eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
2.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
1 فایل
🌱درمنظومه شمسی سیاره ایست به نام زمین🌱 درگوشه ای از این سیاره جغرافیای ست به نام ایران در تاریخ ایستادگی ایران روایت ست بنام #دفاع_مقدس🌱 #نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس 🌱چه سر ها داده ایم برای سربلندی ایران🌱 #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبیین
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق به زندگی مگه میشه !🍃🍃🍃 با بچه های سپاه توی یه خونه ساکن شده بودیم. یه روز که حمید از منطقه اومد به شوخی گفتم: «دلم می خواد یه بار بیای و ببینی اینجا رو زدند و من هم کشته شدم. اون وقت برام بخونی، فاطمه جان شهادتت مبارک!» بعد شروع کردم به راه رفتن و این جمله رو تکرار کردم. دیدم از حمید صدایی در نمیاد. نگاه کردم دیدم داره گریه می کنه، جا خوردم. گفتم: «تو خیلی بی انصافی هر روز می ری توی آتش و من هم چشم به راه تو. اون وقت طاقت اشک ریختن من رو نداری و نمی ذاری من گریه کنم حالا خودت نشستی و جلوی من داری گریه می کنی؟» سرش رو آورد بالا و گفت: «فاطمه جان به خدا قسم اگه تو نباشی من اصلاً از جبهه بر نمی گردم». مذهبی ها عاشق ترند 🍃🍃🍃 منبع: کتاب نیمه پنهان ماه 🌜 🥀🍁🍂💦💧
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 برشی کوتاه از سبک زندگی شهید حمید باکری 🍃شهدا چراغ راهند باشهدا راه را گم نمی کنیم🍃 🥀🍁🍂🍂💦💧
اخلاق شهدایی🍃🍃🍃 جنازه های عراقی را 👆 زیر نگیرید 🥀🍁🍂💧 روزی در مسیر جاده خاکی در منطقه عملیاتی والفجر چهار نزدیکی رود خانه شیلر با شهید حمید باکری معاون لشگر 31عاشورا بودیم وقتی دید یه نفربر خودی که اتفاقا چند اسیر دشمن هم با دستان بسته روی نفربر نشسته اند و در مسیر،هم ،جنازه های بعثی روی زمین افتاده سریع خودش را به نفربر رسوند و به رانند تانک نفربر گفت برادر سعی کن از روی جنازه های عراقیها رد نشی راننده از این حرف خیلی تعجب کرد گفت : برادر باکری اینا تا دیروز زنده بودن داشتن ما را می کشتن همین چند نفر اسیر هم که میبینید از خود خود بعثی ها هستن شهید حمید باکری با مهربانی گفت : تا دیروز زنده بودن ولی حالا مردن زیر گرفتن جنازه دشمن از اخلاق رزمندگان بدوره و بادستش اشاره کرده که از آن طرف حرکت کند در این حال دیدم اسرا متوجه شدن و فریاد زدند مرحبا یحمی الخمینی ! راستییتش.من آنموقع چیزی نفهمیدم شهید باکری به رانند گفت دیدی برادر اینم از اسرای بعثی روحش شاد یادش گرامی 🍂🍁🥀💦💧 راوی: ""سید""
شهیدانه اخلاق شهدایی🍃🍃🍃 جنازه های عراقی را 👆 زیر نگیرید 🥀🍁🍂💧 روزی در مسیر جاده خاکی در منطقه عملیاتی والفجر چهار نزدیکی رود خانه شیلر با شهید حمید باکری معاون لشگر 31عاشورا بودیم وقتی دید یه نفربر خودی که اتفاقا چند اسیر دشمن هم با دستان بسته روی نفربر نشسته اند و در مسیر،هم ،جنازه های بعثی روی زمین افتاده سریع خودش را به نفربر رسوند و به رانند تانک نفربر گفت برادر سعی کن از روی جنازه های عراقیها رد نشی راننده از این حرف خیلی تعجب کرد گفت : برادر باکری اینا تا دیروز زنده بودن داشتن ما را می کشتن همین چند نفر اسیر هم که میبینید از خود خود بعثی ها هستن شهید حمید باکری با مهربانی گفت : تا دیروز زنده بودن ولی حالا مردن زیر گرفتن جنازه دشمن از اخلاق رزمندگان بدوره و بادستش اشاره کرده که از آن طرف حرکت کند در این حال دیدم اسرا متوجه شدن و فریاد زدند مرحبا یحمی الخمینی ! راستییتش.