eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
1.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
711 ویدیو
1 فایل
#نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس و پستها و محتوای ارزشی #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبین و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سیّداخلاص موسوی
زود تر از مزارش خود امام حسین را زیارت کردنند آلبوم عکس | کربلا شهید رضا پناهی 🍃نوجوانی که با خط خود روی پیراهنش می‌نوشت 🍃مسافر کربلا 🍃 و در سن. 12 سالگی در محل کنونی جاده پایانه خسروی به شهادت رسید. این مردان، سیدالشهدا(ع) را زودتر از مزارش زیارت کردند
شهید دوازده ساله دفاع مقدس روی پیراهنش با دستخط خود نوشته بود مسافر کربلا مزارش در ورودی مرز خُسروی همانجا که محل گذر زائرین کربلاست بعضی ها می گویند به عراق (کربلا) نروید آنها فرزندان ما را شهید کردند!! اما شهدا چیزی دیگری می گویند برادر https://eitaa.com/jAmAndgA90zA
👆 🍃تصویری تکان‌دهنده از یک شهید مدافع حرم این شهید عزیز قبل از اینکه روحش برای همیشه به آسمان پرواز کند، انگشت در خون خود زد و نوشت : شهداء ولن نرکع، انظرو دمائنا و تابعوا الطریق» : در خون خود غلتیدیم و هیچگاه تسلیم نخواهیم شد. به خون ما بنگرید و راهمان را ادامه دهید. 🍃همه مدیون شهدا هستیم نام شهید بزرگوار ذکر نشده است. https://eitaa.com/jAmAndgA90zA
📜 پیش‌‌ بینی امام خامنه ای حفظه الله درعیدنود وهشت نابودی ال سفیان و نابودی یهود 🔻🔻 🍃پیرما هرچه اراده بنمود! 🍃سرناگفته نادیده گشود 🍃حَمدُ لِلَّه که به تایید نظر 🍃رو به قدسیم و به اخراج یهود! 🍃ال سفیان بزودی بچشد! 🍃ضرب شمشیر سپاه موعود ... سروده :جانباز دفاع مقدس 🖌سیّد حسین میرموسوی آل هاشم. https://eitaa.com/jAmAndgA90zA
به برنامه توسعه در ایران قبل وبعد از انقلاب 💢 ایران در مورد برنامه توسعه در بین کشورهای غرب آسیا وحتی در بین کشورهای مثل کره جنوبی وژاپن پیشینه ی طولانی دارد ! ♦️قبل از انقلاب چند برنامه 5 ساله تصویب شد که البته بیشتر برنامه ها با فرهنگ و حتی اقلیم ایران ناسازگار بود ؛ گذشته از این موارد ♦️بدلیل نفوذ استعمار گران هیچ وقت بلحاظ علمی وصنعتی در مدت اجرای این برنامه ها به نقطه ی قابل اتکا ء نتوانستیم برسیم ♦️برای نمونه در فن آوری کامپیوتر که ایران 10 سال جلوتر از ژاپن این فن آوری را خریداری کرده بود ولی عملا 👇 هیچ متخصص داخلی در این فن آوری فعالیت نداشت صرفا برای نمونه تعدادی کامپیوتر با برنامه نوشته شده توسط آمریکا یی ها به ایران داده بودند ! که تا سال 1365 عملا کاربردی نداشت ! ودر سایر علوم و صنعت هم صرفا مصرف کننده بودیم تا تولید کننده علم وفن آوری! 🖌سیداخلاص موسوی ادامه در قسمت 2
قسمت 2 💢برنامه توسعه ایران با وجود اجرای 4 برنامه در قبل از انقلاب ♦️ایران صاحب هیچ گونه فن آوری و تکنولوژی نبود ! صرفا بدلیل در آمد از محل فروش نفت چند کارخانه ایجاد شده بود که حتی ابتدایی ترین نیاز کارکاخانه بعنوان نمونه یک کارگاه پیچ ومهرسازی در اختیار مهندسین ایرانی نبود ! ♦️در صنایع نظامی هم به همین شکل در سد سازی و جاده سازی هم قاطبیه ی مهندسین ومعماران وحتی اجرا توسط کشورهای غربی صورت میگرفت مثل کشور آلمان .