مردی که باشمشیر تیربارچی عراقی را قیمه قیمه کرد.
صاحب این عکس شهید عبدالرزاق علی شیری است. او در سال 41 در کرج متولد شد و در طفولیت به علت تب شدید از ناحیه پای چپ فلج گرددید. هر چند
بهبودی پیدا کرد اما لنگیدن پای چپ همیشه با او بود. عبدالرزاق، معلولیت رو محدودیت نمیدید و با تلاش فراوان قهرمان رشته ورزشی جودوی محل زادگاهش شد.عبدالرزاق سال 60 در حالی که 20 بهار از عمرش گذشته بود پا به جبهه گذاشت. معمولا توی جبهه اونهایی که ناتوان بودند در واحدهای پشتیبانی مثل تدارکات، آشپزخانه، دژبانی و... به کار رفته میشدند. اما او از اول وارد واحدهای رزمی شد و به عنوان یک رزمنده اسلحه به دست میگرفت و به مصاف دشمن می رفت سال 61 و در عملیات مسلم در حالی که رزمنده لشگر27 محمد رسول الله بود در بمباران هوایی مقر گردانها در سومار در اثر اصابت ترکش دست چپش از کتف جدا شد و به پشت جبهه برگشت.همه میگفتند عبدالرزاق حالا حالاها به جبهه برنمیگرده اما 15 روز بعد با آستین خالی توی دوکوهه با یک شمشیر بر کمر روئیت شد!! او ول کن نبود و کسی هم جرات این رو نداشت که توی عملیات از او استفاده نکنه. کسی باورش نمیشد که عبدالرزاق هنوز میتونه سینه به سینه دوشکا بره و با نارنجک خاموشش کنه. او رزمنده گردان حنظله بود. این دلاوری و جیگرداری در عملیات والفجر یک کار دستش داد. در حالی که 3 ماه بیشتر از قطع دست چپش نمیگذشت تیر دشمن به گردنش اصابت کرد و باز مجروح شد.بعضی رزمنده ها یکبار مصرف بودند و با یک اعزام و یا یک مجروحیت به جبهه پشت میکردند اما دوباره عبدالرزاق اومد و این بار توی مقر قلاجه همه رو حیرت زده کرد.در مراسم صبحگاه اردوگاه قلاجه قبل از عملیات والفجر4 عبدالرزاق با آستین خالی و قداره به کمر، در حالی که پرچم سرخی به دست داشت ظاهر میشد و خودش کمپوت روحیه بود.باز این رزمنده شمشیر به کمر در عملیات والفجر4 در اثر اصابت ترکش به شدت مجروح شد. او میگفت اینقدر جبهه میرم تا در راه وطنم شهید بشم. و باز به جبهه بازگشت و تخریب چی لشگر27 حضرت رسول شد و باز عملیات...دیماه 64 ازدواج کرد و بهمن ماه باز به جبهه برگشت. و باز اسلحه به دست و شمشیر به کمر و این بار با گردان علی اصغر به فرماندهی شهید حسین اسکندرلو خط شکن شد. هدف ضربه زدن به دشمن در جزیره ام الرصاص و آن سوی اروندرود بود. کار طاقت فرسایی بود و احتمال درگیری تن به تن با دشمن میرفت. امکان داشت که این بار شمشیر او به کار آید.حمله به جزیره ام الرصاص در روبروی خرمشهر برای فریب دشمن بود تا سایر یگانها بتوانند وارد فاو شوند و حماسه والفجر8 رقم بخورد.جزیره ام الرصاص بعد از سه روز تخلیه شد و ماموریت جدید گردان علی اصغر حمله به دشمن و دفع پاتک در فاو و اطراف کارخانه نمک بود. باز عبدالرزاق "شمشیر بند" میدان دار معرکه شد. تیربار چهارلول دشمن امان همه را بریده بود. وقتی روی خاکریز قفل میشد مثل موریانه خاکریز رو کوتاه میکرد و تلفات میگرفت. عبدالرزاق دست به کار شد. برای رسیدن به تیربار دشمن باید از باتلاقی که بین ما و دشمن بود میگذشت و رد شدن از این همه گل و لای به این راحتی نبود و دشمن کاملا روی مواضع ما دید تیر داشت اما عبدالرزاق ول کن نبود. نارنجک به کمر و شمشیر به دست حرکت کرد و دقایقی بعد تیربار دشمن خاموش شد و عبدالرزاق هم افتاد. کسی نفهمید چه شد اما همه میگفتند این بار شمشیر به کار آمد و بر سر زبانها افتاد که عبدالرزاق علی شیری تیربارچی بعثی را با شمشیر قیمه قیمه کرد. روز اول اسفند 64 روحش پر کشید و پیکرش در فاو ماند و بعد از 13 سال به وطن باز گشت و در گلزارشهدای امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد.
