eitaa logo
دو بیتی ناب ۳۱۵
153 دنبال‌کننده
104 عکس
85 ویدیو
1 فایل
حسینم در اوج بی سوادی ام استاد می شوم وقتی که می شود همه ی دانشم حسین
مشاهده در ایتا
دانلود
روی جسمَش نیزه وتیر و سِنان افتاده بود زیر خنجر سر پناه کاروان افتاده بود شمر،باچَکمه به روی سینه اش می ایستاد در کنارش مادری قامت کمان افتاده بود جای خود را با لَگَد های سَنان تعویض کرد خنجر کُندی که دیگر از توان افتاده بود یادگار مادر او را به غارت برده اند جامه ی شاهی به دست این و آن افتاده بود شمر از گودال بیرون آمد و از بخت بد برق انگشتر به چشم ساربان افتاده بود نعل ها طوری عمل کردند که از پیکرش گوشه ی گودال قدری استخوان افتاده بود در نگاه تار او اهل حرم می سوختند قرعه ی آتش به نام کودکان افتاده بود روی نیزه بستن سَر، کار آسانی نبود از قضا این کار، دست کاردان افتاده بود بارش ظلمت بیابان را به خون آغشته کرد بر زمین آیات ناب آسمان افتاده بود @sed_Ali_315
لعل لب آنکس که ثنا خوان حسین است  تا حشر نبیند غم و خندان حسین است  بالله که شود چشمه ی فیض ابدیّت  چشمی که به یک مرتبه گریان حسین است  در حشر که هر کس به گناهی فتد از پا  دست همگی جانب دامان حسین است  بخشودگی اهل گنه در صف محشر  وابسته به یک گردش چشمان حسین است  آئین محمد که جهان زینت از او یافت  تزیین شده از خون جوانان حسین است  آن رشته که با تیغ جفا پاره نگردد  در نزد خدا رشته پیمان حسین است  در دیده فرو بستن از قامت اکبر  عقل عقلا مانده و حیران حسین است  ---  عالم همه مست از گل رخسار حسین است  ذرات جهان در عجب از کار حسین است  دانیکه چرا آب فرات است گِل آلود  شرمنده ز لعل لب عطشان حسین است  جغد از چه بویرانه نشیند همه ی عمر  خاکم بدهان جای یتیمان حسین است  دانی که چرا چوب در آتش شود آخر؟  بیحرمتیش با لب و دندان حسین است  دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش  یعنی که خدا نیز عزادار حسین است  @sed_Ali_315
راوی نوشت روی تنت پا گذاشتند سر را جدا نموده و تن را گذاشتند آقا بگو که بی صفتان روی پیکرت جایی برای بوسه ی زهرا گذاشتند؟؟ نزدیک عصر بود که زینب اسیر شد نزدیک عصر بود تورا جا گذاشتند رفتند و پیکری که به خون شد خضاب را بر روی خاک در دل صحرا گذاشتند بخشیدی از کرامت خود هرچه داشتی یک بوریا برای تو اما گذاشتند قبل از تنور خولی و آن شاخه ی درخت راس تو را درون کلیسا گذاشتند تا خون کنند قلب رباب حزینه را گهواره را برای تماشا گذاشتند در گوشه ی خرابه همه هستی تورا سیلی زدند و بی کس و تنها ،گذاشتند... @sed_Ali_315
در قتلگاه چشم تو سمت خیام بود دعوا برای غارت رأس امام بود ای کاش مانده بود لباسی که داشتی شاید برای مادر تو التیام بود می گفت شمر بعد علی اصغرش حسین دیگر توان نداشت و کارش تمام بود آقا ببخش ،زینب اگر دیر آمده در قتلگاه دور و برت ازدحام بود فرمود تا امام علیکن بالفرار بهر مخدرات فرار التزام بود عدل علی به کینه ی این قوم علتی ست این قوم پست در صدد انتقام بود رأسی که چوب خورد به دندان وبرلبش آیه به آیه صوت رسایش پیام بود گیسوی او به قامت نی ناله می سرود بر اهلبیت سایه ی او مستدام بود @sed_ali_315
گندم ری ثمنت شد، بابی انت و امی غرق خون کل تنت شد، بابی انت وامی تو نفس می زدی اما، بین دشمن چه جدالی بر سر پیرهنت شد، بابی انت وامی وای از آن واعطشا گفتن تو، قاتلِ جانم... ناله ی دلشکنت شد، بابی انت و امی بر لبت ذکر مناجات و دعا بود ولی حیف نیمه کاره سخنت شد، بابی انت وامی جلوی چشم همان خواهر دلداده ات آقا قطعه قطعه بدنت شد، بابی انت و امی مادرت آمد و با قامت خم در دل صحرا اولین سینه زنت شد، بابی انت و امی پیکرت ماند غریبانه روی خاک و در آخر بوریایی کفنت شد، بابی انت و امی @sed_ali_315
شش دانگ قلب من شده وقف شما فقط از کودکی به نوکری ات مبتلا فقط با ذره پروری خودت موج می زند در روضه ها خِیلِ عظیم گدا فقط باران گرفت دیده ی من کُنجِ هیئتت این اشک می دهد دل من را جلا فقط دنیا و آخرت به خدا میخری حسین از بینِ خَلق، سینه زنت را جدا فقط با لطف خود دعای دلم مستجاب کن عمریست گشته مُلتَمِسِ این دعا فقط شرطِ بقا و رمزِ حیاتم یک آرزو چشم انتظاریِ حرمِ کربلا فقط @sed_ali_315
به درگه احدی خم نمی کنم سر را مگر به جز تو که داری هوای نوکر را رسد به هرچه که خیراست بی برو برگرد هرآنکه بر کرم تو سپرد باور را تو دست خیر خدایی برای جملهٔ خلق کشانده تا به حرم رحمت تو کافر را معرفم به همه ، پای ثابت روضه نوشته اند کنار حرم ، کبوتر را هوای صحن دلم حال روضه می گیرد رسید پنجه گرفت از سه ساله زیور را برای آنکه نگاهش همیشه بود ،حسین چه مشکل است ببیند حسین بی سر را نوشتن از عطشت صفحه مرا سوزاند حرارت لب تو خشک کرده جوهر را @sed_ali_315
لبریز فلک شد از تَبــارک آوازِ طَرب دهد چکــاوک آمد پســـری ابوالعجائب از خانه ی مالکُ الْمَمالَـک حرف دل نوکرحسین است اربـاب تولـــدت مبــــارک شاعر: @sed_ali_315
قرار شدکه مجال سخن نداشته باشی قرارشدکه سری دربدن نداشته باشی تَقاصِ چوب و لَبَت را طَلب کن ازعُشّاق درست نیست "اویس قَرن" نداشته باشی تو پادشاهی و زیبنده نیست در گودال به دستِ خویش عقیقِ یَمن نداشته باشی هزار و نُهصد و پنجاه زخم داشته باشی عباو خاتم و خُود و کفن نداشته باشی هجوم نیزه و شمشیر ها تو را چرخاند که فکرِ سر به بَدن داشتن نداشته باشی رباب آمده، زینب رسیده، مادر هست که لحظه ای غمِ تنها شدن نداشته باشی همین که دید سَنان آفتاب سوزان ست تلاش کرد که تو پیرُهن نداشته باشی قتیل باشی و روی زمین رها شده باشی غریب باشی و جا در وطن نداشته باشی @sed_ali_315