#خاطره #درک_شهادت به نقل از دوست شهید : سال ۹۵بود ایام فاطمیه و فکر میکنم شام شهادت حضرت فاطمه س داشتیم میرفتیم باشگاه مثل همیشه. تو راه از سوریه بهش پیام دادن(واتساپ) گفت میدونم خبر خوبی نیست بریم تمرین برگشتیم بازش میکنم. تمرین که تموم شد سوار ماشین شدیم حسین راننده بود پیام باز کرد کلا رنگش پرید زنگ زد سوریه و بهش خبر دادن که مهدی نعمائی به #شهادت رسیده حالش کلا دگرگون شد گفت فرزاد بشین پشت فرمون. تا از باشگاه برسیم خونه تو مسیر حال خیلی عجیبی داشت و گریه و بی تابی میکرد تاحالا حسین رو اونمدلی ندیده بودم، رسیدیم محل من رو جلو خونه پیاده شدم و حسین رفت ۱ساعت بعد پیام دادم حسین کجایی حالت خوبه جواب داد خیالت راحت باشه اومدم پایگاه هرچی اصرار کردم که برم پیشش قبول نکرد و نماز صبح که شد پیام داد دارم میرم سر کار. نماز مغرب فردای همون روز که نماز جماعت اومد بغلم نشست اصلا حسین انگار نه انگار رفیق و فرماندش شهید شده گفت ببخشید دیشب ناراحتت کردم و... حسین خیلی خیلی زود عرض ۱روز خودش جمع و جور کرده بود.و حسین شوخ و شاد قبل بود باز... خیلی اصرار کردم و به قول خودمون گیر سه پیچ دادم حسین چی شد چیکار میکردی شب و فهمیدم تا صبح تو پایگاه تنهایی روضه خونده بود و نماز... ‌. حسین نمونه کامل یه ادمی بود که این کلام مولا رو همیشه رعایت میکرد: شادی مؤمن در چهره او، و اندوه وی در دلش پنهان است. #شهید_حسین_معزغلامی #شهیدانه_زندگے_کن_تا_شهید_شوی #از_شهدا_بخواه_دستت_را_بگیرند #صلوات_هدیه_به_روح_پاکش