سه دقیقه در قیامت و آنسوی مرگ
شـهید مدافع حرم جواد محمدی را میتوان بانی ایـن کـتاب نـام نـهاد. او در شـب عملیات، راوی کـتاب را بـ
چند بار سونوگرافی
دیـروز و امـروز را کـنار هـم گـذاشت و نگاه کرد!
بـعد گـفت: یکی از اینها حتماً اشتباه است. اما
نمیدانست که خداوند متعال به دعای یک شهید
مـیتواند سـرنوشت انسانی را حتی در رحم مادر
تغییر دهد.
الـان مـدتی اسـت کـه ایـن سید کوچک به دنیا
آمده
امـا سید میگفت: زمانی که جواد محمدی شهید
شـد تـا مـدتی پـیکر او مفقود بود. من برای کار
دیگری خدمت آیتالله ناصری رسیدم. به ایشان
تصویر شهید جواد محمدی را نشان دادم و گفتم:
حـاج آقـا دعـا کـنید پـیکر ایـن شـهید بـرگردد.
آیـتالله ناصری لبخندی زدند و فرمودند: ایشان
در لـحظه شـهادت مـورد عـنایت خـاص حضرت
ول یـعصر (عـجل الـله تعالی فرجه الشریف) قرار
گـرفتند. بـه زودی هـم پـیکرشان بـاز مـیگردد.
مـدت کـوتاهی بـعد از ایـن صحبت، پیکر شهید
جـــواد مـــحمدی بـــه مــیهن بــازگشت.(۱)
1. نـگارنده مـیگوید: پـدرم سـالها از خـادمین
هـیئتهای تـهران بـود. عـمرش را در راه نوکری
مـولایش سـپری کـرد. در اوایـل سال ۱۳۹۹ و در
مـاه رمـضان از دنـیا رفـت. چـند روزی از او خبر
نداشتیم. نمیدانستیم در برزخ وضعیتش چگونه
اسـت. یـکی از بستگان، جوان خوش سیمایی را
در خـواب دیـد کـه گفت: نگران پدرتان نباشید.
او در اعــلی عـلیین و در مـحضر آقـا ابـاعبدالله
(عـلیهالسلام) اسـت. آنـجا نـیز مـانند دنـیا بـه
مـهمانان مولایش خدمت میکند. بعد خودش را
مـعرفی کـرد و گفت: «من جواد محمدی هستم.
از شــهدای مــدافع حـرم، تـصویرم را در کـتاب
دیـــــــدهاید.» تــــــازه او را شــــــناختم.
#شهدای_کتاب🖤
#سه_دقیقه_در_قیامت⏱
https://eitaa.com/joinchat/1645871161C7f48d81f1a
#شهدای_کتاب
شــهید ســجاد مــرادی و شـکوفایی در بـسیج
شـهید سـجاد مـرادی در ۲۸ دی مـاه ۱۳۶۱ در
روسـتای آورگان (سـد چـغاخور) از تـوابع شـهر
بلداجی شهر بروجن استان چهارمحال و بختیاری
به دنیا آمد.
سجاد تا ۴-۵ سالگی در روستا بزرگ شد و پس از
آن بـا مهاجرت خانواده به شهر اصفهان در محله
مفت آباد (روبه روی گلستان شهدا) ساکن شدند
کـه بـا تـوجه بـه اینکه زمان جنگ بود و شهدای
زیادی برای خاکسپاری به آنجا میآوردند، سجاد
روحــیه خــود را بــا شـــهدا پــرورش داد.
پـس از آن بـه مـحله شـمس آبـاد (پل چمران)
آمـدند و در آنجا سجاد در مدرسه عرفان مشغول
بـه تحصیل شد. در همین حین سجاد به واسطه
ارتـباط عـموی خـود کـه با آنها زندگی میکرد، با
مـسجد و بسیج آشنا شد، سجاد از همان دوره تا
روز خــاکسپاریاش مــسجد را رهـا نـکرد.