🖌 حجتالاسلام رستگار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌹
جاماندگان از قافله عشق 🦋
شهید عبدالرزاق علی شیری
مردی که باشمشیر تیربارچی عراقی را قیمه قیمه کرد.
صاحب این عکس شهید عبدالرزاق علی شیری است. او در سال 41 در کرج متولد شد و در طفولیت به علت تب شدید از ناحیه پای چپ فلج گرددید. هر چند
بهبودی پیدا کرد اما لنگیدن پای چپ همیشه با او بود. عبدالرزاق، معلولیت رو محدودیت نمیدید و با تلاش فراوان قهرمان رشته ورزشی جودوی محل زادگاهش شد.عبدالرزاق سال 60 در حالی که 20 بهار از عمرش گذشته بود پا به جبهه گذاشت. معمولا توی جبهه اونهایی که ناتوان بودند در واحدهای پشتیبانی مثل تدارکات، آشپزخانه، دژبانی و... به کار رفته میشدند. اما او از اول وارد واحدهای رزمی شد و به عنوان یک رزمنده اسلحه به دست میگرفت و به مصاف دشمن می رفت سال 61 و در عملیات مسلم در حالی که رزمنده لشگر27 محمد رسول الله بود در بمباران هوایی مقر گردانها در سومار در اثر اصابت ترکش دست چپش از کتف جدا شد و به پشت جبهه برگشت.همه میگفتند عبدالرزاق حالا حالاها به جبهه برنمیگرده اما 15 روز بعد با آستین خالی توی دوکوهه با یک شمشیر بر کمر روئیت شد!! او ول کن نبود و کسی هم جرات این رو نداشت که توی عملیات از او استفاده نکنه. کسی باورش نمیشد که عبدالرزاق هنوز میتونه سینه به سینه دوشکا بره و با نارنجک خاموشش کنه. او رزمنده گردان حنظله بود. این دلاوری و جیگرداری در عملیات والفجر یک کار دستش داد. در حالی که 3 ماه بیشتر از قطع دست چپش نمیگذشت تیر دشمن به گردنش اصابت کرد و باز مجروح شد.بعضی رزمنده ها یکبار مصرف بودند و با یک اعزام و یا یک مجروحیت به جبهه پشت میکردند اما دوباره عبدالرزاق اومد و این بار توی مقر قلاجه همه رو حیرت زده کرد.در مراسم صبحگاه اردوگاه قلاجه قبل از عملیات والفجر4 عبدالرزاق با آستین خالی و قداره به کمر، در حالی که پرچم سرخی به دست داشت ظاهر میشد و خودش کمپوت روحیه بود.باز این رزمنده شمشیر به کمر در عملیات والفجر4 در اثر اصابت ترکش به شدت مجروح شد. او میگفت اینقدر جبهه میرم تا در راه وطنم شهید بشم. و باز به جبهه بازگشت و تخریب چی لشگر27 حضرت رسول شد و باز عملیات...دیماه 64 ازدواج کرد و بهمن ماه باز به جبهه برگشت. و باز اسلحه به دست و شمشیر به کمر و این بار با گردان علی اصغر به فرماندهی شهید حسین اسکندرلو خط شکن شد. هدف ضربه زدن به دشمن در جزیره ام الرصاص و آن سوی اروندرود بود. کار طاقت فرسایی بود و احتمال درگیری تن به تن با دشمن میرفت. امکان داشت که این بار شمشیر او به کار آید.حمله به جزیره ام الرصاص در روبروی خرمشهر برای فریب دشمن بود تا سایر یگانها بتوانند وارد فاو شوند و حماسه والفجر8 رقم بخورد.جزیره ام الرصاص بعد از سه روز تخلیه شد و ماموریت جدید گردان علی اصغر حمله به دشمن و دفع پاتک در فاو و اطراف کارخانه نمک بود. باز عبدالرزاق "شمشیر بند" میدان دار معرکه شد. تیربار چهارلول دشمن امان همه را بریده بود. وقتی روی خاکریز قفل میشد مثل موریانه خاکریز رو کوتاه میکرد و تلفات میگرفت. عبدالرزاق دست به کار شد. برای رسیدن به تیربار دشمن باید از باتلاقی که بین ما و دشمن بود میگذشت و رد شدن از این همه گل و لای به این راحتی نبود و دشمن کاملا روی مواضع ما دید تیر داشت اما عبدالرزاق ول کن نبود. نارنجک به کمر و شمشیر به دست حرکت کرد و دقایقی بعد تیربار دشمن خاموش شد و عبدالرزاق هم افتاد. کسی نفهمید چه شد اما همه میگفتند این بار شمشیر به کار آمد و بر سر زبانها افتاد که عبدالرزاق علی شیری تیربارچی بعثی را با شمشیر قیمه قیمه کرد. روز اول اسفند 64 روحش پر کشید و پیکرش در فاو ماند و بعد از 13 سال به وطن باز گشت و در گلزارشهدای امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد.
