eitaa logo
حجـت الاسـلام غُـراباتـی
464 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
572 ویدیو
49 فایل
أَحْبِـبْ مَـنْ شِئْـتَ فَإِنَّـڪَ مُفـٰارِقُہُ |²💚 °°° •| اینجا دین رو شیرین یاد می‌گیریم و از اون لذت می‌بریم |• ارتباط با مدیر کانال: 🆔 @shahid_e_shahadat69 بین‌خودمون‌میمونه👇🏻👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16314756982702
مشاهده در ایتا
دانلود
•🥀• امام سجاد«؏»: ﴿القتل‌لناعادةوکرامتناالشهادة﴾ ڪشته شـدن عـادت مـا و شهـادت ڪرامـت مـاست . . . . .↷♡ #ʝσɨŋ ┄•●❥ @sayyedghorabati
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 ماجرای عجیب و تکان دهنده ی های گنبد حضرت (ع) اوج علیه السلام . .↷♡ #ʝσɨŋ ┄•●❥ @sayyedghorabati
راست گفته اند عالم از چهار عنصر تشکیل شده ↯↯ • آب • آتش •خاک • هوا … آبی که از تو دریغ کردند آتشی که در خیمه گاهت افتاد خاکی که شد سجده گاه و طبیب دردها و هوایی که عمری ست افتاده در دل ها... ترکیب این چهار عنصر می شود کـــــــــــــــربلا... . .↷♡ #ʝσɨŋ ┄•●❥ @sayyedghorabati
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلسله ی کائنات          عبد قدیم حسین          روی دل عاشقان          سوی حریم حسین میکند ارض و سما بر حرم او سلام          کعبه ی شش گوشه اش   قبله ی بیت الحرام 🏴 ✋🏻 . . .↷♡ #ʝσɨŋ ┄•●❥ @sayyedghorabati
⊰•📝°🔮•⊱ . ودرپس‌تمام‌سختۍ‌ها خدایۍ‌هست‌کہ‌درآسانے‌ها فراموشش‌کرده‌ای! . . .↷♡ #ʝσɨŋ ┄•●❥ @sayyedghorabati
"يَاأَيُّهَاالنَّاسُ‌أَنْتُمُ‌الْفُقَرَاءُإِلَى‌اللهِ" اےمࢪدم‌شماهمگےنيازمندبہ‌خداييد !🌱 فاطࢪ|۱۵ • _ ڪاش‌یادم‌نࢪود ڪاش‌یادم‌بماند ڪاش‌مدام‌تڪࢪاࢪڪنم ڪاش‌بفھمم،فقط‌محتاجِ‌تواَم ..!_:)🍀 . . .↷♡ #ʝσɨŋ ┄•●❥ @sayyedghorabati
حجـت الاسـلام غُـراباتـی
سلسله ی کائنات          عبد قدیم حسین          روی دل عاشقان          سوی حریم
‏بگو چه شد كه من انقدر دوستت دارم؟ بگو محبت ما ريشه در ازل دارد غلامتان به من آموخت در ميانه خون كه روسياهى ما نيز راه حل دارد ✋🏻☘
حجـت الاسـلام غُـراباتـی
. . حالا اینکٰه‍ تو عاشق بوده‌ای و عاشقی کٰرده‌ای و ندیدند عشق ؛ باز هم همان عشق است مثل خدا کٰه ما
اگر می‌خواهے بدانےخدا از تو راضی است یا نه، به مراجعه كن! ببین در زندگی از خدا راضی هستی؟ اگر راضی هستی؛ بدان كه خدا هم از تو راضی است و اگر در گوشه دلت از خدا ناراضی هستی، متوجه باش كه خدا هم از تو نا‌راضی است..! 🌿
4_5938517775415773003.MP3
1.01M
از چوب کمتریم... گوش کنیم گوش کنیم . .↷♡ #ʝσɨŋ ┄•●❥ @sayyedghorabati
📚 « جــــ❤️ــــانـم میـرود » 📝 مریم و شهین خانم مهیا و عطیه رو به داخل خانه شان بردند با صدای آژیر پلیس مردم متفرق شدن بعد از اینکه چندتا سوال از شهاب پرسیدن محمود را همراه خود بردند محمد آقا که تازه رسید بود شهاب برایش قضیه را تعریف کرد شهاب یا الله گفت و وارد خانه شد مریم در حال پانسمان کردن پیشانی مهیا بود شهین خانم هم برای عطیه آب قند درست کرده بود با اومدن محمد آقا و شهاب عطیه سراسیمه از جایش بلند شد محمد آقاــ سلام دخترم خوبی عطیه ـــ خوبم شکر شرمندم حاج آقا دوباره شما و آقا شهابو انداختم تو زحمت ـــ نه دخترم این چه حرفیه ـــ مریم اروم تر خو . سلام حاج آقا منم خوبم محمد آقا و شهین خان خندیدند ـــ سلام دخترم زدی خودتو داغون کردی که مهیا محکم زد رو دست مریم ـــ ای بابا آرومتر مریم باشه ای گفت و ریز خندید ـــ حاج آقا من که کاری نکردم همش تقصیر شوهر این عطیه است و رو به عطیه گفت عطیه قحطی شوهر بودبا این ازدواج ڪردی مریم چسب را روی زخم زد ـــ اینقدر حرف نزن بزار کارمو تموم کنم محمد آقا لبخندی زد ـــ مریم بابا ،مهیا رو اذیت نڪن مریم اخم بامزه ای کرد ـــ داشتیم بابا مهیا دستش را به علامت تشکر بالا اورد ـــ ایول حمایت شهاب گوشه ای ایستاد و سرش را پایین انداخت و به حرف های مهیا اروم می خندید مریم وسایل پانسمان را جمع ڪرد ـــ میگم مهیا یه زخم دیگه رو پیشونیته این برا چیه مهیا دستی به زخمش کشید ـــ تو دانشگاه به یکی خوردم افتادم مهیا بلند شد مانتوش را تکوند ـــ عطیه پاشو امشب بیا پیشم ــــ نه ممنون میرم خونمون ـــ تعارف نکن بیا دیگه شهین خانم دست عطیه رو گرفت ــــ راست میگه مادر یا برو با مهیا یا بمون پیش ما عطیه لبخندی زد ــ چشم میرم پیش مهیا همه تا دم در همراه عطیه و مهیا رفتند عطیه ـــ شب همگی بخیر خیلی ممنون بابت همه چیز مهیاـــ شبتون بخیر حاج خانوم به ما که آب قند ندادید ولی دستت درد نکنه شهین خانم با خنده گفت ـــ ای دختره بلا.فردا می خوایم سبزی پاک کنیم برا روز نهم محرم بیا بهت آب قندم میدم ـــ واقعا ??میشه دوستمم بیارم ــــ آره چرا ڪه نه ـــ خب پس شب بخیر مهیا به طرف در خانه رفت و بعد از گشتن تو کیفش کلید را پیدا کرو و در را باز کرد ــــ بیا تو عزیزم باهم وارد خانه شدند ـــ برو تو اتاقم الان میام مهیا به آشپزخونه رفت تا می خواست در یخچال را باز کرد یاداشتی روی در پیدا کرد ـــ مهیا مامان ما رفتیم خونه عمو احسان نذری دارن ممکنه دیر کنیم برات شام گذاشتم تو یخچال گرمش کن مهیا یخچالو باز کرد پارچ شربت را برداشت و درلیوانی لیوان ریخت لیوان را در سینی گذاشت و وارد اتاق شد عطیه با شرمندگی به مهیا نگاه کرد ـــ شرمندم بخدا مهیا هم پیشونیتو داغون ڪردم هم الان مزاحمت شدم مهیا لگدی به پاهای عطیه زد ـــ جم کن بابا این سناریو کدوم فیلمه حفظش کردی بیا این شربتو بخور ــــ اصلا خوبت شد باید می زد سرتو میشکوند... √•ادامہ دارد... . .↷♡ #ʝσɨŋ ┄•●❥ @sayyedghorabati
4_5942880985447139091.mp3
1.63M
‍ .. 👌🏻| حُسیِن.. دلم برات پَر میزنھ حُسیِن.. بدھ یھ ڪربلا بھ مَن:) 🎤| . .↷♡ #ʝσɨŋ ┄•●❥ @sayyedghorabati