سـجاد مـرادی از نـوجوانی وارد بـسیج شد و در
آنـجا بـه شـکوفایی رسید. کارهای فرهنگی را در
مسجد امام حسین(علیهالسلام) تیران و آهنگران
شـمس آباد شروع کرد و پس از آن برای ارتقا کار
خـود بـه مـسجد حضرت ابوالفضل(علیهالسلام)
شـمس آباد رفت و در آنجا جرقههای شهادت در
وجود او شکل گرفت.
سـجاد در گـروه تـواشیح، جـلسه قرآن، کتابخانه
پایگاه و غیره مسئولیتهایی پذیرفته و به خوبی
از عـهده آنـها بـرآمد، او بـه عـملیات، تیر، تفنگ،
جـــنگ و غـــیره عـــلاقه خـــاصی داشــت.
راز شــــهادت شـــهید ســـجاد مـــرادی
سـجاد بـا رفـقایش اکـثر شـبها گلستان شهدا
بـودند، در اوج جـوانی رفیق و دوست خود یعنی
مـرحوم مـجید امین الرعایا را که حافظ قرآن بود
و در راه مـسابقات قـرآن مـشهد در اثـر سـانحه
#شهدای_کتاب
زندگینامه
شـهید «مرتضی زارع کتایونچه» متولد شهرستان
«خـورزوق» از تـوابع شـهر«برخوار» اصـفهان می
بـاشد، وی در دوم تـیر مـاه ۱۳۶۴ در خانواده ای
مـذهبی مـتولد شـد. دوران ابتدایی و راهنمایی
خـود را در محل زادگاهش گذراند و در سال ۱۳۸۱
وارد هـنرستان فـنی (ابـو عـلی سـینا) شهرستان
بـرخوار شـد و پس از اخذ مدرک دیپلم وارد دوره
پـیش دانـشگاهی در رشـته ادبیات شد. در سال
۱۳۹۲ در رشـته مـدیریت دولـتی دانـشگاه پـیام
نـور دولـت آبـاد پذیرفته شد و در زمان شهادت،
دانـشجوی ایـن دانـشگاه بـود. وی دارای چـهار
خـواهر و یـک بـرادر اسـت، مرتضی فرزند چهارم
خـانواده می باشد. شهید مرتضی زارع در ۱۷ ربیع
الـاول سـال ۹۲ شـمسی مـقارن بـا تولد حضرت
مـــحمد(ص) ازدواج نــمود. هــمسر وی، او را
هـمسری مـهربان برای خود و پسری دلسوز برای
مـادرش مـی دانـد و مـی گوید، مرتضی در زمان
بـیماری مـادرم از هـیچ کـمکی بـرای ما فروگذار
نکرد. شهید مرتضی زارع در ۱۶ آذر ماه سال ۱۳۹۴
در عـملیات مـستشاری در سـوریه به دست گروه
تـروریستی تکفیری داعش به درجه شهادت نائل
آمـد و ۳ روز پس از شهادتش در ۱۹ آذر ماه، این
واقــــعه بـــه خـــانواده اش اعـــلام شـــد.
همسر شهید
خـواهر شـهید مـعلم حـفظ قرآنم بودند و از این
طـریق مـقدمات آشنایی و ازدواجمان فراهم شد.
عـید غدیر سال ۱۳۹۲ به خواستگاری آمدند . آقا
مـرتضی مـعادلات آدم هـای این دوره و زمان را
بـه هـم ریخته بود. آنقدر ساده و راحت صحبت
میکرد که حرفهایش عجیب به دل مینشست.
آقـا مـرتضی در جلسه خواستگاری گفت :
#شهدای_کتاب
سـردار شـهید اسـماعیل کرمی فرزند رمضانعلی و
مـتولد ۱۳۵۰ اهـل محله هرستان خمینیشهر بود
که ۲ فرزند پسر امیررضا و امیرحسین ۷ و ۱۷ساله
از وی بـــــه یـــــادگار مـــــانده اســـــت.
از جـمله مـسوولیتهای شهید کرمی میتوان به
مسوول امور فرهنگی سپاه ناحیه مقاومت بسیج
خمینیشهر، مسوول بسیج حوزه ادارات، معاونت
عـملیات یـگان امنیتی ذالفقار، جانشین اطلاعات
لــشکر ۱۴ امــام حـسین اصـفهان اشـاره کـرد.
