eitaa logo
نامه پرسش
172 دنبال‌کننده
115 عکس
25 ویدیو
84 فایل
نشر آثار و اطلاع رسانی برنامه های سید مهدی ناظمی قره باغ- پژوهشگر فلسفه
مشاهده در ایتا
دانلود
یادداشت منتشر شده در روزنامه فرهیختگان نویسنده: سیدمهدی ناظمی‌قره‌باغ ، مدیر مدرسه عالی علوم‌انسانی روزگار نو هنوز یک هفته نشده است که نزد مسئول انتشارات، از آخرین کتاب‌های منتشرشده آگاه شدم. کتاب تاریخ جامعه‌شناسی شناخت را در دست گرفتم و درحالی‌که با خوشحالی به آن نگاه می‌کردم، از دوستان خواهش کردم حتما رونمایی درخوری برای کتاب استاد، با حضور خود ایشان برگزار شود. بیشتر از یک سال قبل بود که برای تحویل گرفتن آخرین بازبینی‌های این کتاب، به منزل استاد رفته بودیم. ساختمانی که منزل در آن بود، آسانسور نداشت و این یکی از دلایل کم شدن حضور اجتماعی استاد در این سال‌ها بود. منزل برای کتابخانه ایشان هم فضای کافی نداشت. کتاب به‌صورت دستنویس و با خط زیبایی آماده شده بود. هنگامی که منزل بودیم، استاد که از شدت بیماری بسیار نحیف و ضعیف شده بود، به مناسبت بحثی هم انجام داد. مثل همیشه درعین تمرکز بر دیدگاه خود و با وجود اینکه می‌دانست ما به‌ویژه درباره «دین» هم‌نظر نیستیم، هم خوب بحث کرد و هم به‌شکلی بحث کرد که کوچک‌ترین احساس بدی نداشته باشیم. درخواست عضویت ایشان در شورای علمی مدرسه عالی روزگار نو هم مطرح شد. هرچند به‌دلیل بیماری نمی‌توانستند زیاد از منزل بیرون بیایند، اما افتخار همراهی با مدرسه را دادند. متاسفانه مدتی بعد شنیدم که بیماری شدت گرفته است و در خارج از منزل از ایشان مراقبت می‌شود. مدتی بعد بهبود یافتند و ما را امیدوار کردند که بیشتر بتوانیم در سایه علم و اندیشه او خوشه‌چینی کنیم... این که مرحوم آشتیانی شاگرد گادامر بود و اینکه نومارکسیسم را به زبانی فنی و دقیق مطرح می‌کرد و مانند آن، چیزهای پوشیده و ناگفته‌ای نیستند. شاید کمتر گفته شده باشد که بسیاری از بزرگان علوم اجتماعی ایران، به‌ویژه آن دسته که مشرب فلسفی دارند و امر اجتماعی را از دل گفت‌وگوی فلسفی می‌فهمند، این راه را با راهنمایی مرحوم آشتیانی طی کرده‌اند. ایشان فرد کم‌نظیری در نشان دادن عمق فلسفی مباحث مطرح در علوم اجتماعی بودند. به جریان افتادن فلسفه اجتماعی در دانشگاه تهران، تا حدی مدیون تلاش‌ها و حضور ایشان است. همچنین مرحوم آشتیانی الگوی قوی و درستی از اندیشه چپ بود. او به‌خوبی تمایز چپ‌گرایی شعاری و تصنعی و کوچه‌بازاری را از چپ دارای مبنا و اصول نشان داد. اندیشمندان چپ ایران، اعم از مذهبی و غیرمذهبی بسیار از آشتیانی آموخته‌اند و امید است با الگوگیری از او، جریان چپ را به‌شکل یک جریان فکری زنده و مبتنی‌بر مطالعات بنیادی به‌روز کنند و در شرایطی که جهان در آتش راست‌گرایی لیبرالیسم و فاشیسم می‌سوزد، بتوانند با نقد اساسی و روشنگر، راهی برای کاهش دردهای انسان باز کنند و این راه را بر اساسی فکرشده و پخته طرح کنند. مرحوم آشتیانی با عمری فعالیت علمی روشنگر و موثر و زندگی شرافتمندانه، در تنهایی و بدون هیچ پشتوانه جدی، از میان ما رفتند و میراث خود را امانت به دست ما سپردند. آنچه از آشتیانی بیشتر برای ما حفظ کردنی می‌کند، نه فقط ظاهر آثار و کتب او بلکه روحیه علمی، آزاداندیشی، اخلاق با مدارای او و تمرکزش بر وظایف خودش به‌عنوان یک صاحب‌نظر عرصه علوم اجتماعی بود. اینجا نوبت به ما می‌رسد و باید دید ما چقدر می‌توانیم همچنان چنین مسیری را که نسل دانشمندان پیشین طی کردند، ادامه دهیم.
ارتحال استاد گرانقدر، مدرس دانشگاه، جناب حجت‌الاسلام دکتر فیرحی، غم جانگدازی است که در پی آن زبان نمی تواند به سادگی تجری به سوگواری داشته باشد. این رویداد سنگین را به خانواده محترم ایشان، شاگردان عزیزشان و اهالی علوم انسانی تسلیت عرض می کنیم. خداوند ما را قدردان استادان در حیات و ممات ایشان قرار دهد.