🖌 حجتالاسلام رستگار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌹
جاماندگان از قافله عشق 🦋
مردی که باشمشیر تیربارچی عراقی را قیمه قیمه کرد. صاحب این عکس شهید عبدالرزاق علی شیری است. او در
🍃سلام و درود خدا بر مجاهدان راستین خدا وشهید عبدالرزاق علی شیر ی
✅الحق چنین مجاهدانی باید گفت در صدر اسلام هم به تعداد انگشت شمار بودند
🔹ولی در دفاع مقدس که دانش آموختگان مکتب عاشورایی امام روح الله بودند
چه بسیار شیر مردانی مثل این شهید والا مقام جانشان را ضمن دفاع از حق و کشور ونظام مقدس
فدا کردند
🔹اینگونه شد که دفاع مقدس نام گرفت وخاک میهنمان به خون شهیدان مطهر گشت و
#حرم_نام_گرفت!
♦️امروز زوزگار معرفی دلاور مردیهای شهدا و ایضا رزمندگان بسیار ارزشمند برای جوانانی که آن زمان را ندیداند است !
🔹وعزیزانی که محتوا و مطالبی در مورد شهدا ودفاع مقدس را تولید ونشر می دهند در ثواب شهدا بنوعی شریکند! ان شاءالله
و همه ملت ایران مدیون #شهدا_هستیم
""سیداخلاص موسوی"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی حضرت آقا بسیار زیبا ودلنشین
سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چون آینه خوکرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم به خروشیّ و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
یکچند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم
شرمندهی جانان ز گرانجانی خویشم
بشکستهتر از خویش ندیدم به همه عمر
افسردهتر از خویشم و زندانی خویشم
هرچند "امین"، بستهی دنیا نیام، امّا
دلبستهی یاران خراسانی خویشم.
#مرد_آن_است_تا_آخرین_لحظه_بماند👇
این علی بود در شب خوف خطر 👇
«لیلة المبیت و توطئه سران قریش بر قتل پیامبر( ص) »
در آخرین روزهای ماه صفر سال سیزدهم بعثت، چهل نفر از سران قریش در دارالندوه جلسهاى تشکیل داده و تصمیم گرفتند که رسول خدا را به طور ناجوانمردانه به قتل رسانند.
آنان قرارگذاشتند که از هر طایفه، یک نفر و در مجموع به صورت گروهى در تاریکى شب به خانه رسول خدا هجوم آورده و با شمشیرهای خویش آن حضرت را در رختخوابش به قتل رسانند.
جوانان قریش، در آخرین روز صفر و شب اول ربیع الاول خانه رسول خدا را محاصره کردند. از طرفی جبرئیل، این خبر را از قبل به پیامبر داده بود و او را از سوى خداوند، مامور کرد که به سوى مدینه هجرت کند.
پیامبراکرم به پسرعمویش على (علیه السلام) پیشنهاد کرد که در جاى او بخوابد و با فریب مشرکان، مسئله سرنوشت ساز هجرت را مهیا سازد. على بنابیطالب اعلام آمادگى کرد و در رختخواب پیامبر خوابید و پیامبر از مکه به سمت مدینه خارج شد.
