#رحلت #زینب_کبری #عقیله_بنی_هاشم سلام الله علیها #تسلیت_باد .
#طراحی_خط از
سید محمود ضیائی
آدرس ایتا
@sayyedmahmoodziaie
آدرس سروش
sapp.ir/khatkhatihayeman
#رحلت #زینب_کبری #عقیله_بنی_هاشم ، دخت گرامی #امیرالمؤمنین و #حضرت_زهراء سلام الله علیهم اجمعین #تسلیت_باد
عقیل صفت مشبهه است یعنی صاحب عقل و تدبیر و عقیله مونث عقیل است اما علت اینکه به حضرت زینب چنین لقبی داده شده است این است که از جمله ویژگی های حضرت زینب(س) که به ایشان موقعیت ویژه می بخشید، عقل و تدبیرش بود.
اگر او عاقله نبود چگونه این همه حوادث را که بعد از جدش رسول الله(س) به او روی آورد، تحمل می نمود؟ او در بین زنان قریش و بنی هاشم به خاطر درایت و تدبیر و بردباریش ملقب به عاقله و عقیله و عقیلة النساء شده بود.
ابن عباس از ایشان اینگونه حدیث نقل میکند :
«حَدَّثَتنی عَقیلتُنا زینبُ(س) بنتُ علی(ع)..»
علامه قزوینی در بیان عقیله بودن زینب در کتاب «زینب من المهد الی اللحد» می نویسد:
عقل و درایتی که زینب(س) داشت، حادثه کربلا را رهبری و از فرزندان امام چنان آبرومندانه سرپرستی نمود و جان امام زین العابدین(ع) را از مرگ حتمی نجات داد و کاخ یزید را به لرزه در آورد.و نهضت حسینی را تا به امروز زنده و پاینده نمود.
کلمات و فرمایشات گهربار آن حضرت(ع) در خطبه هایی که از آن حضرت روایت شده، خود قوی ترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوی بزرگوار می باشد.
همان بانویی که امام سجاد(ع) در حق ایشان فرمودند:
«اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة»
ای عمّه! شما الحمد للّه بانوی دانشمندی هستید که تعلیم ندیده، و بانوی فهمیده ای هستی که بشری تو را تفهیم ننموده است
سید محمود ضیائی
آدرس ایتا
@sayyedmahmoodziaie
آدرس سروش
sapp.ir/khatkhatihayeman
دل من از غم زینب خون است
شفق ازخون دلش گلگون است
سرخی لاله تو دانی از چیست
جگرش از غم زینب خون است
دیدن آنهمه سختی و مصیبت بخدا
درکش ازحد بشر بیرون است
هرچه گریم به عزاداری او
باز داغ دل من افزون است
.........
#طراحی_خط و شعر از
سید محمود ضیائی
آدرس ایتا
@sayyedmahmoodziaie
آدرس سروش
sapp.ir/khatkhatihayeman
چندين سال پیش ایام حج بود دلم گرفته بود هوایحج کرده بودم ، به توفیق حاجیان غبطه می خوردم ، رفتم پشت بام تاخلوت کنم و درد دلی با خدا داشته باشم ، میگفتم
خداوندا من بنا بر مسئولیتی که داشتم بسیاری را برایحج معرفی و تآیید کردم بعضی خادم گروه و برخی مدیر کاروان شدند و سالها توفیق تشرف داشته و دارند ، ولی من با تفکر بسیجی و انقلابی در آن سالها هیچوقت به خودم اجازه نمیدادم از موقعیتم بزعم خویش سو ء استفاده کرده و کاری برای خودم و خانواده ام از جمله استخدام اقوام ، گرفتن زمین و منزل مسکونی واخد مدارج ومدارک عالیه که امری معمول برای خیلی از سیاستبازان بود ، انجام بدهم ، و یا حد اقل نام خودم را هم جزء تأیید شده ها برای انجام فریضه الهی حج در لیست ها بنویسم ، خدایا نکند که من یهودی و نصرانی بمیرم ! البته یکبار هم از طریق یکی از ادارات مرکزی مرتبط با مسئولیتم در تهران با اختصاص مبالغی ارز مرا هم برای عزیمت به حج دعوت کردند ولی در پاسخ عرض کردم من از ابتدای انقلاب اغلب تا پایان شب و بعضا تا اذان صبح مشغول خدمت بوده ام و نسبت به کوتاهی ها در مورد وظایفم در قبال خانواده احساس شرمندگی وعذاب وجدان دارم و خود را بدهکار آنان میدانم لذا چنانچه امکان عزیمت با آنان میسر باشد قبول میکنم که بحمد الله با عنایت الهی با رد خواسته ام از مرکز ، این موضوع فقط با گرفتن یک عکس خانوادگی با همسر و دو فرند کوچکم در آن ایام برای گذر نامه که به یادگار مانده است منتفی شد !
این گلایه به محضر خداوند گذشت ، ایام حج به پایان رسید ، حجاج بازگشتند ، یکی از همسایگان نزدیکمان که توفیق تشرف یافته بود ، در ملاقاتی که با ایشان داشتم ، با قطع و یقین و اصرار مدعی بود که مرا در حج دیده است ! گویا خداوند درد دلمرا بدین طریق اجابت فرموده بود !
ظاهرا در همان حال وهوا طبع من نیز شکوفا شده و ابیات زیر را سروده ام !
رفتم طواف کعبه تماشا کنم تو را
گشتم به دور خانه که پیدا کنم تو را
دیدم که هیچ نیست در انبان خالیم
تا منتی گزارم (نهاده) و اهدا کنم تو را
گفتم که شرم میکنم از کبریائیت
با اینهمه گناه تمنا کنم تو را
گفتیکه من طلبیدم تو را بیا
در فکر آن مباش که رسوا کنم تو را
آخرتو میهمان منی از درم در آی
تا من بساط عیش مهیاکنم تو را
حاشا به عز و جلال خدائیم
دعوت کنم ترا به خانه و دعوی کنم تو را
سید محمود ضیائی
@sayyedmahmoodziaie
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۹
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
چشمم به صد مجاهده آیینهساز شد
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را
بالای خود در آینهٔ چشم من ببین
تا با خبر زعالم بالا کنم تو را
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبلهگاه مؤمن و ترسا کنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا کنم تو را
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یکجا فدای قامت رعنا کنم تو را
زیبا شود به کارگه عشق کار من
هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را
با خیل غمزه گر به وثاقم گذر کنی
میر سپاه شاه صفآرا کنم تو را
جم دستگاه ناصردین شاه تاجور
کز خدمتش سکندر و دارا کنم تو را
شعرت ز نام شاه، فروغی شرف گرفت
زیبد که تاج تارک شعرا کنم تو را
@sayyedmahmoodziaie