دکتر سید مهدی ناظمی چهارشنبه ساعت ۱۳:۳۰ درباره «نسبت تفکر بصری و رسانه‌های مدرن» به ایراد سخنرانی علمی به صورت آنلاین خواهد پرداخت. پیوند در پوستر پیوست قرار دارد. @sayyedmahdinazemi
🔷 نشست علمی «قمار و شرط‌بندی اینترنتی در ایران» 🔴با حضور دکتر احمد بخارایی و دکتر سید مهدی ناظمی قره باغ 🗓 تاریخ برگزاری: دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۹ 🔷 فقراتی از سخنان سید مهدی ناظمی: 🔺قمار مجازی در بسیاری از کشورهای غربی ممنوع است؛ اما به نظر می رسد سیاستهای مربوط به فضای مجازی در غرب با سیاستهای فضای مجازی برای کشورهای دیگر متفاوت است. غرب همه جا نمی خواهد که استانداردهای زندگی خود را در کشورهای غیر غربی داشته باشد. کشورهای شمال به کشورهای جنوب نگاه ثانویه و فرعی دارند. کشورهای جنوب جاهایی هستند که قاچاق انسان و فروش اسلحه و دفن زباله های هستی در آن گویی مجاز است. گویی خیلی مهم نیست که در فیلیپین و ایران و روآندا به این معضلات دچار باشند... 🔺باید بین صنعت قمار و خود قمار تفکیک کرد. قمار مسأله همیشگی انسان در تاریخ بوده است و هیچگاه آن را کامل ترک نکرده است. این صنعت هیچ ربطی به تقدیر و سرنوشت و... ندارد. در کشور هندوستان که یک کشور شرقی و به شدت تقدیرگراست، صنعت قمار ضعیف تر از آمریکاست که یک کشور مدرن و منتفع از عقلانیت است. صنعت قمار مانند هر صنعت دیگری بر اساس ذائقه سازی و تبلیغات به وجود می آید و در ایران هم به دلیل نابودی بسیاری از ساختارهای اقتصادی و تبانی های اقتصادی مختلف در داخل و خارج از کشور است که ظهور می کند. با این ترفند نقدینگی به سمت یک فعالیت زیرزمینی حرکت می کند. هر چند صنعت قمار مربوط به تفریح است، اما در ایران صنعت قمار یک مفر اقتصادی است. در واقع ساختارهای واقعی اقتصادی موجود هم هیچ ضمانت سودآوری در آنها وجود ندارد. 🔺این درست است که در حکمت ایرانی، همه چیز عقلانی نیست. در واقع تقدیر مهم است، ولی این ربطی ندارد به گرایش به قمار در ایران. به هر حال عقلانیت هم حدودی دارد و بی حد و مرز نیست. شعر و مانند آن برای تحمل پذیر کردن و تفسیر وجوه فراعقلانی زندگی است. اما قمار در عصر مدرن و تا حدی قبل از مدرن، ناشی از مشکل «ملال» است. ملال ویژگی بوروکراسی و تکنوکراسی است و معضل همیشگی انسان امروز. قمار سعی می کند این ملال را کنترل کند. 🔺انسان امروز، یک انسان پیچیده و انتزاعی است و به همین خاطر است که فشارهای روانی او هم زیاد است. فایل صوتی و تصویری:https://t.me/sayyedmahdinazemi/1601
🔶سینما نمی تواند تاریخ جدیدی را بگشاید 🔶سید مهدی ناظمی قره باغ 🔺«... ادامه‌ی سیر طبیعی فرهنگ غرب به فلسفه‌ی سینما باید می‌رسید و رسید. همانطور که بارها عرض کرده‌ام بین فلسفه‌ی سینما و فلسفه‌های مشابه که در حوزه‌های مختلف در دهه‌های اخیر به وجود آمده‌اند، تفاوت وجود دارد. فلسفه‌ی سینما به لحاظ قوت و قدرت و غنا از همه آنها فراتر می‌رود و تا امروز قابل مقایسه با آنها نیست. فلسفه سینما باید محقق می‌شد...» 🔺«... تمثیل‌های فلاسفه‌ای مثل ابن سینا و شیخ اشراق هم تماثیل صرفا رمزی و کدگذاری شده‌ی مفاهیم است و ابزار آموزش قرار می‌گیرد، نه اینکه بگوییم داستانی فلسفی گفته شده است. به همین خاطر این مثال‌ها، مثال‌های خوبی برای مبدل کردن فلسفه به شکل داستان نیستند. معمولا این داستان‌ها گزیده‌گویانه و در قالب‌های رمزی گفته می‌شود که اگر کسی فلسفه آنها را نداند، نمی‌تواند معنای آن سخن‌ها را درک کند. بسیاری از تمثیل‌ها و استعاره‌ها، مثلا در شعر و ادبیات کلاسیک ما، بیانگر نظریه فلسفی خاصی نیستند. البته تلقی‌های حکیمانه و اندیشمندانه‌ای هستند اما به راحتی نمی‌توان آنها را فلسفه دانست. ...» 🔺«...از عهده سینما خارج است که جهان تاریخی جدیدی را نشان بدهد، به دلایل مختلف که مهم‌ترینش این است که توان نزدیک شدن به هنر تاریخ‌ساز را ندارد. سینما نمی‌تواند تاریخ جدیدی را بگشاید. همانطور که یک متن مقدس یا مکان مقدس در گذشته، تاریخی را می‌گشود و یا در عصر مدرن، ادبیات. در سینما این امکان وجود ندارد. ...» پیوند به این یادداشت: https://www.ilna.news/fa/tiny/news-1009413
🔶گزارشی از وبینار «نسبت تفکر بصری و رسانه های مدرن» 🔺سید مهدی ناظمی در این وبینار ابتدا به توضیح جهان رسانه ای پرداخت و توضیح داد که جهان امروز، جهان رسانه و رسانه ای است و این جهان رسانه ای به بیان دقیق تر جهان رسانه های تصویری و بنابراین جهان تصویر است. اما این تصویری بودن جهان، خود ناشی از اتفاق اساسی تری است به نام بصری شدن انسان که در اعصار مختلف، تطورات متفاوتی یافته است. بنابراین ظهور رسانه های مدرن، همان ظهور و بسط زبان انسان بصری است. شرح این وبینار را در فایلهای تصویری که در پست های بعدی همین کانال بارگذاری می شوند، ببینید و بشنوید.