مهاجمان در هنگام بامداد، گروهى وارد خانه پیامبر شده و به سوى رختخواب او هجوم آوردند اما ناباورانه، امام على را در رختخواب پیامبر دیدند و از او سراغ پیامبر را گرفتند. علی ع فرمود: او را به من نسپرده بودید تا از من بخواهید. آنها پس از ناکامی با خشم تمام در پى آن حضرت به راه افتادند.
علمای شیعه و گروهی از علمای اهلسنت معتقدند آیه لیلة المبیت یا آیه شِراء (آیه ۲۰۷ سوره بقره) در شأن علی(ع) در ماجرای لیلة المبیت نازل شده است.
و من الناس مَنْ یشرى نفسه ابتغاء مرضاةاللّهِ، وَاللّهُ رَئُوفٌ بِالْعِبادِ.
#تقویم_تاریخ
#سی_ام_صفر
#لیلة_المبیت
ترکی بیاتی سوزلر..تمدنون گوزی چخسن.الله اونون اوین یخسن...قارا گونی یازدی بیزه..یالان ددی همده سیزه..راحاتلقی الدی الدن..محبتی سالدی گوزدن..من نقدردیم اولماز..یاتا ن بختیم. داها دورماز.سید حسین میرموسوی.
هدایت شده از سید حسین میرموسوی
بداهه..صدقمی باغلادم پروردگاره..دشلن دردمه ایلییه چاره..دشمنیم وربدور منه بیریاره..اورکدن چکیلیپ گویه شراره..ادمی شیطانان ساخلیان الله..نوح دا طو فانان ساخلیان الله..ابراهیم خلیلی نمرود اوتونان..عیسانی صلیبدن ساخلیان الله..احمدی ثورده داش اراسندا کافرون گوزندن سخلیان الله.ظالمو جگرین دغلیان الله..مظلومون طرفین سخلین الله.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 غزل جدیدی از حضرت آیتالله خامنهای با عنوان «شرح حال» منتشر شد
🔸در جریان دیدار رمضانی امسال شاعران با رهبر انقلاب در فروردینماه ۱۴۰۳، حجتالاسلام انصارینژاد از شعرای برجسته کشور که به تازگی کتابی با عنوان «امین شعر انقلاب» تدوین و منتشر کرده، از حضرت آیتالله خامنهای درخواست کرد تا غزل منتشر نشدهای از سرودههایشان را برای انتشار در چاپ جدید این کتاب در اختیار وی قرار دهند. رهبر انقلاب نیز با تقدیر از آقای انصارینژاد با این پیشنهاد موافقت و غزلی از سرودههای معظمله در اختیار این شاعر قرار گرفت.
«شرح حال»
گامی به راه و گامی در انتظار دارم
سرگشته روزگاری پَرگارـوار دارم
دلبستهی امیدی در سنگلاخ گیتی
رَه بیشکیب پویم، دل بیقرار دارم
یک عمر میزدم لاف از اختیار و اینک
چون شمع، اشک و آهی بیاختیار دارم
گو ابرِ غم ببارد تا همنشین عشقم
از غم چه باک دارم کاین غمگسار دارم
نبود روا که گیرم جا در حضیض پَستی
سیلم که هستی خود از کوهسار دارم
سرشارم از جوانی هر چند پیر دهرم
چون سرو در خزان نیز رنگ بهار دارم
از خاک پاک مشهد نقشی است بر جبینم
شادم «امین» که از دوست، این یادگار دارم
جاماندگان از قافله عشق 🦋
📹 غزل جدیدی از حضرت آیتالله خامنهای با عنوان «شرح حال» منتشر شد 🔸در جریان دیدار رمضانی امسال شاعر
لازم بذکراست
این غزل از خود حضرت آقاست
و ""امین"" هم تخلص حضرت آقا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد ایام
کربلا ی های جبهه ها
یادش بخیر
ای کاش در پی لیلای لیلی
مجنون میشدم
همچو غواصان شهید
با دستان بسته مدفون
میشدم
ای کاش در شلمچه
غرق در خون میشدم
یا به شرهانی و فکه
زیر رمل ها مدفون میشدم
"سید"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام موسی صدر؛
من حسینیه را
حسینیه نمیدانم
مگر آنکه دلاورانی را برای نبرد با دشمن اسرائیلی فارغ التحصیل کند
🍃روحش شاد راهش پررهروباد 🍃
ای کاش در پی لیلای لیلی
مجنون میشدم
همچو غواصان شهید
با دستان بسته مدفون
میشدم
ای کاش در شلمچه
غرق در خون میشدم
یا به شرهانی و فکه
زیر رمل ها مدفون میشدم
"سید"
در یکی از جلساتی که با حضور فرماندهان سپاه و حزب الله لبنان تشکیل شده بود .یکی از فرماندهان ارشد حزب الله درمیان جلسه اشاره ب سعید میکند و میپرسد اسم ایشان چیست؟ سعید میگوید :《اسمم کمیل است.(اسم جهادی).》 فرمانده حزب الله میگوید :تو شهید میشوی
سعید خجالت میکشد و سرش را پایین می انداز .
