#شعر_مهدوی
اگر چه زخم طاقت سوز خوردیم
غم دیروز را امروز خوردیم
ببخش ای خوب اگر در غیبت تو
من و دل، نان به نرخ روز خوردیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#قرارگاه_حضرت_مهدی
@mahdaviuon313
#شعر_مهدوی
همین که دست قلم در دوات می لرزد
به یاد مهر تو چشم فرات می لرزد
نهفته راز «اذا زُلْزِلَتْ» به چشمانت
اگر اشاره کنی کائنات می لرزد
«هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست»
بدون عشق تو بی شک صراط می لرزد
تو را به کوثر و تطهیر و نور گریه مکن
که آیه آیه تنِ محکمات می لرزد
کنون نهاده علی سر، به روی شانه ی در
به روی گونه ی او خاطرات می لرزد
غزل تمام نشد، چند کوچه بالاتر
میان چشمِ سواری فرات می لرزد
سپس سوار می افتد، تو می رسی از راه
که روضه خوان شوی اما صدات می لرزد
غروب جمعه کنار ضریح، روی لبم
به جای شعر، دعای سمات می لرزد...
#قرارگاه_حضرت_مهدی
@mahdaviuon313
#شعر_مهدوی
کسی می آید از یک راه دور آهسته آهسته
شبی هم می کند زینجا عبور آهسته آهسته
غبار غربت از رخسار غمگین دور می سازد
و ما را می کند غرق سرور آهسته آهسته
دل دریایی ما را به دریا می برد روزی
به سان ماهی از جام بلور آهسته آهسته
ازین رخوت رهایی می دهد جانهای محزون را
درونها می شود پر شوق و شور آهسته آهسته
نسیم وحشت پاییز را قدری تحمل کن
بهار آید اگر باشی صبور آهسته آهسته
کسی می آید و می گیرد احساس خدایی را
ز انسانهای سرشار از غرور آهسته آهسته
فنا می گردد این تاریکی و محنت ز دنیامان
ز هر سو می دمد صدگونه نور آهسته آهسته
به سر میآید این دوران تلخ انتظار آخر
و ناجی می کند اینجا ظهور آهسته آهسته
ز الطاف خداوندی حضورش را تمنا کن
که او مردانه می یابد حضور آهسته آهسته
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#قرار_گاه_حضرت_مهدی
@mahdaviuon313
#شعر_مهدوی
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی ندادهام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینهای گم نمیشوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانهات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#قرارگاه_حضرت_مهدی
@mahdaviuon313
#شعر_مهدوی
اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري
کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي
اي آنکه در حجابت درياي نور داري
من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟
برعکس چشمهايم چشمي صبور داري
از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما
کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟
در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت
کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟
#قرارگاه_حضرت_مهدی
@mahdaviuon313
#شعر_مهدوی
چشم آلوده كجا ديدن دلداركجا؟
دل سرگشته كجا وصف رخ ياركجا؟
قصه عشق من وزلف تو ديدن دارد
نرگس مست كجا همدمي خاركجا؟
سرعاشق شدنم دل بشودخادم تو...
خدمت عشق كجا نوكرسرباركجا؟
كاش درنافله ات نام مجنون هم ببري
كه غافل شود ازحب دنيابرسد بروصل مراد
كه مراددل مجنون چون تويي ليلي وبس
كه دعاي توكجا عبدگنه كار چومجنون كجا؟
#قرارگاه_حضرت_مهدی
@mahdaviuon313
#شعر_مهدوی
🌹ویرانه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که هرجمعه به شوقت
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#قرارگاه_حضرت_مهدی
@mahdaviuon313
#شعر_مهدوی
دارد دوباره رنگ می بازد حنایم
پس با چه رویی سوی تو آقا بیایم
دریا تویی، مولا تویی، آقا تویی تو
من دست خالی آمدم، آقا ... گدایم
راه گلویم را دوباره بغض بسته
آقا ببین که در نمی آید صدایم
دستی بکش بر این دل غربت گرفته
شاید کمی آرام گردد دردهایم
پشتم به تو گرم است، از من رو مگردان
من بی تو مثل کودکی بی دست و پایم
آقا زمین خورده دوباره نوکر تو
فکری به حالم کن که مشغول هوایم
این حرف ها، از روی دلتنگی است آقا
بدجور دلتنگ اذان کربلایم
وحید محمدی
#شعر_مهدوی
🌹خواستم نزدیک تر باشم به آقایم نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد
خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم
بند ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد
ندبه های جمعه را هی خواب می مانم ببخش
سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد
ظاهراً ذکر تو را می گویم اما باطناً
در میان عاشقانت باز هم جایم نشد
راه دیدار تو اینبار از حرم شد باز، حیف
خواستم تا محضر تو با سرم آیم نشد
گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسن
سر به خاک مقدمت ای یار می سایم، نشد
دائماً می چرخم آقا جان به دور معصیت
از دو چشم خیس تو هربار، پروایم نشد
کربلایم دیر شد، دارم خجالت می کشم
آه آقا جان بگو که وقت امضایم نشد؟
وحید محمدی