من آنموقع چیزی نفهمیدم شهید باکری به رانند گفت دیدی برادر اینم از اسرای بعثی روحش شاد یادش گرامی 🍂🍁🥀💦💧 راوی: ""سید""
🍃🍃🍃 جنازه های عراقی را 👆 زیر نگیرید 🥀🍁🍂💧 روزی در مسیر جاده خاکی در منطقه عملیاتی والفجر چهار نزدیکی رود خانه شیلر با شهید حمید باکری معاون لشگر 31عاشورا بودیم وقتی دید یه نفربر خودی که اتفاقا چند اسیر دشمن هم با دستان بسته روی نفربر نشسته اند و در مسیر،هم ،جنازه های بعثی روی زمین افتاده سریع خودش را به نفربر رسوند و به رانند تانک نفربر گفت برادر سعی کن از روی جنازه های عراقیها رد نشی راننده از این حرف خیلی تعجب کرد گفت : برادر باکری اینا تا دیروز زنده بودن داشتن ما را می کشتن همین چند نفر اسیر هم که میبینید از خود خود بعثی ها هستن شهید حمید باکری با مهربانی گفت : تا دیروز زنده بودن ولی حالا مردن زیر گرفتن جنازه دشمن از اخلاق رزمندگان بدوره و بادستش اشاره کرده که از آن طرف حرکت کند در این حال دیدم اسرا متوجه شدن و فریاد زدند مرحبا یحمی الخمینی ! راستییتش.من آنموقع چیزی نفهمیدم شهید باکری به رانند گفت دیدی برادر اینم از اسرای بعثی روحش شاد یادش گرامی 🍂🍁🥀💦💧 راوی: ""سید""
🍃🍃🍃 جنازه های عراقی را 👆 زیر نگیرید 🥀🍁🍂💧 روزی در مسیر جاده خاکی در منطقه عملیاتی والفجر چهار نزدیکی رود خانه شیلر با شهید حمید باکری معاون لشگر 31عاشورا بودیم وقتی دید یه نفربر خودی که اتفاقا چند اسیر دشمن هم با دستان بسته روی نفربر نشسته اند و در مسیر،هم ،جنازه های بعثی روی زمین افتاده سریع خودش را به نفربر رسوند و به رانند تانک نفربر گفت برادر سعی کن از روی جنازه های عراقیها رد نشی راننده از این حرف خیلی تعجب کرد گفت : برادر باکری اینا تا دیروز زنده بودن داشتن ما را می کشتن همین چند نفر اسیر هم که میبینید از خود خود بعثی ها هستن شهید حمید باکری با مهربانی گفت : تا دیروز زنده بودن ولی حالا مردن زیر گرفتن جنازه دشمن از اخلاق رزمندگان بدوره و بادستش اشاره کرده که از آن طرف حرکت کند در این حال دیدم اسرا متوجه شدن و فریاد زدند مرحبا یحمی الخمینی ! راستییتش.من آنموقع چیزی نفهمیدم شهید باکری به رانند گفت دیدی برادر اینم از اسرای بعثی روحش شاد یادش گرامی 🍂🍁🥀💦💧 راوی: ""سید""