بعد از جلسه به همان فرمانده می گوید:《 من اگر شهید نشوم ان دنیا جلوی شمارا خواهم گرف.》
فرمانده حزب الله با لبخند میگوید: بله شما در این عملیات از اولین شهدا خواهید بود!
#شهید_سعید_علیزاده
کربلای فکه شرهانی
عملیات والفجر مقدماتی
وفکه یکی از دروازه های عروج به لقاء الله
وگردان کمیل و افلاکی شدگان از همین دروازه ی فکه
@jAmAndgA90zA
#ارسالی یکی از تفحص کنندگان
برادر ابراهیم زاده
چند روزی میشد که دراطراف کانی مانگا در غرب کشور کارمیکردیم؛
شهدای عملیات والفجر چهار را پیدا می کردیم. اواسط سال 71 بود.
از دور متوجه پیکر شهیدی داخل یکی ازسنگرها شدیم.سریع رفتیم
جلو.
همانطور که داخل سنگر نشسته بود،ظاهراً تیر یا ترکش به اواصابت
کرده وشهید شده بود.
خواستیم که بدنش را جمع کنیم و داخل کیسه بگذاریم ، درکمال
حیرت دیدیم در انگشت وسط دست راست او انگشتری است ؛ ازآن
جالب تر اینکه تمام بدن کاملاً اسکلت شده بود ، ولی انگشتی که
انگشتر در آن بود ،کاملاًسالم وگوشتی مانده بود ‼️. همه ی بچه ها
دورش جمع شدند.
خاک های روی عقیق انگشتر را پاک کردیم . اشک همه مان در آمد ،
روی آن نوشته شده بود: « حسین جانم❤️
#شهدا #شهیدانه
" مریم شانکی"
═در کوچه های خرمشهر
🔸 سراپا اضطراب و خشم بودم. نمیدانستم حرفم را به چه کسی بزنم. گویی در دلم آتش افروخته بودند.
می سوختم و سراسیمه راه میرفتم. با روحانی دیگری صحبت کردم، می گفت چاره ای نداریم، با دو افسر دیگر حرف زدم یکی از آنها سری تکان داد و گفت:
سعی میکنیم گزارش بدیم!
آخرین امیدم دژبانی خرمشهر بود. برای یک لحظه به فکرم رسید که نزد سروان خلیلیان بروم. کسی که پس از پیروزی انقلاب سلاح در اختیار ما گذاشت تا در مقابله با ضد انقلاب دستمان خالی نباشد. سراسیمه خود را به دژبانی رساندم اما سروان خلیلیان نبود. خسته و نفس زنان به سراغ معاون او استوار «نصیری» رفتم.
- میدونید چی شده؟
- نه. اولا خسته نباشی. دوما کجا بودی؟ چرا سر و ریختت این جوریه؟ چرا لباسهات خونیه؟
- حالا وقت این حرفها نیست بی سیمتون با کجا تماس داره ؟
- با همه جا تماس داریم.
- اگه یه خواهشی بکنم میتونی انجام بدی ؟... چون بیسیم شما برد قوی داره. تماس بگیر و خبر بده که بچه ها دارن توی شهر کشته میشن. بگو یه فکری بکنن...
