هزار زمستان را سبز می‌کند، روزهای سخت رو به پایان است، آرام باش... @sayeah
به نور فکر کن عزیزدلم، به طبیعت، به آسمان، به پرواز، به عشق. و امید داشته‌باش... امید همیشه معجزه می‌کند. از امید است که ابرها می‌بارند و چشمه‌ها می‌جوشند و رودها می‌خروشند و پرنده‌های زخمی پرواز می‌کنند. از امید است که نرگس‌ها در دل زمستان سبز می‌شوند و می‌خشکند و ریشه‌هاشان برای رستنی دوباره پابرجاست و سال بعد، از همان خاک و ریشه سر بر می‌آورند، حتی محکم‌تر، جسورتر، سبزتر ... به آفتاب فکر کن، به رهایی شاخه‌های نوری که قلب سیاهی را می‌‌شکافند و وسط شاهرگ‌‌های ستم، انقلاب می‌کنند. به نور فکر کن عزیزدلم، به روزهای خوبی که تا چند قدمی‌شان رسیده‌ایم، هرچند خسته اما امید داشته باش... امید همیشه معجزه می‌کند. @sayeah
یادم بیاور برایت بنویسم که عشق را باید بی‌حساب اندوخت اما با حساب خرج کرد. و برایت بنویسم که هی بر این طبل پر صدا اما تو خالیِ "بی‌حساب دوست داشتن" نکوبی. که دوست داشتن حساب و کتاب دارد. دوست داشتن حد و مرز می‌شناسد. - حساب و کتابش؟ ظرفیت خودت، که اگر می‌توانی ظرفت را بزرگ‌تر، ظرفیتت را بیشتر کن. اگر نمی‌توانی اما اندازه نگه‌دار. - حد و مرزش؟ عزت خودت، کرامت خودت، شخصیت خودت. دوست داشتن که نباید تو را بی‌عزت، بی‌کرامت و بی‌شخصیت کند. باید؟! @sayeah
خدا نکند انسانی از خوب بودنش خسته بشود، خدا نکند آدمی بشود که مهربانیش هربار نگران و آزرده خاطرش کرده، چرا که آن وقت است که می ماند بلاتکلیف... نه بد بودن را بلد است و نه توان خوب ماندنش است... آن وقت است که می گریزد! هجرت از دنیای آدم ها به خلوتی که درونش پوچ پوچ است... سکوتی که قالبش تنهایی است که خودخواسته نبوده، که لذت بخش نیست... آدم ها را از خوب بودنشان خسته نکنیم .. @sayeah