🔶دونالد ترامپ و پایان قدرت معنوی آمریکا 🔷سید مهدی ناظمی قره باغ 🔺ترامپ رسماً ریاست جمهوری آمریکا را بعد از یک چالش طولانی در دوره قدرت خود، واگذار کرد. احتمال زیادی وجود دارد که حزب جمهوریخواه دیگر هیچگاه به ترامپ اجازه بازگشت به قدرت را ندهد. مطابق معمولِ موجی که طی چند سال اخیر در ایران قدرت گرفته است و به ویژه شبکه های اجتماعی بر توان آن افزوده اند، بسیاری از ایرانی ها به تبع «مد جهانی» سرگرم شادی از رفتن ترامپ یا حتی مذمت او در قالب یادداشتهایی شده اند. البته این بدیهی است که شاید هیچ رئیس جمهوری در تاریخ آمریکا به اندازه ترامپ به ایران آسیب نزده باشد. ولی قطعاً ترامپ در آسیب زدن به ایران، خیلی هم جلوتر از ریگان و بوش و حتی اوباما -که بیشترین میزان تحریم را علیه ایران اعمال کرد- نبوده است. به هر حال مد جهانی خوشحالی از رفتن ترامپ، بیش از همه از سوی حامیان تجارت جهانی حمایت می شود. گروه بزرگی که جریان اصلی را در سرمایه داری جهانی تشکیل می دهند و در سرتاسر دنیا از جمله خود ایران، شرکای بزرگی دارند. این اصحاب تجارت جهانی، خیلی توجهی به دغدغه های خوشحالی کنندگان و شادمانی آنها ندارند، کار خود را می دانند و در این کار خبره هستند. 🔺اما غرض از نگارش این یادداشت، صرفاً بیان مقدمه فوق نبود. مسأله اصلی این است که چرا این همه در آمریکا تلاش می شود ترامپ برنگردد؟ مگر نه این که ترامپ موفق شد بیکاری را کاهش دهد و در بسیاری از مواضع، به دشمنان سنتی آمریکا آسیب وارد کند؟ 🔺شاید پاسخ این پرسش را باید در صدور احکام اجرایی بایدن در اولین روز کاری اش، جستجو کرد. احکامی که بسیاری از آنها مربوط به حقوق مهاجران و معاهدات بین المللی بود که دقیقاً مرتبط با وجهه بیرونی آمریکاست. ترامپ آمریکا را از بسیاری از معاهدات بین المللی خارج کرد. ترامپ تصمیم گیری در آمریکا را منوط به موافقت شرکای دست اول ایالات متحده، یعنی اروپای غربی و به تدریج باید گفت چین، نمی کرد. ترامپ توجهی به این نداشت که وجهه آمریکا به سرعت در جهان در حال تیره و تار شدن است. ترامپ می خواست که آمریکا بتواند مشکلات داخلی خود را حل کند. رشد بالای بیکاری، لشگر بزرگ فقرا و بی توجهی به خواسته های فرهنگی اکثریت سفیدهای آمریکا، سرفصلهای مهمترین معضلات داخلی آمریکاست. راه حلی که ترامپ و به عبارت دقیق تر، گرایش ملی گرا اندیشید، این بود که در ائتلاف با نئوکانها و با اعمال سیاست بحران آفرینی در جهان، از سویی حمایت جمهوری خواهان را حفظ کند و سپس از قِبل این سیاستها، امتیازات اقتصادی متنوعی را نصیب آمریکا سازد. این ائتلاف، با ائتلاف ریگان و خاندان بوش بسیار متفاوت است. چرا که مبنای آن قبلی کمابیش ایدئولوژیک بود و مبنای این یکی، تجاری و قراردادی. این، باعث می شد ائتلاف سست شود ولی در عین حال آن را بسیار خطرناک می کرد که ما ایرانی ها در تجربه تلخ ترور فرمانده سپاه قدس، آن را چشیدیم. ترامپ برای خوش آمد نئوکانها و متحدان منطقه ای آنها در اسرائیل و کشورهای عربی، هر کاری توانست کرد و پیشبینی می شد که اگر در دوره دوم به قدرت می رسید، رسماً پروژه جنگ با ایران کلید می خورد. قطعاً خود ترامپ و بسیاری از نزدیکان او، تخمین دقیقی از نتایج این جنگ ندارند، ولی به هر حال به نظر می رسد مشوق های منطقه ای برای به آتش کشاندن خاورمیانه ای، آنقدر زیاد هست که ترامپ به فکر تبعات آن نباشد. 🔺کاری که ترامپ کرد، یعنی مسخره کردن اغلب معاهدات بین المللی، تمسخر اخلاقیات عرفی جهان، جنگ افروزی به قصد بالارفتن فروش صنایع نظامی و... همه یک عنوان کلی دارند و آن عبارت است از: «به حراج گذاشتن اعتبار معنوی آمریکا به مثابه رهبر جهان سرمایه داری به قصد حل و فصل مشکلات داخلی ایالات متحده». این کار، در درازمدت می توانست آمریکا را مبدل به کشوری کند که مشکلات داخلی کمتری داشته باشد. اما درست همینجاست که باعث شد در کنار گذاشتن ترامپ تردیدی پیش نیاید. ترامپ و همفکران او، آمریکا را صرفاً یک کشور می خواستند و حال آن که آمریکا یک جهان است. آمریکا کشور نیست و عمده قدرت او، اعتبار اوست. با این اعتبار بود که آمریکا حتی در دوران جنگ سرد هم همواره از حقوقی بیشتر از شوروی برخوردار بود. با این اعتبار است که آمریکا سالهاست با دشمنان و رقیبان خود مذاکره می کند و بدون آنکه امتیازی بدهد یا امتیاز واقعی بدهد، برنده بیرون می آید. آمریکا یک دیگری بزرگ در اذهان غیرآمریکایی هاست. یک رویایی که هیمنه آن، اجازه نزدیک شدن به آن نمی دهد. مانند سلطان مسلمانی که هر چقدر مشروب بخورد و قمار ببازد، از مسلمانی او کم نمی شود، اما دیگران باید قواعد شرعی را مراعات کنند. ترامپ این سلطانی آمریکا را تحت الشعاع رفتار سودجویانه خود قرار داد. (ادامه در پست بعدی همین کانال
(ادامه از پست قبلی همین کانال) 🔺حالا آمریکای ترامپ، آمریکایی است که حقوق مهاجران را نابود می کند، از معاهدات و سازمانهایی که باید پاسداری آنها را می کرد، بیرون می آید، از کشورهای تحت الحمایه خود رسماً باجگیری می کند، علناً مقام رسمی کشوری را ترور می کند، تهدید به حمله نظامی می کند ولی نمی کند و... . همه اینکارها را می کند تا داخل آمریکا بیکاری و فقر و تعارضات اجتماعی کاهش یابد. ترامپ و مشاوران او متوجه نبودند که این میزان از ایجاد تعارض منافع، اول از همه از سوی خود سران بزرگ سرمایه داری جهانی پذیرفتنی نیست. نابود کردن اعتبار باقی مانده آمریکا، قدرت معنوی آمریکا را به انتها می رساند و این قدرت معنوی، چیزی نیست که با توان اقتصادی بتوان آن را برگرداند. آمریکایی که با ترامپ پیش می رفت، قدرت معنوی خود را به سرعت از دست می داد و از رهبری جهان کنار گذاشته می شد و صرفاً مبدل می شد به یک کشور قوی کنار دیگر کشورهای قوی. همان رویدادی که سالهاست کارشناسان به وقوع آن اشاره کرده اند. آخرین اقدام ترامپ، یعنی تشویق هواداران خود به حضور خیابانی و ماجراهای پس از آن، تاب و توان همه مسؤولان آمریکایی را از بین برد. ترامپ، آسیبی جدی به اعتبار آمریکا وارد کرده بود. 🔺آمریکای پس از ترامپ، آمریکای بایدن، آمریکایی است که بخش قابل توجهی از اعتبار خود را از دست داده است. بایدن و همفکران او، به این راحتی نمی توانند آب رفته از جوی را بازگردانند. نه این که نخواهند، برای این که ضعف و سستی این آمریکا، به زودی خود را در رفتارهای مختلف کشورها و گروههای سیاسی منعکس خواهد کرد. رفتاری که باعث می شود عملکرد سایر بازیگران، مستقل تر، منطقه ای تر و کم توجه تر به خواسته های آمریکا انجام شود. این راه، راهی است که حوادث آن را به سختی می توان پیشبینی کرد ولی قطعاً می توان گفت چهره آینده، چهره ای است که به سرعت تغییر خواهد کرد و مناطقی که بتوانند بهترین و هوشمندانه ترین تصمیم گیری ها را داشته باشند، ممکن است در آینده جهان، نقش آفرینی جدید و مهمتری داشته باشند.