- ناراحت نباش مثل این که قراره هواپیما بیاد دشمن رو بکوبه. مطمن باشید که نیرو در راهه. به بچه ها بگو استقامت کنن! انشالله نیرو می آد. به هر قیمتی که شده نمیذاریم شهر سقوط کنه. الان هم سربازهای دژبان رفتن گمرک و دارن اونجاها میجنگن!
- دیگه کار از این حرفها گذشته. دشمن نیروهاش رو آورده توی طالقانی. ما از صبح تا حالا داریم میجنگیم و به هیچ جا نرسیدیم. کشته دادیم لااقل بگو تفنگهای دوربین دار برامون بیارن.
- باشه حالا ببینیم چی میشه!
به مسجد جامع برگشتم تا کمی استراحت کنم. با دمیدن صبح بچه های محل را جمع کردم و راه افتادیم. عراقیها به زمین فوتبال (خلیج فارس) پشت استادیوم رسیده بودند. ما در همان حوالی، طوری موضع گرفتیم که به استادیوم تسلط کامل داشته باشیم و سپس در اطراف خیابان حشمت نو با عراقیها درگیر شدیم. دشمن مثل روز قبل باز هم روی ساختمانهای بلند بود و دور تا دور زمین فوتبال را کاملاً زیر نظر داشت. با خود فکر کردیم که بهتر است کسی به سر کوچه و خیابان نرود، چرا که با این کار عراقیها موضع مان را شناسایی میکردند و اگر با تیر مستقیم موفق نمیشدند میتوانستند با خمپاره ما را زیر آتش بگیرند.
به بچه ها گفتم: تنها راهش اینه که کمین کنیم. کسی تیراندازی نکنه. دیروز دشمن کمین کرد، امروز نوبت ماست.
#دیکتاتورعراق👆
💢 صدام بعد از شكست در خرمشهر، همه فرماندهان را به بغداد فراخواند و جلوی دوربين به چند نفر از آنها مدال افتخار اهدا كرد! قصدش اين بود جنگ تبليغاتی راه بيندازد و بگويد كه شكست در خرمشهر يك عقب نشينی تاكتيكی بوده است. اما آنطور كه بعدها نويسندگانی مثل وفيق سامرايی در كتابهای خود آوردند، صدام بعد از اينكه خبرنگارها را بيرون میكند، برسر فرماندهان نظامیاش فرياد میكشد و میگويد: «اين مدالها را كه گرفتيد حقتان بود؟ سرهای شما بايد در زير چرخهای تانك له میشد كه اينطور شما را نمیديدم. محمره برای من مهم بود! بايد همه شما میمرديد اما محمره سقوط نمیكرد.»
كمی بعد دادگاه نظامی حزب بعث به دستور صدام مجازات ۳۰۰ نفر از فرماندهان ارشد و جزء را صادر میكند كه طی اين حكم، ۶۱ نفر از جمله فرمانده سپاه سوم ارتش عراق سرلشكر ستاد صلاح قاضی، فرمانده لشكر۳ زرهی ستاد جواد اسعدشيتنه و سرهنگ ستادمحسن عبدالله فرمانده تيپ ۱۲ زرهی اعدام شدند. سپس تعدادی خلع درجه شده و تعداديی هم زندانی میشوند.
💢اعترافات
♦️ ماهر عبدالرشید در دستوری، ممنوعیت جمع آوری اجساد و انتقال آنان را صادر کرد و گفت: «این دستور از جانب آقای رئیس جمهور است.»
این دستور هنگامی صادر شد که در بعضی از شهرها مردم عليـه حـكـام عــراق دست به تظاهرات زده و جنگ افروزی او را محکوم کرده بودند. این دستور تأثیر بسیار بدی بر روحیه سربازان ما گذاشت.