انگلیس و فرانسه ♦️صنایع نظامی که چه عرض شود اصلا وجود خارجی نداشت صرفا هواپیماها. و اداوت نظامی ساخت عمدتا آمریکا و بعضا کشور انگلیس و بخشی هم در تجحیزات انفرادی کشور آلمان بود ! که توسط مستشاران و تکنیسن های همان کشورها اداره میشد ♦️ایران حتی در این حوزه دارای کارگاه هم نبود ! همه اینها زمانی مشخص شد که در واقع مستشاران و تکنسین ها و تجار وابسطه به غرب وصاحبان اصلی صنایع که عمدتا یهودی بودند از ایران رفتند ♦️ واوج عدم وجود فن آوری ودانش بومی صنایع در زمان جنگ تحمیلی آشکار شد ! ♦️که خلیلی از صنایع تعطیل شد ودر ادامه هم بخش زیادی از ادوات وامکانات نظامی مخصوصا نیروی هوایی و هوانیروز بلا استفاده گردید ♦️این بدلیل نبود کارخانه و گارگاه های قطعه سازی در داخل ایران بود ! در سایر عرصه ها هم وضع به همین منوال بود در عرصه ی علوم پزشکی هم به همچنین؛ صاحب هیچ رتبه ی خاصی حتی در غرب آسیا نبودیم 👈حتی ما نسبت به کشور عراق که متحد آمریکا نبود ؛ بلحاظ صنعت عقب بودیم ♦️عراق در آن سالها یکی از صنعتی ترین وپیشرو ترین کشور در میان کشورهای عرب منطقه بشمار میرفت 🖌سیّد اخلاص موسوی ادامه در قسمت 3
قسمت 3 💢برنامه توسعه بعد از پیروزی انقلاب بجهت جنگ تحمیلی متوقف شد 🔹 بعد از اتمام جنگ تحمیلی از سال 1368؛ ایران با رویکرد جدید نسبت به شرایط کشور شروع به تدوین برنامه اول نمود وتا سال 1372 وتمدید آن تا 1373 🔹وبرنامه دوم وسوم وچهارم تا سال 1399 و برنامه ی پنجم تا سال 1395 وبرنامه ششم تا سال 1402 وطی اجرای این برنامه ها با فراز و فرود آن ♦️امروز ایران در حوزه های پزشکی هسته ای ؛ مهندسی و فن آوری های نوین مثل نانو و سلولهای بنیادی و صنعت سد سازی ؛راه و .... صنایع پتروشیمی و ساخت پالایشگاه ودر صنایع نظامی وهوا فضا صاحب سبک و عنوان هست که خیلی ها از آن با خبرند! وامّا ♦️برنامه هفتم با توجه به نواقص و کاستی های برنامه اول تا ششم بصورت دقیق و تخصصی تر و با در نظر گرفتن همه عوامل وتوانایی کشور در مجلس شورای اسلامی تدوین وتصویب شده که هم به تأیید شورای محترم نگهبان و هم به تأیید مقام معظم رهبری رسیده 🔹این برنامه از نظر خیلی از صاحبنظران با واقعیت ها وتوانمندی های کشور مطابقت دارد! ودولت باید طبق این برنامه پیش برود ووظیفه دولت و کابینه مطبوعش در چگونگی اجرایی این برنامه است ! برنامه ی هفتم بسیار جامع بوده و در صورت اجرایی شدن بسیاری از مشکلات موجود در کشور برطرف خواهد شد ان شاءالله 28 مرداد 1403 🖌سیّداخلاص موسوی
روایت یک رزمنده اسیر (آزاده) بنام "علی ناصری (کردوی) اهل خوزستان قسمت اول همین طور که مرا می بردند،نگاه می کردم که بیل مکانیکی های عراق آن اطراف،کانال کنده اند یا نه؟! اطرافم چند میدان مین بود که آنها را شناسایی کردم. عراق،کنار سیل بند کانال کنده،مین گذاری کرده و پلهای آهنی روی کانال زده بود. همه را شناسایی کردم. مرا از روی پل و کانال عبور دادند و به جایی بردند. وقتی به مقر شان رسیدند،بین عراقيها دعوا و بگو مگو در گرفت. هر کدام مدعی بود که خودش با تیر مرا زده و اسیر کرده است؟ مرا سوار ماشینی کردند و به مقر تیپ بردند. در آنجا مرا سوار آمبولانس کردند. درد دیگر با همه هیبتش به جانم افتاده بود. سردم بود و به خود می لرزیدم. کم کم شروع کردم به فریاد زدن. به عربی گفتم سردم است،آخ،آخ... پتویی آوردند و رویم انداختند. فریاد زدم - یک پتوی دیگر برایم بیاورید،گرم نشدم! سربازی که کنارم ایستاده بود،با تفنگ آمد بالای سرم و با لحن خشنی گفت مگر خانه عمه ات است که دستور می دهی؟ می کشمت ها! درد مرا دلیر کرده بود. به عربی جوابش دادم حاضرم مرا بکشید اما چهره های کریه شما را نبینم. ناراحت شد و گفت نه، خیالت راحت باشه،تا از تو اطلاعات نگیریم،نمی کشیمت. هر طور بود،یک پتوی دیگر هم برایم آوردند و رویم انداختند،کمی گرمم شد.