🔶 یادداشتهای سید مهدی ناظمی درباره جشنواره سی و نهم فیلم فجر -1- روشن - حجازی 🔷«الکی یعنی مثلاً فیلم دیده ایم»، مهمترین جمله ای است که باید بعد از این ویدئوکلیپ با خود مرور کنیم تا شاید بتوانیم تا حدی واقعه ای را که با آن روی پرده روبرو شده ایم، هضم کنیم. روح الله حجازی در ادامه روند رو به سقوطی که داشته است، فاجعه بارترین فیلم جشنواره امسال و رقت بارترین اثر زندگی خودش را خلق کرده است. این اثر در کنار اثر دیگری که در یادداشتهای آینده ذکر خواهد شد، می تواند اشاره ای باشد برای متولیان امر که سرنوشت فیلمسازی و «فیلمساز»سازی رانتی را با چشم خود ببینند. 🔷الکی یعنی مثلاً یک فیلم روشنفکری باشد، با ادای بستن قاب دوربین با انگشتان و آموزش آن به کودک(الکی یعنی مثلاً نماد نسل آینده) سوختن یک نسل را الکی مثلاً به دوربین می آوریم و آن را به آیندگان انتقال می دهیم. آن زمانی که زمان گفتن این حرفها بود و می گفتندش، بلوف بود، الان نمی دانم دیگر چیست. 🔷الکی یعنی مثلاً دغدغه اجتماعی داریم، فحشا و روسپیگری را توجیه می کنیم و مطابق معمول سینمای ایران، مردان را مشتی حیوان تصور می کنیم که به دو گروه هرزه و زیاده خواه و اخته و بی عرضه(قهرمان داستان) تقسیم می شوند. دوربین خواسته ناخواسته از پی.او.وی روسپی (که یک نمه هم فیلسوف است) با مرد صحبت می کند. شاید نفهمیده چه گفته با این کار. 🔷الکی یعنی مثلاً تکنیک بلدیم، اسمبل بی سر و تهی درست می کنیم از ارجاع به فیلمهای داخلی و خارجی که نه معنایی در جزء دارند و نه در کلیت فیلم. 🔷اگر یک فیلمسازی روشنفکر، معترض، سیاسی و... ده سال پیش چنین چیزی را ساخته بود، ارزش داشت ناسزایی نصیب او شود. اگر احیاناً موفق به ساخت فیلمی هم شده بود، مثل هر فیلم دیگری، ارزش نقد می داشت. ویدئوکلیپ حجازی، از فیلم بودن که اثری در آن نیست، شرف و حیا و زیبایی و عقل و احترام به مخاطب را هم به نمی دانم چه، فروخته است. اگر سینمای سیاه اینها را نداشته باشد، حداقل تشفی خاطر در فردی ایجاد می کند. این را هم ندارد. حجازی الکی یعنی مثلاً کاری کرده است، حرفی گفته است، حسی داشته است ولی همه اینها با هم به «هیچ هم بدهکار است.»
🔶 یادداشتهای سید مهدی ناظمی درباره جشنواره سی و نهم فیلم فجر -2- ابلق - نرگس آبیار 🔷فیلم «شبی که ماه کامل شد» هر چند فیلم بدی بود ولی به بدی جایزه دادن به آن نبود. جایزه خیانت بار دولت به این فیلم باعث شد آبیار در حال و هوا و فرم این فیلم تثبیت شود و این خطر بزرگی برای این فیلمساز آتیه دار است. آبیار در شبی که ماه، موفق شد تکنیکهای جذابی را در کار با دوربین با الهام از آثار سینمایی جهان، بیافریند که البته حس و حال رعب انگیز و اضطراب آوری را برای بیننده ایجاد می کرد. قبلاً و در همین کانال توضیح دادیم که آن فیلم آبیار نگاهی وحشتناک به شرق دارد(که ناخواسته از سینمای هالیوود آن را وام گرفته بود) و این از کسی که وابستگی فرهنگی و حتی ایدئولوژیک به شرق دارد، وحشتناک تر است. 🔷اتفاقی که افتاده است این بار نه در بلوچستان و پاکستان، بلکه در قلب ایران رخ می دهد. «زورآباد»، نزدیک تهران است. بدمن، به یک معنا مذهبی ترین است. مذهب عامه پسند، پررنگ ترین ویژگی شخصیتهای این اثر است. همه مذهبی هستند و در عین حال عقب مانده از نظر فرهنگ و زندگی و اقتصاد. این بار ما نه از پاکستانی ها یا بلوچهای ایرانی، بلکه از ایرانی های تیپیکال می ترسیم. مناسبات زندگی اساساً غیر قانونی و وحشتناک و حتی در حد راز بقاست. همچون همیشه، هیچ مرد واقعی وجود ندارد و اگر یک نمه قمه کشیدن علی نبود، هیچ اثری از مرد، چه مرد عاقل و پخته و چه مرد شجاع و مسؤول پیدا نمی کردیم. آبیار را باید از خواب بیدار کرد و فاجعه بار بودن مسیری را که می رود به او یادآور شد. مسیر آبیار، در بهترین حالت نگاه توریستی و اگزوتیک به هموطنان خودش است. 🔷باید اعتراف کرد که کار از جهاتی بهتر از کار قبلی است، بازیهای با دوربین او، هر چند گاهی روی اعصاب است و هرچند اگزوتیک است، اما در مجموع بهتر و گاهی بامزه است. بازی شاکردوست فوق العاده است و بخش عمده ای از سهم جذابیت را بر دوش می کشد. سعی کرده است اخلاقی تر فیلم را به پایان برساند ولی می توانست خیلی بهتر از این باشد. شفای دختربچه، نشان دادن اثاث کشی، کار گرفتن و... براحتی می توانست اضافه شود و اگر سناریونویس خوبی داشت می توانست مونولوگ راحله را بهتر بنویسد. می توانست طوری بگوید که هم غرض مصلحت آمیز برآورده شود و هم حقیقت تأکید گردد. اینها همه شدنی بود اگر آبیار سعی می کرد برای سوژه یابی و داستان نویسی و ... کمتر تحت تأثیر مدهای وارداتی قرار بگیرد و بیشتر فکر کند و بیشتر مشورت بگیرد.
