eitaa logo
صدای کتاب
1.1هزار دنبال‌کننده
316 عکس
50 ویدیو
24 فایل
کتاب رسانه ی دانایان و فرهیختگان ارتباط با مدیرکانال: @sedaketab_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏷السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللهِ 🍃در جوار بارگاه حرم حضرت معصومه سلام الله علیها دعاگوی شما عزیزان هستیم. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ✅@sedaketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📗قصه های ۵۷ 🏷موضوع: انقلاب اسلامی ایران 🍃در این کتاب گزیده‌ای از آثار گویا، کوتاه و برتر نویسندگان گوناگون درطول بیش از سه‌دهه گردآوری شده‌‌است، که یکی از ویژگی‌های بارز آن کنار هم قرار گرفتن نمونه آثار نویسندگانی از سه نسل متفاوت، دهه‌های شصت و هفتاد و هشتاد، است. در این کتاب ۳۵ داستان کوتاه به نام‌های: من و محسن، آش پشت پا، گاردی‌ها، لطفاً پیغام خود را بگذارید، فصل خوب خرمالو، رد ّهواپیمای امام، چقدر حرف نمی‌زد، سه‌شنبه خیس، هفده به علاوه سه، عاشقانه‌های سپید، رؤیا، سرباز سفید، شرکت در یک قتل دسته‌جمعی، این روزها در خانه را باز می‌گذارم، آرایشگاه فرح و ... گردآوری شده‌است. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ✅@sedaketab
صدای کتاب
📚#کتاب_صوتی 📗قصه های ۵۷ 🏷موضوع: انقلاب اسلامی ایران 🍃در این کتاب گزیده‌ای از آثار گویا، کوتاه و
من و محسن.mp3
13.77M
📚📣 کتاب صوتی ✍ یعقوب آژند 🎙 با صدای: بهروز رضوی 🔸 قسمت اول(من و محسن) 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ❇️ این کتاب،گزیده‌ای از آثار برتر نویسندگان گوناگون که در طول بیش از سه‌ دهه گردآوری شده‌‌ و در قالب مجموعه‌‌ ای از داستان های گویا و کوتاه «قصه‌های۵۷» با موضوع «انقلاب اسلامی ایران» گردآوری و تنظیم شده‌است. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ✅@sedaketab
✅✅قابل توجه همراهان گرامی کانال صدای،به مناسبت آغاز ایام الله دهه فجر،از امشب کتاب قصه های ۵۷ تقدیم خواهد شد و داستان دور از اجتماع شوریده ،صبح ها در کانال بارگزاری می شود. 🍃از همراهی شما سپاسگزاریم.
🪴🪴سلام؛ روزتون بخیر و نیکی و سلامتی 🍃الهی هرچی خــــــــوبیِ برای شما باشه آدینه بخیر ... 🏷لینک عضویت در کانال https://eitaa.com/sedaketab •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ✅@sedaketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚قصه ظهر جمعه 📗شب های انقلاب ✍حسین فتاحی ❄️ یک ماه از شروع به کار دولت ازهاری می‌گذشت. حکومت نظامی و ترس، تنها ارمغان این دولت بود و سعید مدام به این چیزها فکر می‌کرد. باید، هرطور که می‌شد، اعلامیه‌ها رو توی خونه‌ها می‌انداخت و به خونه برمی‌گشت. ❄️در همین لحظه صدای «الله اکبر» و «مرگ بر شاه» شنیده شد و سعید که خیلی ترسیده بود، به دنبال راه فرار می‌گشت. صدای تپش قلبش‌ رو می‌شنید. یه جیپ ارتش به سمتش اومد و مردی با عجله از کنارش رد شد. سعید کنار یه ماشین پناه گرفت. خواست فرار کنه که صدایی گفت: ایست! •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ✅@sedaketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا