✨پند روز
✍ پاداش صبر اجری بیحساب است
🔹پارسایی از بازار میگذشت که دو نفر در حال مشاجره دید و مشتری در حال ناسزا به صاحب مغازه.
🔸پس پا پیش گذاشت. مشتری از سمت صاحب مغازه بهسمت پارسا برگشت و ناسزاها نثار او کرد.
🔹اهل بازار را بر این جسارت مشتری بر پارسا سنگینی آمد و قصد حمله به آن مرد بداخلاق کردند.
🔸پارسا گفت:
هرگز کسی جلو نرود. وقتی او ناسزایی به من میگوید هم حال او خوش میشود، و هم حال من!
🔹حال او خوش میشود که بر عادت آزاردهنده نفس خویش پیش میرود و نفس درون را طعام میدهد، و حال من خوش میشود که عنایت خدا و صبرش در حق خویش میبینم و مزدی که از این صبرم بر من خواهد بخشید. من هم نفس خود با سکوت و صبرم طعام میدهم.
🔸پس در وسط بازار، من هم که مالی برای خرید متاعی یا کالایی برای فروش و کسب مالی نداشتم خدا را شاکرم که مرا با خودش تجارتی سودمند بخشید و تجارتی سودمندتر از همه که خود فرموده است: «پاداش صبر را اجری بیحساب میبخشد.»
🔹پس شرط انصاف نیست کسی مرا از این تجارت عظیم بازدارد. تجارتی که هم فروشنده و هم خریدار هر دو بهرهمند از این تجارت میشوند.
#پند_اندرز
🔻کانال سایبان را دنبال کنید 👇
#سایبان
@sayeban122
┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅
🌸تلنگر روز
قصه های کوتاه
یک روز شخصی تصمیم گرفت گاوش را به بازار ببرد و بفروشد. یکی از آدم های بدکار وقتی دید مرد گاوش را به بازار آورده تا بفروشد فکر شیطانی به ذهنش رسید. او با عجله به سراغ دوستانش رفت و نقشه اش را با آن ها در میان گذاشت و طبق نقشه یکی یکی به طرف مرد رفتند. اولی گفت: عموجان این بز را چند می فروشی؟ مرد گفت: این حیوان گاو است و بز نیست. دزد اولی گفت: گاو است؟ به حق چیزهای نشنیده! مردم بز را به بازار می آورند تا به اسم گاو بفروشند. مرد داشت عصبانی میشد که دزد حیله گر راهش را گرفت و رفت.
دزد دومی آمد و گفت: آقا بزت را چند می فروشی؟ مرد از کوره در رفت و گفت: مگر کوری و نمی بینی که این گاو است نه بز؟ مرد حیله گر گفت: چرا عصبانی میشوی؟ بزت را برای خودت نگه دار و نفروش!ذچند لحظه بعد دزد سومی آمد و گفت: ببینم آقا این حیوان قیمتش چند است؟ مرد گفت: ده سکه! خریدار گفت: ده سکه؟ مگر میخواهی گاو بفروشی که ده سکه قیمت گذاشتی؟!!! این بز دو سکه هم نمی ارزد. مرد باز هم عصبانی شد و گفت: گاو؟ پس چی که گاو می فروشم! خریدار گفت : دروغ به این بزرگی؟؟؟ مگر مردم نادان هستند که پول گاو بدهند و بز بخرند؟!!
مرد نگاهی به گاوش انداخت، کمی چشم هایش را مالید و با خود گفت: نکند من دارم اشتباه می کنم و این حیوان واقعا بز است نه گاو؟! خریدار چهارمی سر رسید و با لبخند و آرامش گفت: ببخشید آقا آیا این بز شما شیر هم می دهد؟ مرد که شک در دلش بود گفت: نه آقا بز است، به درد این میخورد که زمین را شخم بزند. خریدار گفت: خب حالا این بزت را چند می فروشی تا با آن زمینم را شخم بزنم؟ مرد با خود گفت: حتما من اشتباه می کنم؛ کسی به این محترمی هم حرف سه نفر قبلی را تکرار می کند؛ خلاصه معامله انجام شد و مرد نگون بخت، گاوش را که دیگر مطمئن بود بز است به دو سکه فروخت و به خانه اش برگشت.
دزدها هم با خیال راحت گاو را به آن طرف بازار بردند و با خیال راحت فروختند، از آن به بعد وقتی خریداری بخواهد هر جنسی را به قیمت کمتری بخرد می گویند “بز خری می کند
#پند_اندرز
#ضرب_المثل
#عبرت
🔻کانال سایبان را دنبال کنید 👇
#سایبان
@sayeban122
┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