🔶 یادداشتهای سید مهدی ناظمی درباره جشنواره سی و نهم فیلم فجر -۳- خط فرضی - فرنوش صمدی 🔷خط فرضی، انتخابی بی بدیل برای هر کسی است که قصد تجربه ضدسینما را داشته باشد: یک ضد روایت، ضد سناریو، ضد فرم، ضد محتوا، ضد اخلاق، ضد هنر و ضد مخاطب است. 🔷فیلم با یک اختلاف فانتزی زن و شوهری و انتخاب لجوجانه-فانتزی زن برای سفر آغاز می‌شود. هنوز این فانتزی را فراموش نکردیم که با فانتزی یک جشن روبرو می‌شویم، جشنی که از شدت تصنعی بودن شبیه به رویا هم نیست. 🔷با مرگ فانتزی دختربچه - دختر بچه ای که ظاهراً تنها انتخاب فیلمسازان ایرانی برای جراحی احساسات مخاطب و تحمل پذیر کردن فیلمها شده است- یک لحظه این امید ایجاد می‌شود که شاید در بقیه فیلم کشمکشی نشان داده شود برای حل و فصل این ماجرا. حداقل اگر این کشمکش درست و به اندازه و کار شده رخ داده بود، میشد تا حدی فانتزی تبانی دسته جمعی یک فامیل را برای پنهانکاری در امری که هر کسی می‌فهمد قابل پنهان کردن نیست، تا حدی نادیده گرفت. اما تمام آنچه رخ می‌دهد این است که از یک فانتزی سرد و بی مزه به فانتزی سردتر و بی مزه تری منتقل می‌شویم... . 🔷حس مخاطب پس از پایان بی فرجام و نامشخصی که از هیچ منطق انسانی تبعیت نمی‌کند، این است که گویی فیلمساز قصد داشته آنونسی برای معرفی آثار اصغر فرهادی اجرا کند و در اثر یک اشتباه بی مزه، فایل وارد بخش مسابقه جشنواره شده است(این به مراتب از وقایع و شخصیتهای فیلم باورپذیر تر است). ولی حتی آنونس درستی هم خلق نشده است. نه بخاطر اینکه خط داستان، هیچ منطقی ندارد و فقط ارجاعات بی سر و ته و بی مزه ای به آثار فرهادی است، بلکه بخاطر اینکه حتی نمی شود یک شخصیت درست هم در اثر دید و به آن نزدیک شد و رفتارش را فهمید. 🔷و سرانجام و در کرختی تمام با بزرگترین توهین ممکن به مخاطب کار تمام می‌شود تا سلسله تصاویر بی سر و ته تکمیل شود: نه مسوولیت اشتباهت را بپذیر و نه مسوولیت زنده بودنت با دیگران را؛ هایپراگوایسمی که نمونه آن در آثار مانی حقیقی موج می‌زند.
🔶 یادداشتهای سید مهدی ناظمی درباره جشنواره سی و نهم فیلم فجر -۴- شیشلیک - محمدحسین مهدویان 🔷سازمان سینمایی ریاکاری 🔷ظاهر کار زیاد غلط نیست. مردمی حاشیه نشین، در وضعی کمیک، ناتوان از فهم فریب سازماندهی شده بالادستی ها، از همه هستی خود ساقط هستند و در ضمن این سقوط خود، هیچ کنش آگاهانه ای هم ندارند. 🔷اما کمی دقیق‌تر که نگاه بکنیم، متوجه می‌شویم یکجای این سیرک، همین جشنواره فیلم فجر امسال را می‌گویم، و یکجای کار بازیگران آن، یعنی همین امثال مهدویان، مشکلی دارد. 🔷فیلم از ما می‌خواهد به فقرا بخندیم و باورهای مذهبی و غیر مذهبی آنها را مسخره کنیم. تا قبل از شروع تراژدی ها، ما به بدبختی ها می خندیم، بدون آنکه: ۱- بفهمیم منشأ این بدبختیها چیست (طبعاً جز همان جواب کلیشه‌ای آدم بدها) ۲- بدون اینکه نشان دهد چرا و چطور باید از این بن بست خارج شد. 🔷درباره اولی، با دروغ بزرگی روبرو هستیم و آن اینکه گسترش فقر بخاطر باور داشتن به شرافت فقر است(چرندیات خوشگل شمال شهری). این در کنار اشاره های تلویحی به احتمالاً رهبری انجام می‌شود. بزرگ بودن این دروغ نیاز به توضیح ندارد، چرا که هیچ‌یک از ما فقرا و آن اغنیا، به فقر اعتقادی ندارد. 🔷دروغ دوم آنجایی است که خارج شدن از فقر را که نیازمند شجاعت عاقلانه است، نشان نمی‌دهد. خروجی از فقر وجود ندارد، زیرا مدیر ارشد این ناکجاآباد، معاونش را قربانی می‌کند تا شرایط را حفظ کند. فرض کنیم برای جناح حاکم، دمی تکان داده نشده است، اما چطور این را هضم کنیم که همه مردم تا پایان تابع همین ایدئولوژی فقر و رهبر آن باقی می‌مانند و تنها راه فرارشان، جمع کردن اثاثیه و رفتن است؟ 🔷این فیلم به ریاکاری و دروغگویی سازمان یافته تری هم دچار است و آن اینکه به مردم عمیقاً توهین می کند. هیچکدام از فیلمهای امسال جشنواره و از جمله این، فقیر را معرفی نمیکند، بلکه در لوای منعکس کردن فقرا، به آنها توهین می‌کند و به شنیع ترین شکل ممکن آنها را تمسخر می‌کند. 🔷فقیر شخصیت ندارد، آبرو ندارد، اخلاق ندارد و عقل هم ندارد. (البته بعد هم یک سکانس از مرد هزار چهره سرقت می‌کنیم تا پز و پرستیژ خراب نشود). آنقدر هم وقایع تلخ را با ریتم تند قطار می‌کنیم که کسی در این سیاه بازی متوجه فقدان فیلمنامه نشود. 