eitaa logo
سیدامیرتقوی
166 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
32 فایل
کانال اطلاع رسانی از دیدگاه و نظرات و نوشته های فعال فرهنگی شهرستان دامغان، سیدامیرتقوی @sat135 @sat1352
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸نامه‌های رحیم تلفن خانه زنگ خورد. گوشی را برداشتم. ننه‌رحیم بود. گفت :« مندَسِن تویی؟» گفتم :« سلام ننه‌رحیم ها خودُمُم» گفت :« سلام ننه پیر شی امروزُم پا نِدارُم بُرُم بازار...» نگذاشتم حرفش را ادامه بدهد. گفتم :« به‌روی چِشمُم ننه‌رحیم چی‌شیا می‌خِین؟» مثل همیشه گفت :«بیا اینجِن تا بهت بُگُم» تا اول پول را نمی‌داد خریدهایش را هم نمی‌گفت. رفتم. همسایه‌مان بود. اسمش رقیه بود اما تمام محله ننه‌رحیم صدایش می‌کردند. چندسال پیش مشاعرش را از دست داده بود. نه با کسی کاری داشت نه می‌گذاشت کسی با او کاری داشته باشد. همیشه توی خانه بود و جز برای مسجد بیرون نمی‌رفت. تنهاترین پیرزن دنیا. نه شوهری نه فامیلی نه کسی. فقط به‌من زنگ می‌زد تا نامه‌های رحیم را برایش بخوانم و خرید کنم. با آن چادر گل‌گلی و کمر قوزش در را باز کرد. موهای سفید و حناکرده‌اش از زیر روسری بیرون آمده بود و گوشه‌ی چادرش را با دست‌های چروکش جوری گرفته بود که نکند از سرش بیفتد و دل کسی را ببرد. دوباره به‌این فکر کردم که این پیرزن چندسال است که آسمان را ندیده؟ چندسال است که غروب و طلوع خورشید را از لب پشت‌بام‌های کاهگلی شهر ندیده؟ چندسال است که فقط خاک و خُل کف کوچه را دیده؟ گفتم :« ننه از رحیم چه خبِر؟ هنوز نیامِدِه؟» گفت :« ای ننه‌جان اولاد پسِر واسه پِدِر مادِرِش نمی‌مانه... خدا حفظش کنه هرجا که هستِ ... پدِر خدابیامرزش همیشه عجِله داشت همین یه پسِر ر کاشت و رفت... نه ننه‌جان نه آمِدِه نه زنگی زِدِه چشمُم خشک شد به اون تلفن پلقمرگ‌زِده. فقط نامه‌هاشِ که خدا خیر بده تو رِ که بِرا منِ بی‌سوات می‌خوانی، کورسوی امیدُم همین نامه‌هاشه... نمی‌دانُم نِصیبِ کُدام مردم شده؟» گفتم :« دیر نکِرده ننه ایشالله میاد» گفت :« خدا از دهنت بشنوه...» بعد گفت :« سبزی خوردِن می‌خوام باغی باشه چه بهتِر ، کشک هم می‌خوام واسه کزر باشه چه بهتِر ، نیم‌کیلو هم گوشت بغزالو بِخِر ننه» و پول را دستم داد و رفت توی خانه‌اش. سوار دوچرخه شدم تا بروم بازار. سر راه فرمان کج کردم و رفتم فردوس رضا. سر خاک رحیم. نشستم بالای سرش. آب روی قبرش ریختم و با دست شستمش. شهید رحیم رضوانی متولد ۱۳۴۲ تاریخ شهادت ۱۳۶۳ جزیره‌ی مجنون. گفتم :« رحیم ننه سلام می‌رسانه این هفته چی نامه داری تا براش بنویسُم» https://eitaa.com/sayedamirtaghavi1