برای سومین بار متوالی به نبرد با ایرانیها پرداختیم و توانستیم چند موضع نسبتاً محکم به دست بیاوریم. صدام به دنبال ایــن پیروزی به تعدادی از افسران مدال شجاعت داد! رزمندگان بی باک و مؤمن ایرانی از یک محور قصد ورود به خرمشهر را داشتند و در محور دیگر، در پل طاهری که جناح راست جبهه را تشکیل می داد، مشغول نبردی سنگین با ما بودند. گردان ما همراه یک گروهان دیگر، به قصد عقب نشینی به سمت عقب حرکت کرد. سرهنگ هانی یحیی قلندر فرمانده تیپ ۴۱۹ با من تماس گرفت و گفت: «فرماندهی کل، عقب نشینی را ممنوع کرده است.» طالع الدوری در خاطرات شخصی خود که به یکی از دوستانش هدیه کرده، نوشته بود طرح صدام در آغاز هجوم رزمندگان اسلام به خرمشهر، نابودی کامل شهر به همراه تمام نیروهای عراقی مستقر در آن بود.👇
از سرهنگ هانی یحیی قلندر پرسیدم تمامی تیپ های عراقی درگیر در محور طاهری نابود شده اند. کجا می توانیم برویم؟ او عصبانی شد و با غضب گفت: به تو دستور میدهم در آنجا بمانی و
اگر حرکت خلافی از تو دیده شود، اعدام خواهی شد!
مجبور شدم بمانم و منتظر دستور باشم. در این ساعت ها نحوه پیشروی ایرانیان و پاک سازی مواضع توسط آنها را با چشم میدیدم. تیپ ۳۴ نیروهای ویژه به سمت ایرانیان یورش بردند و درگیری شدیدی روی داد. از تمام این تیپ تنها افراد دو گروهان جان سالم به در بردند یا اسیر شدند؛ سایر نیروها همگی کشته شدند و همه خودروهای آنها به آتش کشیده شد. فرمانده تیپ نیز کشته شد و در همان شب، آزادی خرمشهر تکمیل شد و فریاد "الله اکبر" نیروهای ایرانی تمام منطقه را لرزاند. سربازان ما مضطرب و نگران گریه و زاری می کردند و دچار سردرگمی عجیبی شده بودند. گروهانی از گردان، شبانه به نبرد با ایرانیان پرداخت. صبح فردا، اثری از این گروهان نماند. سربازان همراه من به سمت ایرانیان رفتند و اسیر شدند. من تنها ماندم و با یکی از تانکها به عقب برگشتم و با آن تا دریاچه پرورش ماهی آمدم. به قرارگاه لشکر که رسیدم به من توهین شد و مرا ترسو خطاب کردند و من از روی عصبانیت شیشه نوشابه را به شدت به سرم کوبیدم و ناگهان خون فواره زد. در بیمارستان به من خبر دادند که برای تو مدال شجاعت اختصاص
داده شده است!
گزارشهای سری درباره عملیات خرمشهر پس از آزادی خرمشهر توسط سربازان ایرانی، تحلیل های زیادی انجام شد و فرماندهی عراق تلخیها و ذلت های بسیاری را پذیرفت. من در جلسه ای که برای دریافت مدال شجاعت تشکیل شده بود، به حضور رئیس جمهور عراق رسیدم. صحبت های سری صدام حسین، نشان دهنده عمق ذلت عراق بود. در این جلسه صدام گفت: از این به بعد نباید دست به عملیات تهاجمی بزنیم و باید تمرینات خودمان را حول برنامه های دفاعی تنظیم کنیم . البته این کلمات فقط در همان محل عنوان شد و به بیرون درز نکرد؛ ولی رسانه های عراق و کشورهای دیگر کاملاً به این موضوع پی بردند که عراق با از دست دادن خرمشهر، ناامید و ناتوان شده است و این عملیات کمر عراق را شکسته و توان هرگونه تحرک و مانوری را از او گرفته است.
ایرانیان با انجام این عملیات به جهانیان ثابت کردند که قوای اسلام قادر است با قوی ترین نیروها مقابله کند و آنها را به زانو درآورد.
خاطرات سرهنگ عراقی :عبدالعزیزقادر
@jAmAndgA90zA
💢#خوارج در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام فکر میکردند
بیشتر از علی (ع) میدانند
#بعضی_مدعیان انقلابی گری هم
خود را داناتر از رهبری میدانند
بخاطر همین توهم دانایی ست
که تمام حرف وقول وعملشان خلاف
امام جامعه است
#خط_خوارج_امروزهم هست
🖌سیّد اخلاص موسوی
@jAmAndgA90zA
هدایت شده از سیّداخلاص موسوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل دادای که خود هزار ان دلبری کرد ...
باب دلمی بس که تو را خوب کشیدست خدا
تقدیم به محبان شهدا