🔷ریاکاری و دروغگویی سازمان یافته جشنواره امسال و فیلمساز سوگلی پرورش یافته در نهادهای امنیتی، اینجاست که تلاش می‌کند از یاد مردم ببرد که همین سینما از مهمترین حامیان بزرگترین جریان ایجاد کننده فقر در تاریخ نیم قرن اخیر کشور بود. 🔷ما باید خزعبلات مصور را تحمل کنیم تا از یاد ببریم که: 🔺فقر و تباهی در یک دهه گذشته با ایجاد وسوسه موهومی از شیشلیک آمریکایی آغاز شد، 🔺 که عامل حضیض امروز با صدقه درست نمی‌شود با ساختار عادلانه درست می‌شود، 🔺که فقیر، بی عقل و بی شخصیت نیست، فقیر بدون امکان است، 🔺که فقیران همینجا در شهرها و بغل گوش خود ما با از دست دادن پی در پی فرصتهای شغلی ناشی از سیاستهای دولت لیبرال به این روز افتاده اند و برای دیدن آنها لازم نیست بلیط بخرید به خارج از شهر سفر کنید، 🔺که عامل فقر ما دقیقا از طریق مدرن ترین خواسته‌های ما رادیکال شد و نه از طریق توصیه های خاله زنکی و عامیانه بی خطر، 🔺و بالاخره که از یاد ببریم عامل فقر ما همین سینمای ریاکار دروغگوی متهوع سوپاپ دولت بود که خود را ستاد انتخاباتی لیبرالیسم و طلایه دار پیشرفت معرفی کرد. سینمای مهدویان، سینمای توهین به مردم و توجیه وضع موجود در لوای همدردی ریاکارانه و صدقه دروغین است.
🔶 یادداشتهای سید مهدی ناظمی درباره جشنواره سی و نهم فیلم فجر -۵- زالاوا- -ارسلان امیری- 🔷ترس از ترس 🔷ژانر وحشت در کشور ما مهجور است و به دلایل متعدد، در بین فیلمسازان طرفدار چندانی ندارد. در حالی که این ژانر از پرطرفدارترین گونه‌های سینمایی بوده و هست و از سوی دیگر، به دلیل تاریخ پر رمز و راز فرهنگ سنتی ما، امکانات وسیعی برای ساخت داستانهای ترسناک وجود دارد. 🔷اغلب همین چند اثر معدود ترسناک ایرانی هم بیشتر رئال هستند و سویه‌های فانتزی ژانر را ندارند. 🔷این مقدمه لازم بود تا مخاطب در آغاز فیلم سینمایی زالاوا این گمان بد را نبرد که بعد از سالها قرار است از مشاهده یک فیلم ترسناک لذت ببرد! نه چنین چیزی تقدیر مخاطب امسال سینمای ایران نیست. 🔷زالاوا صرفاً یک فیلم روشن‌فکرانه دیگر است! بعید است کسی غافلگیر شده باشد! غافلگیری معنایی ندارد، اکثریت فیلمهای جشنواره، به نوعی ادای روشن‌فکرانه داشته اند، فقط هر کدام ترجیح داده‌اند بخشی را برجسته کنند. 🔷در فیلم ترسناک، منشأ ترس است که تکلیف اثر را مشخص می‌کند. منشأ اثر، حیوانات هستند؟ موجودات آسمانی؟ شیاطین؟ جنگل؟ شرق؟ غرب؟... این منشأ، روشن کننده موضع فلسفی یا اجتماعی اثر خواهد شد. 🔷منشأ ظاهری ترس در این اثر، به ظاهر خرافات است. دقت کنید که مخاطب از حداقلی از تخیل و هیجان و معماپردازی محروم است و فیلم در همان بای بسم‌الله تمام و کمال خود را لو می‌دهد. مردمی روستایی و اهل خرافات که تحت تأثیر و قیمومیت خرافه سازان هستند، عامل اصلی خطر هم برای خودشان هستند و هم «ما» : همه ما کسانی که با استوار و دکتر همذات‌پنداری می‌کنیم و با چشمی اگزوتیک به هموطنان کرد خود نگاه می‌کنیم. 🔷طرفه آنکه برخی از اعضای اصلی تیم سازنده خود کرد زبان هستند و همیشان توهین کننده ترین فیلم تاریخ سینمای ایران را به کردها ساخته‌اند. 🔷کردهای روستای داستان، خرافه پرست، لجوج و متعصب، بیمار و بی رحم، عقب مانده و منفعل هستند. این تصویر وحشتناک از کردها، در سینما سابقه ای نداشته است و معنایی جز تحقیر کردها را نمی‌دهد. 🔷تنها عاقلان این سرزمین خطرناک، عضو سپاه دانش و عضو ژاندارمری است. به عبارت دیگر، عقلانیت و علم با رهبری بروکراسی میلیتارییستی است که امکان حضور دارد و در مقابل او صرفاً خرافه است که صف آرایی میکند. 🔷اندک جذابیت اثر به تقلید دست و پا شکسته ای است که از سرخپوست دارد.بی آنکه واقعاً فرم جدیدی اتفاق بیفتد. اغراق آنقدر زیاد است که نمی‌شود اثر را در بستر یک روستای کردنشین واقعی در نیم قرن پیش فهمید. و آنقدر از خیال و فانتزی دور است که نمی‌شود با بازی جهان خیالی اثر همراه شد. 🔺توهین به کرد در این اثر چنان سنگین است که انسان آرزو می‌کند! ای کاش کردها این فیلم را نبییند و نگذارند که دیگران هم ببینند.