بازجویی همان جا شروع شد! برای چه آمده ای؟ مأموریت تو چه بوده؟ دیدم اگر بخواهم دروغ بگویم و باز ادعا کنم که می خواسته ام خودم را تسلیم کنم،باور نخواهند کرد،این بود که خود را سرباز عادی جا زدم و گفتم در منطقه ساهندی کمین دارید؟ نیروهایتان می آیند جلو در منطقه ما. وقتی جلو می آیند،روزنامه،کاغذ،قوطی کنسرو و آشغال می ریزند. این روزنامه ها و کاغذها را بر و بچ ما جمع کرده و برای فرمانده گردان برده بودند. سید محمد مقدم،فرمانده گردان ما،هم ناراحت شد و دستور داد کمین ساهندی را بزنیم. کمین ساهندی را من در مأموریتی که در هور داشتم،شناسایی کرده بودم. درست در چپ منطقه ما قرار داشت. بعد اضافه کردم ما آمديم مأموریت،راهنمای ما نابلد بود و ما راه را گم کردیم. سه روز در هور سرگردان بودیم. بین ما شش نفر اختلاف افتاد. سه نفر از ما از آنها جدا شدیم و به هور زدیم. من جلو بودم و آن دو نفر عقب تر. در این وقت بود که به گشتیهای شما خوردیم و مرا با تیر زدند. آنچه را که می گفتم،خوب به خاطر می سپردم تا در بازجوییهای بعدی هم همانها را تکرار کنم و دچار تناقض گویی نشوم. پرسیدند: آن دو نفر کجا هستند؟ من جلوتر بودم،از آنها خبری ندارم. چنان طبیعی حرف زدم که داستانم را کاملا باور کردند. خود را سرباز و جزء نیروهای حراست مرزی معرفی کردم و نامم را هم علی کردونی گفتم. کردونی، طایفه مادرم بود و شناخت کاملی از آن طایفه داشتم. اگر خود را على ناصری معرفی می کردم، ممکن بود لو بروم. سؤالهایی هم درباره نام گردان،فرمانده گردان،محل مقر،زمان و مکان بعدی حمله ایران و ... کردند که پاسخهای مناسب دادم. یکی از چیزهایی که در بازجوییها از من می پرسیدند،محل عملیات آینده بود.
من با اطمینان از اینکه ایران در هور دیگر عملیاتی انجام نخواهد داد،گفتم عملیات بعدی در هور است. بازجو با قاطعیت گفت نه،نیست. چرا؟ شما دو بار در هور شکست خورده اید. منظورش عملیات خیبر و بدر بود و محال است بار سوم همین جا عملیات کنید. اما ما شب و روز در هور کار می کنیم و جاده می کشیم. معلومه تو خبر نداری کجا می خواهند عملیات کنند. راستش تا لحظه ای که اسیر شدم،نمی دانستم محل عملیات بعدی کجا است. بعدها در اسارت ایران در اروند قصد عملیات دارد، که منجر به آزادسازی فاو شد و والفجر ۸ نام گرفت. در بازجویی، تا اسم از حراست مرزی آوردم، گفتند پاسداری،حارس خمینی هستی؟ حرفت در مورد عملیات در هور درست از آب در آمد می کشیمت نه،حراست مرزی،چیزی است مثل حراست حدود شما. چی هست؟ عده ای بومی هستند که در هور کار شناسایی و حراست از هور را برعهده دارند. بیشتر هم بی سواد هستند و کاری به عملیات و مسائل نظامی ندارند. من هم سرباز حراست مرزی هستم. سربازی؟ بله! قیافه ات به سرباز نمی خورد،پیرتر از سربازی! راست می گویید،من غیبت داشتم،چند سالی نرفتم سربازی! چرا غیبت کردی؟ برادر بزرگم سربازی بود و من سرپرست خانواده ام بودم. پدر هم ندارم. بعد به ما عفو دادند و آمدیم سربازی. باز گفت دورغ می گویی از کجا فهمیدی در فاو عملیات خواهید کرد ؟ راستش اینو من از خودم یه چیزی گفتم خب ولی هیچی دیگه دست بردار نبودند محل گلوله دچار خونریزی شده بود اما بازجوها همچنان سؤال و جواب می کردند. درد داشتم و خون زیادی هم از من رفته بود اما رهایم نمی کردند. عصر سرانجام رضایت دادند،دست از سرم بردارند. مرا در آمبولانس گذاشتند و به طرف شهر العماره حرکت دادند. از شیشه آمبولانس سعی می کردم اطراف جاده ای را که در حال عبور از آن بودیم، شناسایی کنم. در شب های بعد این روایت منتشر خواهد شد ان شاءالله