﷽نماز مهمتر است!!
#شهید_علیاصغر_فتحی
🌳 یک روز گوسفندهای ما گمشده بودند مادرم با علی اصغر رفتند تا آنها را پیدا کنند. بعد از مدتی مادرم می بیند که علی اصغر پشت سرش نیست.
🌳 بعد از چند دقیقه ای می بیند که اصغر برگشته و به او می گوید کجا بودی؟
🌳 علی اصغر می گوید: داشتم نماز می خواندم مادرم به او می گوید گلّه با این همه گوسفند گم شده بود بعد تو نماز می خوانی. علی اصغر گفته بود اگر همه گوسفندان هم گم شوند اهمیتی ندارد، زیرا از نماز مهمتر نیست.
📚 اطلاعات دریافتی از كنگره سرداران و 32000 شهيد استان های خراسان
#نماز_شهیدان #داستان_نماز #نماز_اول_وقت
🎁مرکز تخصصی نماز
سـیـــــــــــد خـــــــــراســــــــانــــــــی🍃🌹🍃
⬇️ ⬇️ ⬇️
@sayedkhorasani
#نماز_شهیدان
🌷 #شهید #عباس_بابایی میگوید: دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود؛ ولی به خاطر گزارش هایی که در پرونده خدمتی ام درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمی دادند.
🌼 سرانجام روزی به دفتر مسئول دانشکده که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. ژنرال، آخرین کسی بود که می بایست نسبت به قبول یا رد شدنم در امر خلبانی اظهار نظر می کرد.
🌸 او پرسش هایی کرد و من پاسخ اش را دادم. از سؤال های ژنرال معلوم بود که دنبال بهانه می گردد و نسبت به من نظر مساعدی ندارد.
🌼 آبروی من و حیثیت حرف هایم در گروی این مصاحبه بود. بعد از دو سال دست خالی برگشتن، برایم سخت بود.
🌸 در همین افکار درگیر بودم که شخصی داخل اتاق شد و ژنرال با او به بیرون رفت. با رفتن ژنرال، لحظاتی در اتاق تنها ماندم.
🌼 به ساعتم نگاه کردم؛ وقت نماز ظهر شده بود. با خودم گفتم هیچ کاری مهم تر و بالاتر از نماز نیست.
🌸 با خودم فکر کردم کاش می توانستم نماز را اول وقت بخوانم.
وقتی انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد، تصمیم گرفتم همان جا نمازم را بخوانم.
🌼 به گوشه ای رفتم. روزنامه ای پهن کردم و مشغول #نماز خواندن شدم.
در همین لحظه ، ژنرال وارد اتاق شد. ولی من نمازم را ادامه دادم.
🌸 با خودم گفتم: «هرچه می خواهد بشود. آن چه که خدا می خواهد، همان می شود.»
نمازم که تمام شد، از ژنرال عذرخواهی کردم.
🌼 او راجع به کاری که انجام میدادم، سوال کرد. من هم گفتم: «عبادت میکردم.» وقتی توضیح دادنم تمام شد، ژنرال سری تکان داد و گفت: «مثل این که همه ی این مطالبی که در پرونده ات هست مربوط به همین کارهاست.»
🌸 بعد هم لبخندی از رضایت زد و پرونده ام را امضا کرد. به احترامم برخاست و دستم را فشرد و پایان دوره خلبانی ام را تبریک گفت.
🌼 آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم، دو رکعت #نماز_شکر خواندم .
📖 کتاب لبیک در آسمان، خاطراتی از شهید عباس بابایی، صفحه ۱۸.
🇮🇷 سید_خراسانی 🇮🇷
@sayedkhorasani