🔶 یادداشتهای سید مهدی ناظمی درباره جشنواره سی و نهم فیلم فجر -۶- یدو- -مهدی جعفری- 🔷بالاتر رفتن یا آویزان شدن 🔷جعفری در تجربه ای شاید تکرار نشدنی، «۲۳ نفر»ی را ساخت که چون هیچ قهرمان اصلی در آن حضور نداشت، حتی برای یک فیلمساز با سابقه هم «راه دست» نبود. نبود، ولی جعفری از عهده آن برآمد، هر چند از بد ماجرا سالی آن را ساخت که چند اثر درخشان همزمان رقابت می‌کردند و بنابراین نه جایگاه خود را در جشنواره یافت و نه با کم همتی شرکت تولید کننده، در فروش جای مهمی پیدا کرد. 🔷هر چه بود، ۲۳نفر برای جعفری تجربه‌ای بی بدیل برای ادامه زندگی حرفه‌ای او ایجاد کرد: به شرط‌ها و شروطها. 🔺یدو به وضوح روی دوش «۲۳نفر» ایستاده است. آیا این ایستادن، بالا رفتن است یا آویزان بودن؟ 🔷خوشبختانه برای سینمای ایران، جعفری در یدو، خوب است و امیدوار کننده و شوربختانه برای خودش، رشدی در آن دیده نمی‌شود که هیچ، نگرانی هایی هم هست. 🔷خوشبختانه یدو موفق می‌شود مردم شهرستانی جنگ زده را محترم نشان دهد و آبرودار و عزیز و دوست داشتنی. رمز موفقیت جعفری در این مهم، فیلمنامه قوی است. وگرنه نشان دادن چند تن از هموطنان شهرستانی در وضع جنگی در سینمای ما معنایی معمولاً ندارد جز نگاه توریستی، اگزوتیک و دور. 🔷جعفری، قطعاً بهترین فیلم این جشنواره را ساخته است و بهترین فیلمساز آن است، بخاطر فیلمنامه ای قوی و مبتنی بر احترام بر مردم و دوری از شعار، از اغراق و از سردرگمی، همچنین بخاطر همت و حوصله در بکارگیری جزییات جهت توصیف درست میدان. 🔷با این حال جعفری باید بداند فاصله کار خوب و کار بد، فاصله کارگردان شریف و ملی با کارگردان رذل و توهین کننده، همیشه خیلی زیاد نیست. 🔷جعفری در شخصیت پردازی ضعیف است و این دقیقاً بخاطر تجربه او در ۲۳ نفر است. ۲۳ نفر، جعفری را فریب می دهد و باعث می شود شخصیت‌های او بی رمق و بسیط و سطحی باشند. در چنین وضعی، یک اشتباه کوچک، فیلم را مبدل به یک فیلم انتزاعی بدون شخصیت خواهد کرد، به سیرکی از اجراهای پلاستیکی و بی روح. 🔷دومین خطر در بازی با دوربین است، همان اشتباهی که اکثر فیلمسازان امروز ما با آن درگیر هستند. جعفری بازی-بازی با دوربین نه تنها چیزی بر فیلم خود اضافه نکرده است که فهم دقایق آغاز فیلم را دشوار و پر مانع می‌کند. روایت آفرینی‌های فرعی می تواند براحتی جبران کننده سردی آغاز فیلم باشد. جعفری نیازی به دوربین بازی ندارد و امید که این را بداند و جدی بگیرد. 🔷جعفری در این کمبود فیلمساز هم مستقل و هم در عین حال شریف و مردم دار، می تواند به سرعت بدرخشد و جایگاه بزرگی در سینما بیابد. به شرط آنکه دست از دامان قصه‌های پخته، شرافتمندانه و هم جهان با خودش برندارد و به شرط آنکه پایش در بازی با دوربین نلغزد، به سوژه نزدیک شود و از آن نترسد، شخصیت بسازد و تکنیک را جایگزین روایت نکند.
🔶 یادداشتهای سید مهدی ناظمی درباره جشنواره سی و نهم فیلم فجر - کودتای 53- امیرانی 🔷دست بر قضا، کودتای 53 نیازی نمی بیند خیلی هم پنهان کاری کند، وقتی می خواهید سخن تکان دهنده و بزرگی بگویید، چندان هم پنهانکاری ممکن نیست. همان افتتاحیه اثر که از سفر راه آهن احداثی رضاخان -می شود گفت سمبل پهلوی اول- که معلوم نیست چه ربطی به ماجرا دارد، آغاز می شود، همه چیز خیلی صریح و رک به ما گفته می شود: «اثری هستم برای پاکسازی و توجیه رژیم پهلوی، ولو این که هر نوع فعالیت حرفه ایِ متناسب با یک مستند پژوهشی، قربانی این غرض شود.» 🔷بقیه فیلم، حجم انبوهی است از شعار. شعارهایی با این مضمون که: چندین سال است دارم پژوهش می کنم. خیلی سختی کشیدم. هزاران کیلومتر راه رفته ام... و مقادیر زیادتری از نمایشهای شعاری، نمایش حضور در کتابخانه، نمایش جستجو در روزنامه ها، تلنبار کردن انبوهی کاغذ روی هم، پیدا کردن راشهای قدیمی و نمایش مصاحبه های پژوهشی و انواع و اقسام تروکاژهای دیگر؛ تا کاملاً متقاعد شویم هزینه سنگین و رویایی که صرف ساخت این مستند شده است، واقعاً صرف انجام پژوهش شده است. 🔷پژوهش درباره چی؟ سؤال این پژوهش چیست؟ درباره مصدق است و ملی شدن صنعت نفت. خوب این که سؤال نیست، یک واقعه تاریخی است. مثلاً کارگردان-پژوهشگر ما دقیقاً درباره کجای ملی شدن صنعت نفت سؤال دارد؟! ما هیچوقت نمی فهمیم. نه این که از یکجای فیلم به بعد، به اصطلاح سؤال اثر روشن نباشد، چرا؛ از جایی به بعد متوجه هستیم که کارگردان قصد دارد درباره نقش آمریکا در این ماجرا توضیح دهد. ولی هیچوقت متوجه نمی شویم که کارگردان، «همینطوری یهویی» چه شد که درباره موضوعی که اختلافی بین صاحب نظران درباره آن وجود ندارد، وارد عرصه می شود؟ مگر خود مقامات آمریکایی هم به صراحت اعتراف نکردند که ما در کودتای 53 و ساقط کردن دولت ملی محمد مصدق نقش داشتیم؟ خوب؟ الان چه شد که کارگردان، بناگاه درباره اصل این مداخله پرسشمند شد؟! 🔺تأمل در ماوقع، نشان می دهد که ما با یک فرآیند فریبکاری روبرو هستیم. مستندی که آن را مشاهده می کنیم، قرار است از طریق همه فوت و فن ها و هزینه ها و بکارگیری بازیگر و... برای ما یک دروغ زیبا را تعریف کند. 🔷برای این که این دروغ را گوش دهیم و بتوانیم تحمل کنیم، ناگزیر باید با فیلم همراه شویم. برای این که این همراهی رخ دهد، چاره ای نیست جز این که با کلی شعار درباره اهمیت مصدق و دولت ملی او آغاز کنیم، چون اگر این شعارها نبود، بین ما بینندگانی که زخم تاریخی خود را در کودتای آمریکایی علیه نهضت ملی شدن صنعت نفت هیچگاه فراموش نخواهیم کرد با کارگردان تروکاژ کار، همراهی به وجود نمی آید. پس دقایقی را صرف می کنیم تا ابتدا باور کنیم، کارگردان هم یک ایرانی وطن پرست است و از آن ماجرای تلخ تاریخی که ایران را به شدت عقب انداخت و یکی از واپسگراترین و سفاک ترین حکومتهای تاریخ این مرز و بوم را مستحکم کرد، ناراحت است. 🔷اکنون و بعد از کلی نمایش، از جمله نمایش برخی از چهره های جبهه ملی، بدون این که جز چند تا خاطره بی محتوا و نوستالوژیک، هیچ حرف به درد بخور دیگری از آنها استفاده بشود، نوبت به شعبده بازی می رسد. تا اینجا همه آماده شده ایم، همه متقاعد شده ایم فیلم هم مثل ما با نهضت ملی شدن نفت همراه است، متقاعد شده ایم کلی سند پژوهشی خوانده شده است(هر چند نفهمیدیم کجا را ابهام داشته اند) و کلی نمایش دیگر، حالا نوبت شعبده است: وسایل این شعبده بازی زیاد نیستند، چند تا کاغذ تایپ شده (مثلاً سند!)، چند تا روزنامه، یک قیچی، یک روان نویس و یک عدد چسب و ناگهان... بله شعبده رخ می دهد: آمریکا می خواست کودتا کند، ولی نتوانست بکند، انگلیسی ها(ای لعنتی ها، گفتم کار کار انگلیسه...) کودتا کردند ولی آمریکا جوانمردی کرد و گردن گرفت. 🔷البته هر فیلمی، مک گافینی هم نیاز دارد و مک گافین این فیلم، «داربی شر» است که از صندوقچه بیرون می آید. موجودی اسرارآمیز که هیچ مورخ و محققی تا کنون به وجود او پی نبرده بود و حتی در اسناد آزاد شده هم یا نیست یا اگر باشد، کسی اهمیت به وجود او نداده بود، ولی شرلوک هولمز فیلم ما کشف می کند که سر نخ همه چیز اوست. آنقدر این موجود افسانه ای اسرار آمیز است و آنقدر مهم است که... که نگو. به همین خاطر حتی خود سازمانهای جاسوسی هم او را انکار می کنند(!) جاسوسی که کل ماجرای مرتبط با او، امروز حتی اطلاعات سوخته هم حساب نمی شود! پس او را همچنان در سراپرده غیبت قرار می دهیم و بازیگری برای سخن گفتن از زبان او استخدام می کنیم!! حالا دیگر واقعی شد، هر چیزی نمایش داده شود، واقعی می شود. این را کارگردان یا کارگردانان پشت پرده درست فهمیده اند.(ادامه در پست بعدی همین کانال)
(ادامه از پست قبلی همین کانال) 🔷مسأله اینجا هم تمام نمی شود. در اطرافیان مصدق، کمونیستها هم بوده اند! با کمونیستها که نباید کنار آمد درسته؟ راستی ژنرال فضل الله زاهدی هم وابسته به آمریکا و انگلیس نبوده است، عنصر آلمانها و یک میهن پرست بوده که شاید تصادفی با دولت کودتای آمریکایی همراه شده است! حتی خود شاه هم با کودتا مخالف بود! این اشرف اینقدر اصرار کرد که شد آنچه شد! آیت الله کاشانی؟ آن هم جزو کودتاچیان بود! دروغی باقی ماند نگفته باشیم؟ هر چی شاخدار تر باورپذیرتر. 🔷مستند کودتای 53 واقعاً تحسین برانگیز است، چرا که به خوبی انبوهی از نمایشها و تروکاژها را به عنوان واقعیت، می آراید و برای باورپذیرتر کردن آن، خیلی خوب این نمایش را با شعارهایی در جهت همدلی با مصدق ترکیب می کند. در تاریخ مستندسازی شاید کمتر اثری را بتوان چنین دروغگوی بزرگی یافت که با اعتماد به نفس کامل، دروغهای بزرگی را می تراشد و به خورد می دهد و خم به ابرو نمی آورد. به کارگردان آن هم باید آفرین گفت. کاسبی بی بدیل است که با مشتی هیچی، مستندی گران قیمت ساخته است تا برای یکی از منفورترین دیکتاتورهای قرن بیستم آبرویی دست و پا کند و برای آمریکا، برائت نامه ای بنویسد.
🔶 مروری بر جشنواره سی و نهم فیلم فجر 🔶سید مهدی ناظمی قره باغ 🔷نسبت جشنواره 39 با اقتصاد آلوده سینما، با ریاکاری و دروغگویی سازمان یافته و با فقدان ایده و فکر در سینما 🔺این ویدئو را به صورت کامل از اینجا ببینید: https://www.aparat.com/v/lU89n
درباره فیلم توت فرنگی های وحشی برگمان
🌸بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال، 🌸چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد. 🌸 راهواره «نامه پرسش» آغاز سال نوی باستانی را به تک تک هموطنان ایران بزرگ فرهنگی تبریک عرض می‌کند. آرزو داریم سال پیش رو، سالی پر از خیر و برکت برای همه شما و خانواده و نزدیکان شما باشد.