🍃🍃🍃 جنازه های عراقی را 👆 زیر نگیرید 🥀🍁🍂💧 روزی در مسیر جاده خاکی در منطقه عملیاتی والفجر چهار نزدیکی رود خانه شیلر با شهید حمید باکری معاون لشگر 31عاشورا بودیم وقتی دید یه نفربر خودی که اتفاقا چند اسیر دشمن هم با دستان بسته روی نفربر نشسته اند و در مسیر،هم ،جنازه های بعثی روی زمین افتاده سریع خودش را به نفربر رسوند و به رانند تانک نفربر گفت برادر سعی کن از روی جنازه های عراقیها رد نشی راننده از این حرف خیلی تعجب کرد گفت : برادر باکری اینا تا دیروز زنده بودن داشتن ما را می کشتن همین چند نفر اسیر هم که میبینید از خود خود بعثی ها هستن شهید حمید باکری با مهربانی گفت : تا دیروز زنده بودن ولی حالا مردن زیر گرفتن جنازه دشمن از اخلاق رزمندگان بدوره و بادستش اشاره کرده که از آن طرف حرکت کند در این حال دیدم اسرا متوجه شدن و فریاد زدند مرحبا یحمی الخمینی ! راستییتش.من آنموقع چیزی نفهمیدم چون فقط حارس الخمینی شنیدم بودم شهید باکری به رانند گفت: دیدی برادر اینم از اسرای بعثی روحش شاد یادش گرامی 🍂🍁🥀💦💧 راوی: ""ی سیداخلاص موسوی بیسیمچی"""شهید باکری
1.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره‌ای از شهادت حمید باکری به نقل از شهید سلیمانی
جنازه های عراقی را زیر نگیرید 🥀💧 درسال 1362 روزی در مسیر جاده خاکی در منطقه عملیاتی والفجر چهاردر محور پنجوین عراقر نزدیکی رود خانه شیلر با شهید حمید باکری معاون لشگر 31عاشورا بودیم وقتی دید یک (تانک نفربر) خودی که اتفاقا چند اسیر دشمن هم با دستان بسته روی نفربر نشسته اند و در مسیر،هم ،جنازه های بعثی روی زمین افتاده سریع خودش را به نفربر رسوند و به رانند تانک نفربر گفت برادر سعی کن از روی جنازه های عراقیها رد نشی راننده از این حرف خیلی تعجب کرد گفت : برادر باکری اینا تا دیروز زنده بودن داشتن ما را می کشتن همین چند نفر اسیر هم که میبینید از خود خود بعثی ها هستن شهید حمید باکری با مهربانی گفت : تا دیروز زنده بودن ولی حالا مردن زیر گرفتن جنازه دشمن از اخلاق رزمندگان بدوره و بادستش اشاره کرده که از آن طرف حرکت کند در این حال دیدم اُسرا متوجه شدن و فریاد زدند مرحبا یحمی الخمینی ! راستییتش.من آنموقع چیزی نفهمیدم چون فقط حارس الخمینی شنیدم بودم شهید باکری به رانند گفت: دیدی برادر اینم از اسرای بعثی روحش شاد یادش گرامی 💦💧 راوی: ""ی سیداخلاص موسوی بیسیمچی"""شهید باکری
جنازه های عراقی را زیر نگیرید 🥀💧 درسال 1362 روزی در مسیر جاده خاکی در منطقه عملیاتی والفجر چهاردر محور پنجوین عراقر نزدیکی رود خانه شیلر با شهید حمید باکری معاون لشگر 31عاشورا بودیم وقتی دید یک (تانک نفربر) خودی که اتفاقا چند اسیر دشمن هم با دستان بسته روی نفربر نشسته اند و در مسیر،هم ،جنازه های بعثی روی زمین افتاده سریع خودش را به نفربر رسوند و به رانند تانک نفربر گفت برادر سعی کن از روی جنازه های عراقیها رد نشی راننده از این حرف خیلی تعجب کرد گفت : برادر باکری اینا تا دیروز زنده بودن داشتن ما را می کشتن همین چند نفر اسیر هم که میبینید از خود خود بعثی ها هستن شهید حمید باکری با مهربانی گفت : تا دیروز زنده بودن ولی حالا مردن زیر گرفتن جنازه دشمن از اخلاق رزمندگان بدوره و بادستش اشاره کرده که از آن طرف حرکت کند در این حال دیدم اُسرا متوجه شدن و فریاد زدند مرحبا یحمی الخمینی ! راستییتش.من آنموقع چیزی نفهمیدم چون فقط حارس الخمینی شنیدم بودم شهید باکری به رانند گفت: دیدی برادر اینم از اسرای بعثی روحش شاد یادش گرامی 💦💧 راوی: ""ی سیداخلاص موسوی بیسیمچی"""شهید باکری