سـردار شـهید اسماعیل کرمی، چهارشنبه شب ۲۴
بـهمن مـاه بـا اقـدام کور تروریستی انتحاری که
بـوسیله یـک دستگاه وانت مملو از مواد منفجره
در جاده خاش - زاهدان محدوده روستای چانعلی
رخ داد هـمراه ۲۶ پـاسدار دیگر در اتوبوس حامل
نـیروهای مـرزبان نیروی زمینی سپاه پاسداران از
لشکر امام حسین (ع) استان اصفهان به شهادت
رسید.
https://eitaa.com/joinchat/1645871161C7f48d81f1a
#شهدای_کتاب
زندگینامه
مـتولد سـال ۱۳۶۴ بـود. مراقبهها درمورد علی از
کودکی آغاز شد، از همان کودکی راهش مشخص
بود، نماز شب میخواند و در قنوتش شهدا را دعا
میکرد.
قـبل از خـدمت سربازی دوست داشت که جذب
سپاه بشود اما خوب مقدمات کارش فراهم نشده
بـود و در حـین خـدمت مقدس سربازی به سپاه
پــــاسداران انــــقلاب اســـلامی پـــیوست.
در عـملیتهای سـپاه عـلیه گـروهک پـژاک نـیز
شـرکت داشـت. ۵ مـاه بـود کـه بـرای حضور در
سوریه ثبت نام کرده بود. بالاخره از لشگر ۱۴ امام
حـسین(علیهالسلام) اعـزام شـد، تا از حرم زینب
کـبری دفاع کند بازوبندی با نوشته کلنا عباس نیز
بر بازویش بست.
او در نـبرد سـوریه اول دی ماه سال ۱۳۹۴ درسن
۳۰ سـالگی بـه شـهادت رسـید؛ وی نهمین شهید
مـدافع حـرم از خـطه شـهیدپرور استان اصفهان
اسـت کـه در دفـاع از حـرم حـضرت زینب(س)
آسمانی شد.
پـیکر پـاکش را ۵ روز بـعد در گـلستان شـهدای
اصفهان به خاک سپردند. از او یک فرزند دختر به
نام زهرا به یادگار ماند.
همسر
از اوضـاع ســوریه خــبر داشــتید؟
تـا حـدودی. وقتی به رفتنش رضایت دادم گفت
تـو بـاید مـادرم را هم راضی کنی. اگر تو بگویی،
او هـم راضی میشود. کارهای رفتنش خیلی زود
فـراهم شـد. شـخص دیـگری قرار بود برود، ولی
قـسمت عـلی آقا شد. ظرف مدت دو روز کارهای
رفـتش انـجام شـد. من هم با مادرشان صحبت
کــردم و ایـشان هـم راضـی بـه رفـتن شـدند.
از روز رفتنشان بگویید.
روز ۲۳ آبـــان ۹۴ روز ســختی بــود.من اصــلا
نـمیتوانستم جلوی گریههایم را بگیرم. از دو، سه
روز قـبلش گـریه مـیکردم. وقتی دید من خیلی ناراحتم،
#شهدای_کتاب
در غــروب روز ۲۴ بــهمن ۱۳۹۷ اتـوبوس حـامل
تـعدادی از نـیروهای سـپاه پـاسداران که پس از
اتـمام مأموریت مرزبانی در حال بازگشت به خانه
و اعـزام بـه مرخصی بودهاند، در مسیر حرکت در
مـحور خـاش - زاهـدان در فـاصله ۶۵ کیلومتری
زاهـدان بـه هنگام سبقتگرفتن از یک خودرو، از
سـمت راسـت به آن برخورد کرد. پس از برخورد
اتـوبوس بـه خـودرو که حامل مواد منفجره بوده
انـفجار انـتحاری صورت گرفت که منجر به شهید
شـدن ۲۷ نفر و زخمی شدن ۱۳ تن دیگر شد. که
شهید علی خادم یکی از آن شهدا بود.
https://eitaa.com/joinchat/1645871161C7f48d81f1a